گنجینه معارف

شیشه های کبود ؛ نگرشی بر تئوری های نظریه پردازان درباره انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی که ناشی از روابط اجتماعی ناعادلانه در سطح خود و کارکردهای ناموزون ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بود، به عنوان انقلابی ایدئولوژیک در عرصه بین الملل منشاء اثرات شگرفی در سطح جهانی شد؛ از این رو نظریه پردازان از دیدگاه های مختلف به بررسی آن پرداخته و تحلیل هایی ارائه داده اند. سپس با توجه به تحولات جهانی که بخشی از آن ناشی از تقابل نظام سرمایه داری و پیامدهای گسترش جهان مدرن با اسلام است، چالش های حاصل برای انقلاب اسلامی را مطرح کرده و راهکارهای ارائه شده را تا حد امکان مورد بررسی قرار می دهیم. در نظریه ساختارگرایانه به مولفه های ساختاری چون ساخت اجتماعی و سیاسی، ساخت نظام بین المللی و ساخت دولت توجه شده است؛ اما این نظریه در تبیین انقلاب اسلامی به علت عدم پرداختن به مولفه هایی چون رهبری، ایدئولوژی، احزاب و سازمان های سیاسی، فرهنگ، روشنفکران و کارگزاران تاریخی، با مشکل مواجه است و با وقوع انقلاب اسلامی و پس از آن، اسکاچ پل دریافت که ساخت دولت ایران به سرعت متلاشی می شود و ارتش قدرتمند و حامیان بین المللی نمی توانند مانع از فروپاشی آن شوند. با مروری به آهنگ تحولات جهانی و جهت آن و مقابله نظام سرمایه داری با اسلام به عنوان تنها مکتبی که عناصر فرهنگی خاص خود را داشته و از دیدگاهی خاص به جهان و زندگی انسان می نگرد، لازم است تفاوت هایی را در این دوره نسبت به دوران پیروزی انقلاب اسلامی و دهه اول و دوم آن قائل شد و سپس به بررسی نقش عوامل تعیین کننده تحولات پرداخت.

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه زمانه، شماره 5 و 6 , فاضلی، رضا تعداد بازدید : 6019     تاریخ درج : 1388/09/29    

دانستن نظر سایرین در مورد پدیدارها و رویدادها، اگر چه با گمانه های مثبت و منفی و حدس های واقعی و خیالی آمیخته باشد، به هر روی رغبت انگیز و جذّاب است.

خاصّه آن که پدیده و رویداد مورد نظر، امری بزرگ و دامنه دار چون انقلاب اسلامی باشد. از سوی دیگر بررسی و کنکاش در دیدگاه نظریه پردازان خارجی پیرامون انقلاب اسلامی، هرگز قدیمی، بیهوده و بی اعتبار نخواهد شد، چرا که روند تحولات معاصر و مسائل ملی و جهانی جدید، همواره ما را بر آن می دارد تا انقلاب اسلامی را دوباره و از هر زاویه ای که ممکن باشد نظاره کنیم. ضرورت تامل در تئوری های انقلاب و تحقیق در ایده هایی که درباره انقلاب اسلامی ایران موجود است، از حیث نظری و کاربردی کاملا مشهود است وما را به تماشاگه رازهای انقلاب اسلامی سوق می دهد؛ پدیده بزرگی که به هر روی، تئوری های کلاسیک و مدرن انقلاب را دگرگون کرد و بسیاری از صاحب نظران مسائل انقلاب را در حیرت وقوع یک انقلاب گسترده، اصول گرا و در عین حال ساختارشکن فرو برد. مقاله کوتاهی که پیش روی شماست کوششی در این راه است.

مقدمه

انقلاب اسلامی که ناشی از روابط اجتماعی ناعادلانه در سطح خود و کارکردهای ناموزون ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بود، به عنوان انقلابی ایدئولوژیک در عرصه بین الملل منشاء اثرات شگرفی در سطح جهانی شد؛ از این رو نظریه پردازان از دیدگاه های مختلف به بررسی آن پرداخته و تحلیل هایی ارائه داده اند. در این مقاله، ابتدا به دسته بندی نظریه ها می پردازیم و دیدگاه هریک را به طور مختصر درباره انقلاب اسلامی مطرح می کنیم. سپس با توجه به تحولات جهانی که بخشی از آن ناشی از تقابل نظام سرمایه داری و پیامدهای گسترش جهان مدرن با اسلام است، چالش های حاصل برای انقلاب اسلامی را مطرح کرده و راهکارهای ارائه شده را تا حد امکان مورد بررسی قرار می دهیم.

جامعه شناسان کلاسیک، پدیده های اجتماعی ازجمله انقلاب را با دیدگاهی خاص مورد بررسی قرار داده اند که به طور کلی می توان آنها را در پنج چشم انداز نظری بررسی کرد: نظریه مبارزه طبقاتی (کارل مارکس) همبستگی اجتماعی (امیل دورکیم) کاریزما و جنبش اجتماعی (ماکس وبر) رئالیسم یا واقع گرایی سیاسی (ویلفردو پارتو) و نظریه روان شناختی فردگرایانه دوتوکویل (بشیریه 1372).

امّا جامعه شناسان معاصر، با الهام گرفتن از کلاسیک ها و تلفیق نظریات آنها و تحت تاثیر تحولات دنیای معاصر، مباحث مربوط به انقلاب را با عناوینی چون تحولات و دگرگونی ها بررسی کرده اند و در بطن موضوع هایی نظیر جهانی شدن، مدرنیسم و پست مدرنیسم مورد توجه قرار داده اند. آنها به مرزبندی دگرگونی ها توجهی نمی کنند و ارزش های جهان غرب را همراه با یک سری اصلاحات، شایسته گسترش می دانند. گاه در این اصلاحات نقدهای مختلفی مورد توجه قرار گرفته اند؛ از جمله نقدهایی جهان مدرن (در نظریات هابرماس) یا غیر قابل بازگشت بودن ارزش های گذشته و توانایی تولید ارزش های نوین در جهان مدرن (آنتونی گیدنز) و یا نقدهایی اساسی به نظام سرمایه داری از خاستگاه نئومارکسیسم که به ساختارهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی در بازتولید عناصر، نهادها و ساختارهای نظام سرمایه داری تاکید می کند (پی یر بوردپو).

گلدستون، سه نسل از نظریه پردازان علوم اجتماعی انقلاب را شناسایی کرده که نظریه پردازان نظریه های طبیعی در نسل اول، نظریه پردازان متاثر از الگوی تجددخواهی در نسل دوم و بالاخره نظریه پردازانی که از دهه 1970 به بعد پدید می آیند و نظریه های ساختاری ارائه می دهند را در نسل سوم قرار می دهد. نظریه های اخیر ساختار دولت، فشارهای بین الملل، جامعه دهقانی، نیروهای مسلح و رفتار نخبگان را در تحلیل های خود به عنوان اساس انقلاب ها مطرح می کنند (Goldestone 1980).

تدا اسکاچ پل، نظریه های علمی و اجتماعی معاصر درباره انقلاب را در چهار گروه قرار می دهد و مهمترین آنها را گروه مارکسیست می داند که عقاید کلیدی آنها در نظریه های مارکس بیان شده و انقلاب را ناشی از تضادهای طبقاتی می دانند. اسکاچ پل سه گروه دیگر را به ترتیب زیر مطرح می کند:

1. نظریه های روان شناختی توده ای که سعی دارند انقلاب ها را از نظر انگیزه روان شناسانه مردم و نقش آنان در خشونت های سیاسی یا پیوستن به جنبش های مخالف تبیین کنند.

2. نظریه های ارزشی که سعی دارند انقلاب را به عنوان پاسخ خشونت بار جنبش های عقیدتی به نابرابری های اجتماعی تبیین کنند.

3. نظریه های تنازع سیاسی که درباره تعارضات میان حکومت و گروه های سازمان یافته مختلف بحث می کنند. در این نظریه ها رقابت برای کسب قدرت در مرکز توجه قرار دارند (Skocpol 1979).

جان فوران به سه نسل نظریه های انقلاب مطرح شده از سوی گلدستون، نسل چهارمی را نیز اضافه می کندکه به عوامل علّی متعددی قائل هستند؛ عواملی نظیر: توسعه ناموزون سرمایه داری، زوال اقتصادی ناگهانی، شرایط بسیج سیاسی و فرهنگ های سیاسی مخالفان، بحران های نوسازی و ائتلاف های ناشی از آن، نقش دولت و سرکوبگری آن، ایدئولوژی و مبانی فرهنگی، اعتراض سیاسی و شرایط مساعد و گشایش در نظام جهانی (Foran, 1993).

اکنون پس از معرفی مختصر نظریه های انقلاب، به بررسی میزان انطباق آنها با انقلاب اسلامی می پردازیم.

نظریه نوسازی و تبیین انقلاب اسلامی

صاحبنظران این نظریه، بر این باورند که نوسازی شتابان در زمینه اقتصادی موجب رشد سریع اقتصادی و عواقبی نظیر تغییرات در نظام اجتماعی، شیوه تولید، توزیع درآمد و ثروت می شود و مسائلی چون فقر، عمیق تر شدن فاصله طبقاتی و سست شدن هنجارها و ارزش های اجتماعی را نیز منجر می شود.

اوسون، لوییز، دورکیم، اسپنسر و جانسون، از صاحبنظرانی هستند که گذار از جامعه سنتی به مدرن که عواقب فوق را در پی دارد موجب انقلاب می دانند؛ انقلابی که توسط نیروهای سنتی، برای احیای ارزش ها و منافع خویش در مقابل نیروهای مدرن شکل می گیرد.

ایدئولوژی، رهبری، حمایت همه اقشار جامعه از یک سو و استبداد، خفقان، دمکراتیک نبودن و عدم مشروعیت، عدم توانایی مدیریت و نخبگان در تعامل با مردم و ایجاد شرایط مناسب برای اجرای برنامه های نوسازی، اشکالات وارده بر نظریه نوسازی در تبیین انقلاب اسلامی هستند.

نظریه ساختارگرایی و تبیین انقلاب اسلامی

ازجمله شاخص ترین نظریه پردازان در این مکتب، می توان به تدا اسکاچ پل اشاره کرد. او در کتاب دولت ها و انقلاب های اجتماعی، سه عامل ساختاری ذیل را در شکل گیری انقلاب ها موثر می داند:

الف) عامل ساختاری ناتوانی و ناکارآیی دولت

ب) عامل بین المللی و شرایط خاص بین المللی

ج) تضاد ناشی از ساختار همگانی بین طبقات اجتماعی اقتصادی کشور (Skocpol1979).

صاحبنظران دیگری چون اریک ولف، جفری پیگ و چارلز تیلی نیز بیشتر عوامل ساختاری را طرح می کنند. در نظریه ساختارگرایانه به مولفه های ساختاری چون ساخت اجتماعی و سیاسی، ساخت نظام بین المللی و ساخت دولت توجه شده است؛ اما این نظریه در تبیین انقلاب اسلامی به علت عدم پرداختن به مولفه هایی چون رهبری، ایدئولوژی، احزاب و سازمان های سیاسی، فرهنگ، روشنفکران و کارگزاران تاریخی، با مشکل مواجه است و با وقوع انقلاب اسلامی و پس از آن، اسکاچ پل دریافت که ساخت دولت ایران به سرعت متلاشی می شود و ارتش قدرتمند و حامیان بین المللی نمی توانند مانع از فروپاشی آن شوند.

درست در شرایطی که همه اوضاع بین المللی به نفع شاه و در جهت حمایت او بود، نظام سیاسی ایران ایستادگی خود را در برابر خواست مردم، از دست داد. از طرف دیگر انقلاب ایران دهقانی نبود و این مخالف با نظریه ساختارگرایی بود که دهقانان را رهبران انقلاب می دانست. در انقلاب اسلامی ایران عنصر ایدئولوژی، رهبری و بسیج عمومی نقش موثری داشت و بعدها اسکاچ پل با تاکید بر عنصر شیعی، به نقش آن در انقلاب اسلامی اشاره کرد.

حال پس از مروری اجمالی بر تبیین انقلاب از نظر دو دیدگاه تجددگرایانه و ساختارگرایانه و درک اشتباه از علل شکل گیری آن و خطای اصلی آنان در عدم تمرکز بر نقش اسلام، ایدئولوژی و رهبری در بسیج توده های مختلف مردم بوده که نه تنها به اسلام در این جهان و جهان دیگر توجه دارند، بلکه سراسر زندگی، علم، هنر، ادبیات، فنون و ... را با دیدگاه ارزش های دینی می نگرند. به نکته ای که شاید نتیجه اصلی این مباحث باشد، می پردازیم که سیر تحولات و جریان های پس از پیروزی انقلاب اسلامی و چالش های اساسی آن با جهانی شدن است و سوالی که مطرح می شود این که، آیا برجسته کردن ایدئولوژی، رهبری و نقش عوامل فرهنگی در مواجهه با این چالش ها کارساز است، یا باید نقش سایر عوامل را مد نظر داشت؟

با مروری به آهنگ تحولات جهانی و جهت آن و مقابله نظام سرمایه داری با اسلام به عنوان تنها مکتبی که عناصر فرهنگی خاص خود را داشته و از دیدگاهی خاص به جهان و زندگی انسان می نگرد، لازم است تفاوت هایی را در این دوره نسبت به دوران پیروزی انقلاب اسلامی و دهه اول و دوم آن قائل شد و سپس به بررسی نقش عوامل تعیین کننده تحولات پرداخت.

اول این که تحول و دگرگونی انقلاب اسلامی، اکنون به عنوان یک اندیشه اسلام خواهی در تمامی کشورهای اسلامی و مسلمانان در کشورهای اروپایی و امریکا تبدیل شده است. دوم آن که با پیشرفت وسایل ارتباطی و فرا رسیدن عصر الکترونیک دیگر نمی توان به مسائل و موضوعات با بُعدی ملی و منطقه ای نگریست و سوم ارزش های غربی و مواجهه آن با اسلام امروزی نیست، بلکه این دو تمدن سالیان متمادی است که در پیشرفت یکدیگر نقش بسزایی داشته اند و کمک های اسلام در ظهور عصر روشنگری غرب غیرقابل اغماض است و پذیرش عناصر مفید از سایر تمدن ها در اسلام امری شایسته است؛ امّا این ارتباطات امروزه گسترده تر شده است. حال با توجه به تمایزات سه گانه می توان سیر تحولات معاصر را در مواجهه اسلام و نظام جهانی مد نظر قرار داد.

بنابر اصل اول نمی توان تنها سخن از انقلاب اسلامی و جهان مدرن، عصر جهانی شدن، تک قطبی شدن جهان، فراگیر شدن ارزش های فرهنگی غرب و... به میان آورد، بلکه اکنون اندیشه اسلامی و معتقدان به اسلام با چنین تفاهمی مواجه اند لذا همان طور که در اردوگاه غرب و متفکران و جامعه شناسان آنها وحدت و همفکری در مواجهه با چالش ها مطرح است و هریک از آنها (هابرماس، گیدنز،...) درپی تحلیل و راه های جهانی شدن و جهان مدرن هستند، در اردوگاه مسلمانان نیز باید نخست درکی صحیح و سپس راهکارهای مناسب اندیشیده شود و در این زمینه همان طور که انقلاب اسلامی نقش اساسی در پرورش و شکوفایی و طرح اندیشه اسلامی داشته است، می تواند این جریان اندیشه تحلیل ارزش های غربی و تعامل آن با اسلام را از طریق علما، جامعه شناسان و دانشمندان علوم اجتماعی هدایت کند. بنابراین اکنون تقابل میان ایران، امریکا... مطرح نیست و بسیار ساده لوحانه است که حوادث زودگذر را با تحولات ریشه ای و عمیق بدون تفکیک از یکدیگر تحلیل کنیم.

با توجه به نقطه تمایز دوم و با نظری به وقایع و تحولات معاصر، می توان منشاء همه آنها را به نوعی در تقابل دو اندیشه و ارزش های متناظر آنها دید و پس از گذار از سطح ملی و منطقه ای به تعارض های تمدن ها و نقاط مشترک آنها پرداخت. راهی که ممکن است ذهن سیاستمداران قادر به درک و چاره اندیشی برای آن نباشد. و بالاخره سومین وجه تمایز که بر سرعت ارتباطات و تعاملات فرهنگی بین جهانیان و بخصوص دو اردوگاه غرب و اسلام تاکید دارد و اندیشه کمک و پذیرش و تاثیرگذاری را که در گذشته ها نیز مطرح بوده در جهان معاصر به ذهن آورده، اما آهنگ آن تندتر و جهت آن همان گونه که تاکنون در شکوفایی هر دو تمدن موثر بوده و یک سویه نبوده است در جامعه جهانی معاصر نیز فارغ از تحمیل و یک سویه نگری باید باشد؛ در این صورت است که می توان چشم به راه آثار نویدبخش آن بود؛ امّا با توجه به نوع تقابل ها که عمدتا اندیشه ای و ایدئولوژیک است، همچنان نقش عامل رهبر، ایدئولوژی و عوامل فرهنگی در تحولات انقلاب اسلامی حایز اهمیت است.

پی نوشت ها:

1. حسین بشیریه، 1372

2. Foran, John. "A Theory of Third World Social Revolution: Iran, Nicaragua and Elsalvador. Campared" Critical Sociology, April 1993, 67.

3. Goldston, Jack. "Theories of Revolution: The Third Generation" World Politics, 32 (April 1980), 187-207.

4. Skocpol, Theda, State and Social Revolutions, Cambridge University Press, 1979, 1-4.

کلمات کلیدی
اسلام  |  انقلاب  |  نظریه  |  اسلامی  |  انقلاب اسلامی  |  نظری  |  سرمایه‌داری  |  نظریه‌پردازان  | 
لینک کوتاه :