گنجینه معارف

بازشناسی فرهنگ خودی و فرهنگ غیرخودی و راه های تقویت خودباوری فرهنگی

نکته دیگر این که وقتی درباره جذب شدن به فرهنگ غرب و جذب شدن به فرهنگ اسلامی، سخن می گوییم، بسیاری از وقت ها، کمیت در نظر گرفته می شود: یعنی تعداد افراد را در نظر می گیریم، در حالی که به نظر می رسد در جامعه اسلامی، کسانی که نقش اصلی را ایفا می کنند افراد کیفی هستند. البته این جای بحث دارد که چه نوع آزادی در غرب وجود دارد; آیا آزادی - که آن ها می گویند و مجسمه آزادی در نیویورک نماد آن است و به آن ها اهمیت می دهند و به خاطر آن، از مصالحی در جامعه شان می گذرند و با جنایت کارها و خاطیانی که در جامعه هستند برخورد شدیدی نمی کنند - با آزادی واقعی حقوق انسان سازگار است یا خیر؟ این در حالی است که به جامعه لطمه می خورد و ماهی نیست که قتل های دسته جمعی در آن دیار اتفاق نیفتد و روزی نیست که یک نفر با اسلحه دیگری را به خاک و خون نکشد. این که ما بگوییم هر چه در غرب هست، همه منفی است و باطل یا همه خوب است، این دو تا هیچ کدام درست نیست، باید یک نظر بدون تعصب ارائه دهیم; ما باید همان گونه که آن ها خبرنگارشان را می فرستند در دل روستاها و شهرهای دورافتاده گزارش تهیه کند و نظرات مردم را بپرسد، برویم واقعیت های آن جا را برای مردممان گزارش کنیم.

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه معرفت، شماره 39 تعداد بازدید : 1695     تاریخ درج : 1389/01/19    

در گفت وگو با: حجج اسلام والمسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی و ناصر بی ریا

اشاره:

بخش نخست این بحث، حاصل گفت وگویی بود با جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای دکتر آقاتهرانی، ادامه این بحث را با حضور جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای بی ریا پی می گیریم:

معرفت: خودباوری و خودباختگی فرهنگی و عوامل آن کدام است؟ چه کنیم تا جوانان ما در مقابل فرهنگ غرب، به خودباوری برسند؟

حجة الاسلام بی ریا: اگر بخواهیم به فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی به عنوان دو قطب نگاه کنیم که هر کدام دارای عواملی است که برخی را به سوی خود جذب می کند، به طور کلی می توان گفت: فرهنگ غربی یک فرهنگ غیردینی و در پی رفاه مادی و لذات مادی است و فرهنگ اسلامی، فرهنگ دینی با محوریت تقوا و قراردادن آخرت به عنوان هدف. اگر به قرآن شریف نگاه کنیم، در آن آیاتی وجود دارد که همین دو قطب را ترسیم می کند. به عنوان نمونه، در آیه 196 - 198 سوره آل عمران، خدای متعال می فرماید:

«لا یغرنک تقلب الذین کفروا فی البلاد»;

جولان کسانی که کافر شده اند در شهرها، شما را گول نزند.

«متاع قلیل ثم ماویهم جهنم و بئس المهاد»;

این کالای کمی است، سپس جایگاه آن ها جهنم است و چه بد جایگاهی است!

«لکن الذین اتقوا ربهم لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها نزلا من عند الله و ما عند الله خیر للابرار»;

اما برای آن ها که تقوای خدا پیشه کرده اند بهشت هایی از جانب خدا وعده داده شده که نهرها در زیر آن ها جاری است. و آنچه نزد خداست چه خوب است برای نیکان!

تفسیر شبر درباره

«لا یغرنک تقلب الذین کفروا فی البلاد»

گفته است: نگاه نکن به آن ها به خاطر آنچه دارند، از وسعت و بهره مندی، یا مغرور نشو به این که می بینی آن ها در شهرها در کسب و تجارت و اقتصاد فعالند. این در برابر آنچه خدا برای مؤمنان مهیا کرده، کالای کمی است; چون زایل شدنی است.

این آیه به زیبایی این موضوع را بیان می کند که کسانی که به غرب به دلیل فن آوری اش توجه دارند، این همان

«تقلب الذین کفروا فی البلاد»

است; استفاده از فن آوری و توانایی در به کارگیری آن. این ها در قدیم هم بوده، در فرهنگ روم، یونان و ایران و امثال این ها. خداوند این را در برابر آنچه که به مؤمنان وعده داده شده است، قرار می دهد.

نکته دیگر این که وقتی درباره جذب شدن به فرهنگ غرب و جذب شدن به فرهنگ اسلامی، سخن می گوییم، بسیاری از وقت ها، کمیت در نظر گرفته می شود: یعنی تعداد افراد را در نظر می گیریم، در حالی که به نظر می رسد در جامعه اسلامی، کسانی که نقش اصلی را ایفا می کنند افراد کیفی هستند. ما اگر به تربیت افراد کیفی بپردازیم، هر چند در ابتدا تعداد آن ها محدود باشد، در نهایت، منجر به پدید آمدن نسلی صالح می شود. این بحثی است که در آن جا هم وجود دارد که ما اسلام را در غرب چگونه باید تبلیغ کنیم؟ اکنون گروهی از ایرانی ها - که بر چندین میلیون بالغ می شود - در غرب ساکن هستند. بحث ما آن جا این بود که چه طور می توانیم آن ها را جذب کنیم؟ دو نظریه وجود دارد: یکی این که ما قدری تساهل و تسامح به خرج دهیم; حتی از حجاب و حلال و حرام زیاد دم نزنیم، بگذاریم همه بیایند داخل، بعد شروع کنیم به تبلیغ. در این صورت، مساله کمیت مد نظر است; یعنی چه کنیم که افراد بیش تری بیایند؟ چه کنیم که تعداد زیادتر شود؟ مراکزی هم وجود دارند که به چنین نظری دامن می زنند، از جمله مراکزی که نهضت آزادی در خارج از کشور اداره می کند. آن ها هیچ تقیدی به مسائل شرعی ندارند، حتی از کسانی که قرآن را تحریف می کنند، استقبال می نمایند، به صورتی که با انحرافات آن ها می سازند و آنچه را خواسته دل آن هاست بیان می کنند. این یک نظر است.

نظر دیگری که فکر می کنم بتوان از قرآن و سنت رسول خداصلی الله علیه وآله به دست آورد این است که در هر فرهنگ و جامعه ای هستید و می خواهید اسلام را تبلیغ کنید، اول نخبه ها را پیدا کنید; حرکت صحیح از این جا شروع می شود. در آخر سوره فتح می فرماید:

«محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم ترهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضونا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار. . . » (الفتح: 29)

در این آیات، پس از برشمردن ویژگی یاران پیامبرصلی الله علیه وآله، مثلی را می زند که در انجیل و تورات آمده است: دانه ای است که در ابتدا جوانه می زند و به تدریج، ساقه می دهد، سپس آن ساقه ضخیم می شود و بر پای خودش می ایستد; همان رشدی که گیاه دارد که عوامل مناسب را جذب خودش می کند و در یک روند تدریجی، به بالندگی می رسد، رشد می کند و تبدیل به یک درخت تنومند می شود. جامعه اسلامی هم باید این گونه باشد. خارج از کشور، مراکز اسلامی و مساجدی که داریم باید درصدد باشند تا افرادی از خود گذشته و وارسته از دنیا و دارای هدف الهی پدید آورند و آن ها به تدریج، جمع منسجمی به وجود بیاورند و فرهنگ را از آن جا بسازند تا فرهنگی در دل فرهنگ کفر به وجود بیاید و جاذبه های معنوی ایجاد کند. البته از سوی دیگر، معنویت هم ریشه در درون انسان دارد و وقتی خود را نشان دهد، طرفداران زیادی پیدا می کند. در جامعه اسلامی هم به همین شکل باید عمل کرد; یعنی فاصله ای که بین دو نسل ایجاد می شود و قرآن هم به آن اشاره کرده است:

«فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا» (مریم: 59)

باید پر کرد. خداوند می فرماید: پیشینیان از ذریه آدم و نوح و ابراهیم و دیگران متدین بودند، ولی پس از آن ها فرزندانشان نماز را ضایع کردند و دنبال شهوات را گرفتند و به زودی آثار اعمال خودشان را خواهند دید. البته در آیه بعد، کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند استثناء می کند. نکته عجیبی که در این آیه وجود دارد این است که صریح می فرماید:

«فاولئک یدخلون الجنة و لا یظلمون شیئا. » (مریم: 60)

نمی فرماید: این ها به بهشت وعده داده شده اند، بلکه می فرماید این ها وارد بهشت می شوند، بدون این که مورد ظلمی قرار بگیرند. سپس در دو آیه بعد می فرماید:

«تلک الجنة التی نورث من عبادنا من کان تقیا»;

این بهشتی است که ما به افراد باتقوا می دهیم.

بنابراین، به طور کلی می توان گفت که دو تا قطب و دو تا جاذبه وجود دارد: یکی تقوا و اسلام و دیگری شهوات و دنیاخواهی. دنیا نماد و ارزش امروزی غرب مدعی آزادی است، یعنی هر کس هر طور می خواهد عمل کند. البته این جای بحث دارد که چه نوع آزادی در غرب وجود دارد; آیا آزادی - که آن ها می گویند و مجسمه آزادی در نیویورک نماد آن است و به آن ها اهمیت می دهند و به خاطر آن، از مصالحی در جامعه شان می گذرند و با جنایت کارها و خاطیانی که در جامعه هستند برخورد شدیدی نمی کنند - با آزادی واقعی حقوق انسان سازگار است یا خیر؟ این در حالی است که به جامعه لطمه می خورد و ماهی نیست که قتل های دسته جمعی در آن دیار اتفاق نیفتد و روزی نیست که یک نفر با اسلحه دیگری را به خاک و خون نکشد. ولی تا بخواهند این مجرمان را به دادگاه بکشانند، مدت ها طول می کشد.

به نظرم، یکی از زمینه های گرایش جوان های ما به غرب، عدم اطلاع صحیح آن از غرب و حوادث روزانه آنجاست در واقع جوانان نمی دانند که در غرب چه می گذرد; به دلیل تبلیغات زیادی که غربی ها دارند و در این زمینه، از برتری فن آوری برخوردارند. آن ها در ذهن جوان های ما این گونه القاء کرده اند که همه آرمان ها در غرب دست یافتنی است، در حالی که حقیقت غیر از این است. قدری از گرایش های نسل جوان ما به غرب، ناشی از همین است. افرادی که آن جا می آیند - ما با بسیاری از آن ها برخورد داریم - مثل کسی است که تا آخر خط را رفته و دیده است. وقتی با آن ها صحبت می کنی عمیقا فهمیده اند که در امریکا خبری نیست. ولی دیگر یا امکان بازگشت ندارند یا از آبروی خودشان می ترسند.

البته مساله فرار مغزها را نباید فراموش کرد و این یک مساله ملی و کاملا جدی است که علل و عوامل دیگری دارد. واقعا کسانی بوده اند که استعدادهای خوبی داشته اند، دارای تحصیلات عالی بوده اند و توانسته اند در بعضی مراکز خودشان را نشان دهند. تعداد این ها کم نیست. بسیاری از شرکت ها و بیمارستان ها ایرانی هستند و غربی ها با فراهم آوردن امکانات آن ها را ارضاء می کنند. این خود مشکلی است که ما در کشورمان داریم; متخصصان ما این جا نمی توانند فعالیت کنند یا به آن ها اهمیت داده نمی شود. به همین دلیل، برخی از آن ها که به کشور برمی گردند پشیمان می شوند. من با تعدادی از آن ها برخورد کرده ام، افراد متدینی که آمده اند صادقانه به کشور خدمت کنند، دارای تجربیات خوبی هم بوده اند یا بعضی آمده اند اصلا شروع به خدمت کنند، ولی از آن ها استقبال نشده و یا مورد بی مهری واقع شده و دوباره برگشته اند. هر یک از این ها بحث های مختلفی دارد.

حجة الاسلام آقاتهرانی: با توجه به صحبتی که فرمودند، خود غربی ها هم اکنون همین را می گویند که ما برای همین صد سال اول فکر کرده ایم; انسان را موجودی دارای عمر صد ساله می دانند که با مردن او همه چیز تمام می شود. ممکن است بعضی فکر کنند که اکثریت مردم همه مسیحی هستند و همه به قیامت اعتقاد دارند، در حالی که به واقع این جور نیست. بیش تر مردم غرب مسیحی بودنشان موروثی است; مسیحی - به اصطلاح - شناسنامه ای هستند. به همین دلیل، کلیساها آن گونه که شایسته است، سرشار از جمعیت نیست، به خصوص آن هایی که باسوادترند، متاثر از جریانات پس از عصر نوزایی، به تفکیک بین دین و اقتصاد و دین و سیاست قایلند، حتی بین دین و قانون را از هم جدا می کنند. در امریکا، این پدیده محسوس است، به وضوح می بینید که - مثلا - در یک ساختمان سیگار کشیدن ممنوع است، اگر کسی سیگار بکشد دیگران ناراحت می شوند; چون «قانون » می گوید و این قانون است که حرف آخر را می زند. این دیگر ربطی به مذهب ندارد. اصلا توقع هم ندارند که کشیش و پاپ در این زمینه چیزی بگویند. کلیساها و معابد منحصر به این شده اند که حالت دوره ای داشته باشند; هر هفته یک بار بیایند و در آن فقط سرودهای مذهبی بخوانند. البته این شرکت، برای گروه هایی که به کلیسا می آیند خالی از تاثیر نیست - بی انصافی است اگر بگوییم هیچ اثری ندارد - اما وجهه دینی آن ها فقط همین است. یعنی هر هفته در روزهای یکشنبه یا شنبه قدری به آن ها احساس آرامش و امنیت دست می دهد، به خصوص این حالت در بین کاتولیک ها مشهودتر است. اما اختلاف مسیحیان بسیار است; بیش از صدها گروه و فرقه دارند. در بعضی خیابان ها، گاهی هر پانصد متر یک کلیسا وجود دارد که روش خاص خود را دارد. حتی بعضی از آن ها مصرف مشروبات الکلی را ممنوع می دانند، در حالی که در کلیسا نوشیدن شراب یکی از رسوم جدی است; چون می گویند خون عیسی از این راه به بدن ما تزریق می شود. در مورد بعضی از آن ها واقعا ایمان صدق می کند; آن ها قایل به تثلیث نیستند، «روح القدس » را خدا نمی دانند، به خدای یگانه معتقدند، به قیامت اعتقاد دارند، حتی منتظر ظهور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله هستند. این ها به اسلام بسیار نزدیکند. اما طیف وسیعی از آن ها را می بینیم که دین را جدای از زندگی دنیوی می دانند و دین در زندگی شان چندان نقشی ندارد - البته این نگرش بازتاب فشار کلیسا قبل از دوران نوزائی است.

معرفت: میزان آزادی مردم در غرب در حیات اجتماعی و خصوصی آنان به چه میزان است؟

حجة الاسلام بی ریا: آنچه در حال حاضر مطرح است این است که آیا «زندگی خصوصی » برای افراد معنا دارد یا نه؟ در غرب، از نظر مالی، نظام جامعه طوری است که شما باید حتما حساب بانکی داشته باشید. همه کارکرد شما هم در رایانه ثبت می شود که - مثلا - شما چه قدر خرید کرده اید و چه قدر پرداخته اید. با همان شماره تامین اجتماعی که همه دارند، می توانند بفهمند که درآمد و خرج شما چه قدر بوده است.

«ای. آر. اس. » که سازمان مالیاتی آمریکاست، اگر بخواهد بررسی کند که هر کس چه قدر درآمد و چه قدر خرج کرده است، حق دارد تمام حساب های بانکی و تمام فعالیت های اقتصادی شخص را بررسی کند. یعنی فکر نکنیم آن جا هیچ نوع سلطه ای وجود ندارد، «آزادی » مطلق است; نه، واقعا در آن جا آزادی حقیقتی به هیچ معنا وجود ندارد. دولت و سازمان های مافیایی حتی بر زندگی خصوصی افراد هم سلطه دارند. افراد احساس می کنند که تمام کارهایشان زیر نظر است و هر آن که سازمان جاسوسی امریکا «سی. آی. ای. » بخواهد، می فهمد که چه کرده اند; می توانند پی گیری کنند. برای بسیاری از دانشجوهای ما به راحتی پاپوش درست می کنند; پرورنده شان را رو می کنند; اگر جایی تخطی کرده باشند، آن را بهانه می کنند و می گویند شما وظیفه شهروندی خود را انجام نداده اید و باید به کشورتان برگردید. با وجود همه این محدودیت ها، بعضی ها بینش غلطی نسبت به غرب دارند.

نکته دیگری که می خواستم اضافه کنم این است که آن ها اگرچه برای صد سال برنامه ریزی کرده اند، اما این برای همه نیست، فقط برای سرمایه دارها و یهودی هاست; یعنی برای رفاه افراد خاصی فکر کرده اند، وگرنه اقشار معمولی، مثل سیاه پوست ها، شب و روز می دوند; مثل یک پرنده ای که وقتی قفس را برایش مهیا کردند، آب و دانه هم در آن هست. اگر - مثلا - بتوانند خانه ای را با وام تهیه کنند، سی سال باید قسط آن را بپردازند، البته به شرطی به او وام می دهند که خوش حساب باشد و خوب مالیات بپردازد و چند برابر آنچه را دریافت کرده است، بپردازد.

حجة الاسلام آقاتهرانی: در دنیای غرب، از روان شناسی خوب استفاده شده است; مثلا، برای گرفتن کارت اعتباری، بررسی می کنند که شما چه قدر به بانک رفت و آمد داشته اید، دقیق محاسبه می کنند که خوش حساب باشید. در این صورت، به شما کارت اعتباری می دهند. با این کارت، شما حق خرید اجناس تا سقف ده هزار دلار دارید، در حالی که ممکن است موجودی شما کم تر از این باشد. اگر طی یک ماه این پول را به بانک بپردازید، خوش حساب خواهید بود، وگرنه در ماه های بعدی، باید سود آن را هم بپردازید. این در حالی است که جامعه امریکا به شدت، مصرفی است و مردم دایم در حال توسعه زندگی مادی خود هستند. به عنوان مثال، فقط مصرف دستمال کاغذی نیویورک چند برابر مصرف کاغذ دنیاست. تفاوت طبقاتی هم در آن جا بسیار زیاد و محسوس است. تعداد زیادی بی خانمان وجود دارد که وضع آن ها فلاکت بار است; مثلا، در منهتن در کنار عالی ترین رستوران آن جا که باید با لباس خاصی وارد شوید و آداب و سخت گیری های خاصی دارد و چه قدر زیاد پول می گیرند، می بینید دم در، عده ای در سطل های زباله به دنبال یافتن پس مانده های غذای مردم هستند تا از آن استفاده کنند و از گرسنگی نمیرند.

البته در کنار این، دولت هم خود را موظف کرده است که به آن ها که فاقد شغل و درآمد هستند حقوق بدهد; مثلا ماهی 1000 دلار. مراکزی را در نظر گرفته است که این افراد را به مدت سه روز جا می دهند. در این سه روز هم موظفند برایشان شغلی پیدا کنند. یکی از نقاط مثبتی که در زمینه اقتصادی وجود دارد همین است که اگر دولت قانونی وضع می کند، در کنارش برنامه هایی را هم در نظر می گیرد تا به جامعه جهت دهی کند. اگر بدین وظیفه خود عمل نکرد باید غرامت آن را بپردازد. در آشنا کردن افراد نسبت به قوانین هم خوب کار می کنند. به همین دلیل، معمولا افراد می دانند که در چه صورتی توسط پلیس دستگیر می شوند و میزان مجازات آنان در هر جرمی به چه میزان است. در حالی که جامعه ما نسب به آن جا در این موارد نقص دارد. بسیاری از قوانین ما را مردم نمی دانند.

به عنوان مثال، مدتی پیش قانونی مورد تصویب قوه قضائیه قرار گرفته که اگر دزد آمد به خانه شما و شما روی دیوار سیم برق کار گذاشته بودید و او را برق گرفت، دادگاه پول خون او را از شما می گیرد. بنده از این قانون تعجب کردم. در این باره، با یکی از دوستان قاضی صحبت کردم، پاسخ های خوبی داد. گفت: طبق حکم اسلام، کسی نمی تواند بدون اجازه وارد خانه دیگری بشود. اما گاهی کسی از روی فضولی و به اشتباه، به خانه کسی سرکشی می کند و او را به قصد کشت می زنند و دست و پای او را می شکنند. دادگاه دیه این ضرب و جرح را حساب می کند و - مثلا - مقرر می کند که 000/500 تومان از صاحب خانه دیه بگیرند; در مقابل، دزد هم به خاطر کارش که بدون اجازه وارد خانه ای شده به 6 ماه زندان محکوم می شود. در این موارد، معمولا صاحب خانه ناراحت می شود; چون حکم قضایی و مبنای آن را نمی داند که ضرب و جرح دیگران چه دیه ای دارد.

گفتم: چرا نمی گویید که صدا و سیما این مسائل را به اطلاع مردم رسانده و آن ها را آموزش دهد. البته ایشان برای این کار دلایلی داشت، اما در آن جا، صدا و سیما در دست یهودیان است و همه چیز را در جهت منافع خودشان جهت دهی می کنند. ما نمی گوییم عین آن ها عمل کنیم; چون آن ها با ما فرق دارند. هدف آن ها رفاه مادی افراد است، در حالی که هدف اصلی ما قرب به خدای متعال است. بنابراین، اصلا جهت دهی ما با آن ها فرق می کند. منتهی اسلام با تامین مصالح دنیایی افراد مخالف نیست. بنابراین، ما باید برای تامین رفاه جامعه خوبمان این قدر ایثار و از خودگذشتگی برای احیاء اسلام و نظام آن داشته اند درست برنامه ریزی کنیم و مردم را به قوانین اسلام، که هرگز با قوانین آن ها قابل مقایسه نیست، آشنا کنیم. مسائل حکومت ما فقط مسائل مادی از نوع حکومت های سرمایه داری نیست.

در بخش سیاست هم در امریکا، مردم سالاری به شکلی که آن ها می گویند، مطرح نیست، اگرچه اسمش را با آب و تاب فراوان مطرح می کنند، اما واقعا مردم چه قدر در آن نقش دارند؟ این را باید از خود آن ها پرسید. شما اگر با امریکایی ها مصاحبه بکنید و بپرسید چه قدر در انتخابات ریاست جمهوری نقش دارید، متوجه این حقیقت می شوید. در همین سفر اخیر که به ایران برمی گشتم، با دو نفر امریکایی از اهالی بینگ همتون هم سفر بودم که از همان جا هم مدرک دکترای خود را گرفته بودند. پرسیدم: بالاخره، چه کسی رئیس جمهور امریکا می شود; بوش یا الگور؟ گفت: هر کدام باشد مهم نیست. گفتم: مگر شما رای نداده اید؟ گفت: مگر شما در امریکا نبودید؟ گفتم: چرا. گفت: ما کی در انتخابات نقش داشتیم که این دومین بار باشد؟ سرمایه داران و دو حزب حاکم - که هر دو در اختیار صهیونیست ها است - برای انتخابات برنامه ریزی می کنند که چه کسی رئیس جمهور شود، وگرنه انتخابات هیچ ارتباطی با مردم ندارد.

اما در زمینه اقتصاد: نوع اقتصاد در امریکا امپریالیستی و سرمایه داری است. تنها پلیس دولتی است و بقیه کارخانه ها و مراکز خصوصی هستند. جالب توجه است که هر شهروند امریکایی حدود 45% مالیات می پردازد. البته ثروتمندان و گردن کلفت ها هر چه وضع مالی بهتری داشته باشند عفو مالیاتی بیشتری دارند. بر خلاف وضع مالیاتی کشور ما که بحمدالله بیش تر جانب مردم سطح میانه و پایین لحاظ شده است.

معرفت: چرا برخی از - به ظاهر - روشن فکران ما این گونه القا می کنند که غرب تجلی همه آرمان های انسان است؟ علت جاذبه غرب چیست؟

حجت الاسلام بی ریا: انسان دارای ابعاد گوناگونی است. اگر همه هم و غمش را در یک بعد صرف کند، مسلم است که در آن بعد رشد می کند، ولی چنین انسانی متعادل نخواهد بود و چه بسا از انسانیت بهره ای نداشته باشد. انسان متمدنی که در عصر حاضر در غرب مطرح است یک «انسان » واقعی نیست، یک حیوان - به معنای دقیق کلمه - متمدن است یعنی تمام فن آوری غرب، به خصوص در دهه های اخیر، متوجه رشد در جنبه های مادی و برآوردن نیازهای دنیوی انسان بوده است. مگر «تکنولوژی » چه چیزی به ارمغان می آورد؟ اخلاق و عواطف و احساسات انسانی، به هیچ وجه، در غرب مطرح نیست. این مساله به قدری روشن است که همه می توانند ببینند که غربی ها در جنبه های انسانی، هیچ رشدی ندارند. ولی ما به عنوان یک موحد، به عنوان یک انسان مسلمان، معتقد به ارزش های انسانی هستیم; معتقدیم که در کنار جنبه های بدنی و مادی، باید زمینه ای برای رشد معنوی و روحی انسان فراهم شود.

آیه شریفه قرآن می فرماید:

«لا یغرنک تقلب الذین کفروا فی البلاد.»

فعالیت های آن ها در جنبه های مادی از نظرقرآن، متاعی قلیل وبی ارزش است، دردی از انسانیت دوا نمی کند. به عنوان مثال، ورزش یکی از چیزهایی است که بسیار مفید است، ولی نباید هدف قرار گیرد. ورزش کردن یک چیزاست وطرف داری ازگروه قرمزو آبی مساله ای دیگر. فوتبال باید رایج شود، اما نباید همه چیز ما فوتبال بشود، وگرنه این یک بعد «متاع قلیل » است. این چیز بسیار کوچکی است برای انسان، خیلی کم است، در حالی که ما ابعاد دیگری هم داریم. غربی ها در یک بعد رشد کرده اند، ولی در بعد انسانی ضعیف هستند، رشدی ندارند، بلکه حتی انحطاط دارند.

نکته دیگر این که در برنامه ریزی کلانی که آن ها دارند، به خصوص یهودی ها، این است که از جمله «هالیوود» را در پی یک هدف شوم پایه گذاری کردند و آن این که مردم دنیا را سرگرم مسائل شهوی بکنند تا ندانند اطرافشان چه می گذرد. «هالیوود» امروز برای عده ای به عنوان یک مرکز فیلم سازی جهانی مورد نظر است، اما زیربنایش سیاسی است; برای این است که مردم را از حقایق جهان پیرامون غافل نگه دارند. فیلم های این مرکز با شیوه های خاص روان شناختی، ذهنیت جامعه را به سوی اهداف خاص سوق می دهد. به عنوان مثال، اگر این مرکز فیلمی بسازد، چنان پیام خود را به مردم القا می کند که میلیون ها نفر به سمت آن جهت گیری می کنند; به سمت همان چیزی می روند که سازندگان فیلم می خواهند. ما به وضوح دیدیم که از همین حربه چه قدر علیه انقلاب اسلامی استفاده کردند; در فیلم هایی که ساختند، ما را «تروریست » معرفی کردند و مسلمان را معادل با تروریست خواندند. در دنیا هر کس دنبال حق خودش باشد و بخواهد حقش را بگیرد و آزادی خواهان جهان را که تحت لوای اسلام فعالیت می کنند، «تروریست » می نامند.

رهبر معظم انقلاب با توجه به همین واقعیت، مساله «امپراتوری خبری » را که یک واقعیت است، مطرح کردند. واقعیت این است که مردم اصلا استقلال فکری و آزادی فکری ندارند; روزنامه ها، تلویزیون، مصاحبه ها، همه به ابزاری تبدیل شده است که ذهن ها رابه سویی می کشاند که گردانندگان آن ها می خواهند. پروفسور حمید مولانا در یکی از صحبت هایش می گفت: مهم نیست که شما حتی راجع به خبری که داده می شود نظر مثبت دارید یا منفی; در هر دو صورت، نفع را آن ها می برند; مثلا، وقتی نیویورک تایمز خبری را تیتر می کند، شما که این روزنامه را می خرید، ذهنتان به همان موضوع معطوف می شود. این مهم است; یعنی تعیین می کند که شما امروز باید درباره چه چیزی فکر کنید. مهم نیست که شما مثبت فکر کنید یا منفی، مخالف باشید یا موافق. در هر صورت، برنده آن ها هستند; چون ذهن مردم را به سمت دلخواه خود متوجه کرده اند. ایشان می گفت: وقتی تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری امریکا اوج گرفته بود، برای این که توجه مردم را به چیزی دیگر جلب کنند، نیویورک تایمز در صفحه اول خود عکس یکی از دادگاه های ایران را به صورت بزرگ چاپ کرد که در آن تصویر یک روحانی دیده می شد و علیه جمهوری اسلامی مطالبی نوشته بود. با وجود این که مساله ای صدها برابر مهم تر در کشور خودشان در حال اتفاق بود یا در جاهای دیگر مسائل مهم تری وجود داشت، این ها با این شگرد می خواستند توجه مردم را از مسائل خودشان به چیز دیگری منحرف کنند.

حجة الاسلام آقاتهرانی: در تایید سخنان جنای آقای بی ریا، مثلا، وقتی به فلسطین حمله کردند و بچه مسلمان ها را در داخل بیت المقدس کشتند و زد و خورد زیادی انجام شد، در تمام آن مدت، از این وقایع هیچ چیز در امریکا منعکس نشد. ما اخبار این قضیه را از طریق «اینترنت » از روزنامه ها و تلویزیون ایران به دست می آوردیم. گویی دور امریکا دیوار بسیار بزرگی کشیده اند که هیچ خبری به آن جا نمی رسد. هر چیزی که به نفع خودشان است تبلیغ می کنند و در غیر این صورت، سانسور شدید خبری بر رسانه های دولتی حاکم است. فقط می توانند ساعت 11 شب از اخبار تلویزیون مسائل روز را مطلع شوند، آن هم اخباری که خود مردم امریکا می گویند می دانیم که دروغ می گویند. جالب است در جریان قیام اخیر مردم فلسطین، بچه مسلمان ها دو نفر یهودی را کشتند. صهیونیست ها در اعتراض به این کار، در نیویورک تظاهرات کردند و تمام بچه مدرسه ای ها را به خیابان ها کشیدند و این مساله را کاملا پوشش خبری دادند، حتی شهردار نیویورک هم آمد و سخن رانی کرد، خانم کلینتون هم که می خواست در انتخابات برنده شود آمد و به نفع این ها صحبت کرد. این تظاهرات برای روز پنج شنبه بود روز بعدش ما برای محکوم کردن اسرائیل و صهیونیست ها در مقابل سازمان ملل راهپیمایی داشتیم. جمعیت ما به مراتب بیش تر از آن ها بود، ولی خبر این تظاهرات را خوب منعکس نکردند; نه این که خبر را سانسور کرده باشند، بلکه خبر را جوری منعکس می کنند که مطابق خواست خود از آن برداشت کنند; آنچه را می خواهند القا کند. لفظ «غرور» (به معنای گول زدن) که در قرآن است که آن را به عنوان یکی از ویژگی های دنیا و اهل دنیا معرفی می کند، در غرب، به وضوح مشهود است.

اسلام در پی ساختن «انسان کامل » است. «انسان کامل » با انسانی که در امریکا یا دیگر جاها رشد کرده باشد فرق می کند. انسان امریکایی در مثل، مانند موجودی است که اگر بخواهد در خارج تحقق پیدا کند، اصلا نمی تواند زندگی کند. اگر به امریکا بدون حب و بغض، از بیرون نگاه کنید چنین حالتی دارد. در برخی جاها - مثلا در عمل به قانون - مردمش خوب تربیت شده اند. اگر می بینیم در دانشگاه ها رشد علمی بالایی دارند به دلیل آن است که برنامه ریزی خوبی داشته اند. در دانشگاه هایشان، اصلا تشریفات و تجملات نیست، دنبال علم هستند. برخی از دانشگاهیان اصلا کاری به این چیزها ندارند; مثلا - من خودم می دیدم - استاد دانشگاه برای یک سخنرانی که ی خواست برگزار کند، خودش «تی » دستش گرفته بود و راه روها و دست شویی ها را تمیز می کرد. ولی ما برای سخنرانی هایمان چه قدر پول خرج می کنیم; آخر هم هیچ. آن جا گاهی خود دانشگاه هم دیوارهایش سیمانی است، ولی این جا گاهی دیده می شود موکت انداخته ایم، رویش هم فرش دستباف پهن کرده ایم و با کفش روی آن راه می رویم. دیگر تجملات به جای خود. اگر می گوییم فقر بی داد می کند، باید به این مسائل هم فکر کنیم. وقتی دولت ها پشت سر هم می آیند و هر کدام چهار سال حکومت می کنند و می روند، باید کسی باشد بررسی کند چه کرده اند. ما درست است که انقلابمان اسلامی است و برای اسلام هم حرکت کرده ایم، ولی چه قدر به اهداف اسلام نزدیک شده ایم. در خارج از ایران، بین اسلام و مسلمانان تفکیک قایل نمی شوند. به همین دلیل تبلیغ می کنند که مسلمانان هزار جور ایراد دارند و طبیعی است که آن ها را آماج حملات خود قرار دهند و اسلام را از مسلمانان و عمل آنان می شناسند. از دیدگاه آن ها، دولت های اسلامی به مراتب، از ملت ها به اسلام نزدیک ترند. بنابراین می گویند: جمهوری اسلامی ایران دولتش این طور است، مجلسش این طور است. قوه قضائیه اش هم این طور. به همین دلیل، گاهی بعضی از افرادی که تازه مسلمان شده اند، تصور بدی نسبت به اسلام و ایران پیدا می کنند. آقا چه وضعی است؟ به کجا می رویم؟ ! بعضی از آن ها که مسلمان می شوند، به دلیل برخی جاذبه های خاصی است که از اسلام دیده اند، به خصوص سیاه پوست ها که بعضی هایشان تحقیق کرده اند و واقعا در این زمینه هم اهل علم هستند، اما برخی از آن ها به خاطر تبعیضی که آن جا وجود دارد اسلام را پذیرفته اند; تبعیضی که بین رنگین پوست ها می گذارند یا بین زنان محجبه با دیگران.

معرفت: چگونه می توانیم از نقاط مثبت فرهنگ غرب الگو بگیریم و جنبه های منفی آن را کنار بگذاریم و بر کدام عناصر و شاخصه های فرهنگی خودمان باید بیش تر تکیه کنیم که زمینه رشد و تعالی جامعه را در هر دو بعد مادی و معنوی دربرداشته باشد؟

حجة الاسلام آقاتهرانی: بنده فکر می کنم در این زمینه باید زیاد کار کرد، اکنون حتی دانشگاه های ما اشکال های جدی دارند. دانشجویان مسلمان هستند، استادان مسلمان هستند، کشور اسلامی است، ولی آیا در علوم انسانی - که در این زمینه به خصوص اسلام حرف دارد - کاری کرده ایم؟ این را نمی شود منکر شد. اسلام برای رشد و تعالی انسان است. پس باید برای انسان - به عنوان انسان - حرف داشته باشد. می گوییم: اسلام کامل ترین دین است. پس باید پاسخ گوی همه نیازهای بشری باشد. می گوییم: اسلام منحصر به انسانی دون انسانی نیست. «کافة للناس » است، می گوییم: منحصر به زمانی دون زمانی نیست. وقتی این گونه است. پس باید در همه علوم انسانی حرف داشته باشد; اقتصاد، جامعه شناسی، مدیریت، علوم تربیتی، در تمام این ها باید حرف داشته باشد و دارد. بنابراین، حوزویان به عنوان کسانی که متخصص در شناخت اسلام و نظر امام صادق هستند، در این زمینه، رسالت سنگینی بر دوش دارند. پس باید تلاش کنند.

نکته دیگر این که غالب علوم انسانی که اکنون در دانشگاه ها خوانده می شود غربی است; مثل روان شناسی. چرا اقتصاد ما جواب نمی دهد؟ چون هر چند مدت یک بار طبق یک نظام اروپایی عمل می کنند. یا در سیاست، می آییم از اروپا الگوگیری می کنیم. بعد می بینیم، نشد. حالا می خواهیم از «دموکراسی » امریکا الگو بگیریم; «مدرنیته » برای ما هدف اصلی شده است! کی می خواهیم به اسلامی که اولین روز شعارش را داده ایم، بازگردیم؟ باید اسلام را پیدا کنیم و سؤالاتی را که برای یک دانشجوی ما مطرح است، پاسخ دهیم. وقتی پاسخ اسلامی داده شد، کتاب را که استاد می خواهد درس بدهد و از غرب آمده است، از قبل، در برابرش آمادگی دارد. نمی گویم علوم غربی را تدریس نکنید، از غرب بگویید، از شرق هم بگویید. سیاست را از زمان افلاطون و ارسطو شروع کنید، تاریخچه اش را بگویید. این مهم نیست، ولی در آخر، یک تحلیل و بررسی درست و حسابی بکنید که اسلام در این زمینه چه می گوید، چه چیزی اضافه بر آن ها دارد یا چه چیزی کم دارد. انصافا برای دانشجویی که می خواهد درس بخواند یا استادی که دلسوز است و می خواهد این گونه تدریس کند، مطلب داریم؟ در آینده نزدیک، جوانان دانشجوی امروز مسؤولان و مجریان اقتصادی کشور در آینده خواهند بود; بر چه مبنایی می خواهند مسائل کشور را حل کنند؟

گاهی ما تصور می کنیم که مسؤولان بی اطلاع هستند، اما یکی از مسؤولان کشورمان، به نیویورک آمده بود، می گفت: رنجی که در اداراتمان می بریم، از دو نکته است: بین افراد رده بالا پارتی بازی است و بین افراد رده پایین رشوه خواری. خوب، اگر درد معلوم است، چرادنبال درمان آن نمی رویم؟ تا کی می خواهیم نادانسته الگوگیری کنیم؟ ما در روان شناسی نگاه می کنیم غربی ها چه لفظی را به کار بردند، از آن چه معنایی اراده کردند، بیمار مسلمانی را هم که اصلا دارای آن نوع بیماری نیست، به همان اسم می خوانیم، درحالی که این اسم برای جامعه ای است که این تحقیقات در آن شده، نه این جا. بیماری اش هم مال همان جاست، ولی آن را به این جا می آوریم و این گونه القا می کنیم. بعد هم می گوییم: چرا این پیچ به این مهره نمی خورد؟

حجة الاسلام بی ریا: به نظر می رسد ما در معرفی غرب به جامعه مان موفق نبوده ایم; یا دید افراطی مثبت داریم که عده ای این گونه ترویج می کنند که غرب بت است یا دید افراطی منفی داریم که برخی می گویند: اصلا حرف آن جا را نزنید و به آن جا نزدیک نشوید. من پیشنهاد می کنم که بیاییم غرب را آن طور که هست، بشناسانیم. واقعا غرب را آن طور که هست معرفی نکرده ایم. چهره ای از طریق تبلیغات غربی به ما رسیده یا دید صددرصد مثبت به جوان های ما داده یا دید صددرصد منفی. این که ما بگوییم هر چه در غرب هست، همه منفی است و باطل یا همه خوب است، این دو تا هیچ کدام درست نیست، باید یک نظر بدون تعصب ارائه دهیم; ما باید همان گونه که آن ها خبرنگارشان را می فرستند در دل روستاها و شهرهای دورافتاده گزارش تهیه کند و نظرات مردم را بپرسد، برویم واقعیت های آن جا را برای مردممان گزارش کنیم. یکی از حرف های پرفسور مولانا همین بود; می گفت: ما مرعوب شدیم، می ترسیم خبرنگار آن ها را به کشور راه ندهیم، ولی اگر آن ها جلوی خبرنگار ما را بگیرند هیچ واکنشی نشان نمی دهیم. اگر یک خبرنگار امریکایی یا صهیونیستی بخواهد به ایران بیاید، باید رابطه متقابل باشد; یعنی ما هم بتوانیم خبرنگارمان را به نیویورک بفرستیم تا در مجلس سنا شرکت کند و از آن جا گزارش تهیه کند یا بتواند با مردم مصاحبه کند. اگر آن ها اجازه دادند، ما هم اجازه بدهیم خبرنگارشان بیاید، وگرنه جلوی خبرنگارشان رابگیریم. این یک حرف منطقی است.

حجة الاسلام آقاتهرانی: پیشنهاد دیگری که من دارم این است که می بینیم وقتی ورزش کاران ما برای مسابقات به امریکا می آیند، به خصوص وقتی پیروز می شوند، تمام بچه مسلمان های آن جا غرق شادی می شوند و افتخار می کنند یا وقتی برخی از اهل علم برای سخن رانی یا شرکت در بعضی همایش ها حاضر می شوند و مردم می بینند که اسلام، به ویژه در زمینه فلسفه و عرفان چه قدر قوی است، موجب افتخار ایرانیان می شود، اما متاسفانه اداره مهاجرت امریکا بر اساس قانونی که مجلس این کشور تصویب کرده است، چهار کشور، عراق، ایران، لیبی و لبنان را تروریست می شناسند و هنگام ورود اتباع این کشورها به خاک امریکا از آن ها انگشت نگاری می کنند. ما یا باید مثل برخی افراد که آن جا انگشت نگاری می شوند، عمل کنیم که وارد امریکا می شوند و پس از انجام کارهایشان به ایران می آیند، آن وقت فریاد اعتراض سر می دهند که این اعتراض آن ها به هیچ جایی نمی رسد و آن ها هیچ کاری نمی کنند. یا باید همانند خود آن ها عمل کنیم; یعنی در بدو ورود اتباع امریکایی به ایران، از آن ها انگشت نگاری کنیم. دراین صورت، شما هم آن ها را تروریست دانسته اید و هر امریکایی هنگام برگشت به کشورش به عنوان یک نماینده از طرف شما، از سیاست های کشورش انتقاد می کند و به مجلس و دولت کشورش انتقاد می نماید. من معتقدم ما باید حرکتمان تهاجمی باشد، نه تدافعی; ما بایدخودمان ابتکار عمل داشته باشیم. اصلا اصل نظام ما با ابتکار عمل شروع شد، وگرنه خط سیر ما سابقه قبلی نداشت چنین حرکتی آمد، راهی باز کرد و چه قدر هم خوب جواب داد! بعد هم - بحمدالله - همه چیز درست شد و اکنون نظام ما دارای قدرتی است که در هیچ جای دنیا مثل آن وجود ندارد. البته آن ها هم در خود امریکا کسی را دارند که حرف آخر را می زند، وگرنه حکومتشان یا به کودتا کشیده می شود و یا به هرج و مرج. هر وقت این قدرت تضعیف شود، اثرش در جامعه مشهود است. بنابراین، باید با این مسائل اندیشمندانه برخورد کرد. گویا ما فقط برای امروز زندگی می کنیم، در برخی موارد هم ده سال پیش اشتباه کرده ایم، چرا آینده نگری نیست؟ چرا فکر نمی شود؟ اخیرا در مجلس شورای اسلامی، درباره همین مساله انگشت نگاری صحبت هایی شده، اما خیلی دیر است. آن ها حتی شخصیت های طراز اول کشور ما را تحقیر کرده اند. چرا ما این قدر ضعیف هستیم؟ علت این که بعضی از ما در برابر غرب زانو می زنیم و خودباور نیستیم چیست؟ یک مقدارش از سوی جهالت است و یک مقدار هم از سوی ترس. مرحوم محمدمهدی نراقی رحمه الله، پدر شیخ احمد نراقی رحمه الله می فرماید: علت این که بیش تر افراد ناهی عن منکر و آمر به معروف نیستند این است که ترسو هستند. به همین دلیل، با هزار و یک دلیل توجیه می کنند و در برابر گناه کار زانو می زنند. اما خداوند به مسلمانان می فرماید:

«و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار. »

نباید نسبت به ظالمان حالت رکون و اعتماد پیدا کنیم. این همان است که از آن به «تساهل و تسامح » تعبیر می کنیم. و متاسفانه چند صباحی است که در جامعه با آب و تاب تمام تبلیغ می شود.

حجة الاسلام بی ریا: معرفی غرب آن جور که هست، از طریق مصاحبه تهیه گزارش یکی از راه های مؤثر است; البته توسط افرادی که برای این کار مطمئن هستند، نه کسانی که خودشان به غرب گرایش دارند و شیفته آن جا هستند. چه طور زن سخنگوی دولت امریکا به عنوان خبرنگار به ایران می آید علیه نظام ما گزارش تهیه می کند، و آن گونه با رئیس جمهور کشورمان مصاحبه می کند، آیا ما حتی یک بار این کار را کرده ایم; کسی که آدم خوش فکری باشد و اصول اسلامی بداند; خودباخته نباشد. این ها باید به کشورهای غربی بروند، گزارش تهیه کنند تا مردم را آگاه کنند که اصلا غرب چیست; واقع بینانه به این قضیه نگاه کنند. در این صورت، مردم هم خیلی دوست خواهند داشت. اگر شما فقط اعتیاد آن ها را به مردم ما نشان دهید، مردم خواهند فهمید که غربی ها چگونه هستند. جای این گزارش ها خالی است. این می تواند بر مردم اثر بگذارد و افکار مردم را هدایت کند تا با مشکلات غرب آشنا شوند. این که - مثلا - از ایرانی هایی که در آن جا هستند - نه فقط آن هایی که معتاد شده اند - گزارش تهیه شود که واقعا آن جا چه کار می کنند و مردم نقاط مثبت و منفی غرب را از آن ها بشنوند، بسیار مؤثر است. این ها می توانند غرب را آن طور که هست به مردم بشناسانند. البته باید با تحلیل هم راه باشد. این کاری است که آن ها هم می کنند. کار دیگری که آن ها می کنند این است که در مصاحبه هایی که با مردم یا مسؤولان ما می کنند یا گزارش هایی که تهیه می کنند، بخش هایی را پخش می نمایند که به نفعشان باشد. ما هم باید از همین حربه علیه آن ها استفاده کنیم، البته برای حق خودمان، نه برای باطل. نباید بترسیم از این که بخواهیم آن ها را زیر ذره بین قرار دهیم، بلکه حتی باید این کار را با یک تشکیلات درست و حسابی و تجهیزات کامل با برنامه ریزی انجام دهیم; مثلا باید گروهی از صدا و سیما به آن جا اعزام شوند، قضایا رابررسی کنند و به مردم بگویند که در دنیا چه می گذرد. اگر ما واقعیات را ارائه نکنیم، می روند و برای کسب اخبار گرفتار دام های تبلیغاتی شبکه های خبری دشمنان ما می شوند.

نکته دیگر این که ما باید برای سازندگی افراد مستعد در درون کشور زیاد سرمایه گذاری کنیم تا افراد کیفی تربیت کنیم; همان کاری که حضرت استاد مصباح می کنند; مثلا، در امثال اردوی طرح ولایت دانشجویان مستعد و علاقه مند را شناسایی کنیم، ذهنشان را کاملا روشن کنیم و از آن ها افراد معتقد، فداکار و مؤمن بار بیاوریم تا هر کدام یک چراغ راه نمایی برای خانواده، دوستان و جامعه خودشان باشند. دنبال کمیت نباشیم، اگر هر استادی در حوزه، پنج شاگرد خوب تربیت کند و به جامعه ارائه دهد و هر کدام از آن ها گروهی از جوانان را سرپرستی کنند، جامعه به تدریج، اصلاح می شود. این روش پیغمبر صلی الله علیه وآله بوده است. باید این را الگوی تربیتی خود قرار دهیم، نه این که بگوییم: همه یا هیچ. ما باید دراین زمینه که معجزه اسلام بوده، سرمایه گذاری کنیم.

اگر تاریخ اسلام را مطالعه کنید، یکی از معجزات اسلام آدم سازی است; یعنی در برهه ای از زمان اسلام ضعیف بود و شروع به انسان سازی کرد; نسلی ساخت مؤمن، فداکار، انقلابی، متعهد و کارساز. این افراد در کوره ای از امتحان قرار گرفتند، فداکاری کردند و کشته شدند; به اصطلاح، مصرف شدند. در دوران انقلاب هم با حرکت حضرت امام رحمه الله; عده ای با کیفیت های اسلامی ساخته شدند ولی به تدریج، در مصاف با کفر و جنگ هشت ساله و نیروهای ضدانقلاب مصرف می شدند و به شهادت رسیدند و دوره افول شروع شد. این همان است که در قالب گرایش جوانان به غرب و تضعیف ایمان جامعه شاهد آن هستیم. ولی این جا هم معجزه اسلام این است که همانند دوران اول، آدم سازی می کند. قرآن می فرماید:

«ما ننسخ من آیة او ننسها نات بخیر منها او مثلها. »

قرآن این توانایی را دارد که انسان سازی کند. این کار طول می کشد، زمان می طلبد که نسل جدیدی بیایند، ولی رسالت علمای دین را آشکار می سازد که باید بگردند افراد مستعد و نخبه را پیدا کنند و بسازند پشتوانه و ستون فقرات کل جامعه بشوند. و البته این ها در طول زمان دوباره مصرف خواهند شد و این چرخه همچنان ادامه دارد.

حجة الاسلام آقاتهرانی: با توجه به این که در عین حال که، عده ای را تربیت می کنیم و عده ای مصرف می شوند، ولی می توانیم عده ای را برای آینده ای دورتر در نظر بگیریم; یعنی زمان بندی کنیم; عده ای را برای کوتاه مدت تربیت کنیم و عده ای را برای بلندمدت. در سیره اهل بیت علیهم السلام هم این روش دیده می شود; مثلا، امام علی علیه السلام در حالی که در جنگ صفین می جنگید، اجازه نمی داد امام حسین علیه السلام و امام مجتبی علیه السلام یا محمد حنیفه جلو بروند و صریحا می فرمود: «این ها ذخایر آینده هستند. » یا نسبت به حضرت ابوالفضل علیه السلام اصرار داشتند که بایست، من شما را برای آینده می خواهم. خود امام مجتبی علیه السلام هم وقتی جلو می روند و به جایی می رسند که می بینند نیروی مصرفی ندارند، نیروی ذخیره را مصرف نمی کنند. به همین دلیل، با معاویه صلح می کنند، در حالی که همان موقع ایشان امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام ومحمد حنفیه و مانند این ها را داشتند. آدم های درست و محکمی هم بودند، ولی امام علیه السلام این ها را مصرف نمی کند. ما نباید از گرد و خاک باطل و میدان داری اش بترسیم. حضرت علی علیه السلام می فرماید:

«للحق دولة و الباطل جولة. »

باید رفت در دل کار، اگرچه ممکن است عده ای مصرف شوند. در هرصورت، آن ها برنده اند; چون معتقد به «احدی الحسنین » هستند; بکشند یا کشته شوند. اکنون - بحمدالله - نیروهای مستعد جوان، آماده برای پذیرش زیاد هستند; چنان که تصور نمی کنم در اول انقلاب هم به این شکل روی آوری به اسلام و انقلاب و نیروهای کیفی مستعد جوان بودند.

حجة الاسلام بی ریا: نکته سومی که می خواستم عرض کنم این است که یکی از ضعف هایی که ما داریم و باید روی آن کار کنیم، مدیریت نیروی انسانی است. ما نه تنها باید به این بها بدهیم و شروع به ساختن این نیروها بکنیم، بلکه باید این جوان ها را با همان توان ها وارزش هایی که دارند به کار بگیریم. بعضی ها ناامید هستند و می گویند: ما کار نمی کنیم که البته دراین بین، انتقادی به دستگاه اجرایی وارد است و آن این که «رشد فرهنگ » و «تبلیغ اسلام » در کشور ما تقریبا فلج شده و کارایی چندانی ندارد; چون متصدیان این کار درگیر تشکیلات شده اند و تشکیلات بیش از اهداف دیگر مورد نظرشان است. اگر نگاه می کنید، می بینید که تمام مراکز دولتی دارای شیک ترین و مجلل ترین ساختمان هاست; سنگ های تزیینی و آجرهای آن چنانی این ساختمان ها چشم هر بیننده ای را خیره می کند. داخل این ساختمان ها چه آرایه های عجیب و غریبی وجود دارد، بماند! این حد از تجمل هیچ توجیهی ندارد، اسراف است. با این همه، کاش کارایی داشته باشد! در هر حوزه ای معاونت های متعدد و در هر معاونتی دست کم 4 یا 5 نفر مشغول به کارند که عملا هیچ کدام راندمان ندارند. این نشان دهنده ضعف کار ماست. ما در دوائر دولتی، حتی در دوائر فرهنگی مان با این خطر مواجهیم که خود سمت و پست و ریاست موضوعیت پیدا کرده است، بلکه حتی برای بعضی، کسی که می خواهند با او کار کنند مهم تر از هر چیزی است; یعنی روابط، که مثل یک کلاف در هم تنیده شده، موجب گردیده است که ما نتوانیم از نیروی انسانی خودمان استفاده کنیم، در حالی که بیش تر نوجوانان ما داری صداقتند. اما نمی توانیم و یا نمی خواهیم این نیروها را به کار بگیریم. ولی یکی از نقاط مثبت در نظام امریکا همین مدیریت نیروی انسانی است; یعنی همین آدم هایی را که متخلف هستند، از چراغ قرمز رد می شوند، مالیات نمی پردازند و هزار خلاف دیگر مرتکب می شوند، نظام اجرایی، آن ها را درست می کند، به گونه ای که حتی مورد تشویق هم قرار می گیرند، با این که صداقت بچه های ما را هم ندارند. ما باید بدانیم با مردممان چگونه رفتار کنیم. به عنوان مثال، در فروشگاه های زنجیره ای امریکا که همه نوع کالایی دارند و با تعداد کمی کارمند آن ها را اداره می کنند، هر روز صبح مدیر فروشگاه قبل از کار، ده دقیقه، یک ربع برای آن ها جلسه می گذارد، صحبت می کند که امروز من از شما چه چیز می خواهم، باید چه کار کنید. بعد اگر کسی درست کار نکرد، به راحتی او را بیرون می کنند. ما باید این را در اداراتمان تعمیم دهیم تا همه کارمندانمان بدانند که اداره جای کار است، نه جای بی کاری ما باید روحیه کار درمردم به وجود بیاوریم. مردم ما خوب هستند، ولی باید آن ها را منضبط کنیم. راه های ساده ای هم دارد، پیچیده نیست. برخی کارهای عملی و اجرایی مانند دو دو تا چهار تاست. ما اگر الگوهای بازاری خودمان را به ادارات بیاوریم، بسیاری از مسائلمان حل می شود; مثلا، ببینید کسی که یک چاپخانه کوچک دارد، چگونه بازاریابی می کند، چه طور سرمایه جذب می کند، چه طور سرمایه را برمی گرداند، در حالی که سازمان هایی که برای ما کتاب چاپ می کنند و از بیت المال مصرف می کنند، بیش ترینشان سوددهی ندارند. ولی متاسفانه گاهی به دلیل تعصباتی که داریم، برای الگو گرفتن سراغ بازار نمی رویم تا ببینیم چه نقاط مثبتی دارد، البته بازاری که ریشه اسلامی دارد و افراد روی گرایش های اسلامی در آن کار می کنند. از جمله دیگر ویژگی های بازار اسلامی، اعتماد متقابل است; به راحتی به همدیگر قرض می دهند، در حالی که در غرب هیچ وقت چنین چیزی نیست. متاسفانه در این جا دولت نمی آید این ها را بررسی کند، ببیند این نقاط مثبت چیست تا از آن ها استفاده کند. باید با استفاده از جان مایه های غنی فرهنگ دینی و عمل به آن به خودباوری برسیم تا بتوانیم از آنچه داریم استفاده کنیم تا دیگران هم از ما پیروی کنند. نه این که به طور کاملا خودباخته چشم به غرب دوخته و چشم بسته همه چیز آن ها را بگیریم و تلاش کنیم که خود را به شکل آنان دربیاوریم. این عین خودباختگی است. بیاییم کمی به خود و باورهای دینی غنی و فرهنگ ملی خود بیندیشیم و از این ذخایر غنی خود بهره کافی ببریم.

کلمات کلیدی
انسان  |  اسلام  |  مردم  |  فرهنگ  |  جوان  |  غرب  |  امریکا  |  این‌ها  |  مصرف  | 
لینک کوتاه :