گنجینه معارف

طالبان ; ایران و پاکستان ؛ مطالعه سیاست خارجی ایران، پاکستان و عربستان در باره افغانستان از سقوط مزار تاکنون

از سوی دیگر، از آنجا که روابط دیپلماتیک کشورهای فوق به عنوان یکی از فاکتورهای اصلی در سیاست گذاری آنان در قبال رخدادهای منطقه، بویژه تحولات سیاسی و نظامی افغانستان، مطرح است طبیعتا روابط خارجی این کشورها، مناسبات سیاسی و معادلات منطقه ای آنان نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت. در حالی که جمهوری اسلامی ایران به دلیل پیوندهای تاریخی و فرهنگی با ملت افغانستان و کشورهای آسیای میانه، از زمینه ها و امکانات وسیعی برای نفوذ و اشاعه «تمدن فرهنگی منطقه ای » برخوردار است، کشورهای پاکستان و عربستان با همیاری آمریکا، با تمام توان در مسیر راه اندازی این پروژه سدسازی نموده و با روی کار آوردن دولتی سنتی و متعصب و ناسازگار با ایران در افغانستان، تلاش دارند تا نه تنها ایران اسلامی را از تعقیب این فرآیند انسانی و تاریخی دور نگه دارند، که همواره با ایجاد کانونی بحران زا در مرزهای شرقی اش امنیت ملی ایران را مورد تهدید دائم قرار دهند. دقیقا در همین راستاست که کمترین موفقیت دیپلماتیک ایران در افغانستان با حساسیت و واکنش جدی این کشورها مواجه می گردد ; به طوری که به نظر یکی از پژوهشگران مسائل سیاسی منطقه، «موفقیت های دیپلماتیک ایران در صحنه افغانستان » یکی از دلایل اصلی علاقمندی مجدد آمریکا به مسایل افغانستان است!» (2) در واقع، سیاست امریکا در قبال طالبان که علی رغم نقض قوانین بین المللی مورد حمایت قرار می گیرد تحت دو فاکتور مهم انتقال انرژی از آسیای میانه و محدودسازی ایران تنظیم می گردد.

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه علوم سیاسی، شماره 2 , سجادی، عبدالقیوم تعداد بازدید : 4929     تاریخ درج : 1388/09/04    

در این گزارش تلاش بر آن است تا ابتدا سیاست خارجی کشورهای ایران، پاکستان و عربستان، مؤلفه های اساسی سیاست گذاری و دورنمایی از چشم انداز آینده دیپلماسی آنان در افغانستان مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. از سوی دیگر، از آنجا که روابط دیپلماتیک کشورهای فوق به عنوان یکی از فاکتورهای اصلی در سیاست گذاری آنان در قبال رخدادهای منطقه، بویژه تحولات سیاسی و نظامی افغانستان، مطرح است طبیعتا روابط خارجی این کشورها، مناسبات سیاسی و معادلات منطقه ای آنان نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت.

قبل از همه ذکر این نکته لازم به نظر می رسد که روابط خارجی این کشورها در کنار سایر عوامل، بخصوص در عرصه دیپلماتیک، تابعی از جهت گیری آنان در قضیه افغانستان است. از دیدگاه پژوهشگران سیاسی و عالمان روابط بین الملل، دولت ها به عنوان بازیگران صحنه سیاسی تلقی می شوند که با توجه به مسائل اصلی سیاست خارجی خویش، اعم از عناصر ایدئولوژیکی، اقتصادی و سیاسی تلاش دارند تا با به حداقل رساندن ناکامی شان به حداکثر کامیابی دست یابند; امری که رویارویی و رقابت و گاه تعارض و تنش را اجتناب ناپذیر می سازد. بر این اساس، تعارض بین دولت ها که برخاسته از تعارض در منافع ملی بازیگران است، روابط دیپلماتیک کشورها را شدیدا تحت تاثیر قرار می دهد. قضیه افغانستان، به عنوان صحنه بازی دیپلماتیک کشورهای ایران، پاکستان و عربستان، یکی از محورهای جدی و تاثیر گذار در یاست خارجی این کشورها بوده و ممکن است در صورت عدم مدیریت مناسب، موجبات تنش منطقه ای را فراهم آورد و اخلال در روابط دیپلماتیک این کشورها را به همراه داشته باشد. از این رو، مطالعه جدی و عمیق این موضوع در شرایط کنونی از اهمیت و حساسیت خاصی برخوردار می باشد که لازم است سیاست گذاران و تصمیم گیرندگان کشورهای فوق، با توجه به مقتضیات منطقه ای و ضرورت های جهانی که نیازمند همگرایی و همسویی است، با برخورد مناسب و منطقی در جلوگیری از بروز تعارض و تنش های سیاسی در روابط میان خود، اهتمام ورزند.

پس از این کلیات، در این نوشتار تلاش بر آن است تا ضمن جمع بندی و توصیف سیاست خارجی این کشورها در قبال تحولات افغانستان، روابط دیپلماتیک کشورهای مذکور مورد مطالعه و وارسی قرار گیرد. در پرتو چنین مطالعه توصیفی - تطبیقی چشم انداز آینده این روابط و سیاست این کشورها در افغانستان، تا اندازه ای روشن خواهد شد.

1. پاکستان

پاکستان، در میان کشورهای درگیر در منازعه افغانستان دارای وضعیت و جایگاه خاصی است. حضور فیزیکی برخی از حلقات مذهبی پاکستان در افغانستان، تدوین راهکارها و استراتژی های نظامی، نظامیان پاکستان و تلاش پیگیر و همه جانبه سران اسلام آباد در تثبیت و اشاعه قدرت نظامی طالبان و بالاخره رفت و آمدهای مداوم و فعالیت های دیپلماتیک اسلام آباد در به رسمیت شناساندن طالبان پس از سقوط مزار، نمونه های آشکاری از سیاست فعال و دیپلماسی عریان پاکستان در قبال تحولات افغانستان محسوب می گردد. دیپلماسی پاکستان در افغانستان به دلایل مختلف داخلی و خارجی از موفقیت چشمگیری برخوردار بوده است. سیاست خارجی اسلام آباد از زمینه های جدی داخلی برای نفوذ و دستیابی به اهداف ملی خود بهره مند بوده است. علاوه بر این، امکانات سیاست خارجی پاکستان در مقایسه با دیگر کشورها، بویژه جمهوری اسلامی ایران، دارای برتری های چشمگیر و قابل ملاحظه ای بوده است. بویژه زمانی که مجموعه ای از علل و عوامل داخلی و خارجی زمینه های پویایی و تحرک این دیپلماسی در بستر جامعه افغانستان و مساعدت شرایط و امکانات بین المللی را توامان مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، به ظرفیت بالای تاثیرگذاری، تحرک و پویایی این دیپلماسی در افغانستان بیشتر پی خواهیم برد. در اینجا ابتدا به اهداف این سیاست، و امکانات و فرصت های سیاست گذاری اسلام آباد اشاره نموده، آنگاه برتری ها و شرایط مساعد منطقه ای و بین المللی آن را در مقایسه با جمهوری اسلامی ایران مورد مطالعه قرار خواهیم داد.

اهداف سیاست خارجی پاکستان

اهداف سیاست خارجی پاکستان تحت تاثیر عنصر تاریخی (منازعه با افغانستان بر سر مسئله پشتونستان) و منافع اقتصادی و نفوذ این کشور در آسیای میانه شکل می گیرد. به لحاظ تاریخی، منطقه پشتونستان به عنوان جغرافیای مورد منازعه دو کشور، همواره در روابط پاکستان و افغانستان نقش جدی داشته است. پشتونستان، که بر اساس معاهده دیورند، تحت فشار انگلیسی ها به دولت پاکستان واگذار گردید، همواره مورد دعاوی ارضی دولت های افغانستان قرار داشته است. روابط خارجی دو دولت همواره تحت تاثیر این عامل با فراز و فرودهای جدی و گاه معارضات و تنش های سیاسی همراه بوده است. دولت داوودخان (1354) با داعیه ناسیونالیسم - پشتونیزم با شدتی بیشتر از گذشته قضیه دعاوی مرزی افغانستان در مورد پشتونستان را طرح و دنبال نمود ; امری که همواره خصومت و منازعه میان افغانستان و پاکستان را به همراه داشته است. (1) دولت پاکستان برای خنثی نمودن سیاست های دولت داوود در مورد پشتونستان، از مخالفان آن دولت که در قالب جنبش اسلام گرا به مبارزه برخاسته بودند، استقبال نمود; به طوری که پاکستان به مرکز فعالیت احزاب و جنبش های اسلام گرای ضد رژیم داوود تبدیل گردید. با سقوط جمهوری داوودخان و روی کارآمدن حکومت کودتایی ترکی و شکل گیری رسمی و وسیع جنبش آزادی خواهی و اسلام گرایی در افغانستان (1357) پاکستان به عنوان دولت میزبان، به پذیرش، حمایت و اکمال نیروها و احزاب جهادی مبادرت ورزید. هر چند مسئله پشتونستان به عنوان نقطه حساس در سیاست خارجی پاکستان، همواره به مثابه عنصری تاثیر گذار بر روی حساسیت و اهتمام سیاست گذاران اسلام آباد در مورد افغانستان، مطرح بوده است، اما اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ که زنگ خطر جدی کمونیسم را در مرزهای شمالی پاکستان به صدا درآورد، دولت پاکستان را به حساسیت بیشتر در قبال تحولات افغانستان وادار نمود. حساسیت سران اسلام آباد در قبال قضیه افغانستان، بویژه پس از اشغال نظامی آن توسط ارتش سرخ، موجب شد تا شبکه های مختلف دولت پاکستان با بحران افغانستان درگیر شوند. افسران نظامی به دلیل ایفای نقش رابط میان منابع تسلیحاتی مجاهدین افغانستان و احزاب دریافت کننده این امکانات در این صحنه گام نهادند، سیاستمداران پاکستانی با عنایت به منافع ملی کشورشان و به مقتضای حرفه اصلی شان درگیر و دار افغانستان دخیل بودند، و بالاخره احزاب و جریان های دینی و مذهبی نیز به دلیل احساس مسئولیت دینی در حمایت از برادران مسلمان و مجاهدشان به جهاد افغانستان کشانده شدند. اما در این میان به دلیل ماهیت حکومت نظامی دولت پاکستان و به مقتضای دوره جنگی و جهاد احزاب علیه اشغالگران، این افسران و نظامیان پاکستانی و بویژه سازمان اطلاعاتی پ.ث.پ بودند که عملا و با تمام امکانات در صحنه افغانستان درگیر بودند. دولت پاکستان علاوه بر این که احزاب جهادی اهل سنت را به دلیل رویارویی با کمونیسم و سدسازی در برابر ارتش مهاجم شوروی تجهیز می کرد، از سوی دیگر در صدد بود تا با روی کارآمدن یک دولت اسلام گرای سنی و مذهبی در افغانستان، قضیه پشتونستان را برای همیشه از اذهان دور سازد. بر اساس این نظریه، دولت پاکستان از روی کار آمدن یک دولت ملی شدیدا نگران بود و تنها روی کار آمدن دولت اسلام گرای مذهبی را که قضیه پشتونستان را برای همیشه کنار بگذارد در سر می پرورانید و بر این اساس، از حکمتیار به عنوان یک رهبر اسلام گرای رادیکال شدیدا حمایت می کرد. با سقوط دولت نجیب الله در بهار 1371 و روی کار آمدن دولت مجاهدین که بر اثر برخی تدابیر، آقای حکمتیار نتوانست حکومت انحصاری مورد نظرش را تاسیس نماید، دولت پاکستان سیاست تضعیف گام به گام دولت نوپای اسلامی و بویژه دولت برهان الدین ربانی را در پیش گرفت. جنگ حکمتیار علیه دولت ربانی کاملا در ارتباط با سیاست پاکستان بود. زیرا دولت پاکستان، نسبت به دولت ربانی به دلیل رابطه نزدیک آن با شیعیان و جمهوری اسلامی ایران نظر مساعدی نداشت. از سوی دیگر، در این دولت اهداف و منویات دولت پاکستان آنچنان که مورد نظر اسلام آباد بود برآورده نگردید. بدین ترتیب اسلام آباد سیاست تضعیف دولت ربانی را در پیش گرفت و ابتدا با قطع روابط دیپلماتیک و بعدها با تجهیز نیرو و راه اندازی جریان طالبان برای امحای آن، یاست براندازانه را دنبال نمود.

موفقیت های دیپلماتیک ایران در سال 1371 در روی کارآمدن دولت آقای ربانی، آمریکا را متوجه منطقه نمود و آن را وادار ساخت تا با هم پیمانان منطقه ای خود ترتیباتی را اتخاذ نمایند که از نفوذ چشمگیر ایران در منطقه و بویژه آسیای میانه جلوگیری کند و در همین راستا آمریکا با همیاری پاکستان و عربستان، پس از ناکامی اپوزیسیون حکمتیار - دوستم علیه دولت آقای ربانی، هر کدام با اهداف ویژه ای در راه اندازی، تجهیز و حمایت طالبان در ابعاد سیاسی، نظامی و دینی مبادرت ورزیدند.

به طور خلاصه، مهم ترین اهداف سیاست خارجی پاکستان در افغانستان را می توان در محورهای زیر مطالعه کرد.

1) اهداف اقتصادی

دستیابی به بازار آسیای میانه، و انتقال نفت و گاز این کشورها یکی از فاکتورهای مهم اقتصادی و تاثیر گذار در سیاست گذاری پاکستان محسوب می گردد. کشورهای آسیای میانه انتقال نفت و گازشان را از طریق خط لوله ای که باید از یکی از دو کشور ایران و افغانستان عبور کند، همواره به عنوان یک مسئله اصلی و اساسی نگریسته اند. از طرف دیگر، عبور خط لوله نفت و گاز این کشورها از هر سرزمینی که انجام گیرد، بدون شک امتیازات سیاسی و اقتصادی چندی را برای آن کشور به همراه خواهد داشت. نگاه اقتصادی پاکستان به این امر از دو زاویه قبل تحلیل و بررسی است ; از دیدگاه منافع اقتصادی حاصل از عبور این خط نفتی، و از رهگذر رقابت اقتصادی با ایران و نفوذ در کشورهای آسیای میانه. نمونه دوم را زمانی شاهد بودیم که پاکستان، پس از تحرکات اقتصادی ایران در آسیای میانه، در صدد برآمد تا با احیای راه ترانزیتی آسیای مرکزی - افغانستان - پاکستان، خط ارتباطی آسیای میانه با دریای عمان و اقیانوس هند را از طریق جاده ابریشم منحرف سازد. به هر حال از آنجا که ایجاد و شکل گیری یک حکومت طرفدار پاکستان در کابل، منافع اقتصادی پاکستان در منطقه و آسیای میانه را تامین خواهد کرد، موضع دیپلماتیک پاکستان در قبال طالبان از سطح موضع حمایتی تا دخالت عریان برای تثبیت حاکمیت آنان ارتقا می یابد.

2) اهداف سیاسی

در محور اهداف سیاسی پاکستان در افغانستان، چند پدیده بیش از سایرین از اهمیت برخوردار است ; اختلافات مرزی با افغانستان و مسائل مربوط به پشتونستان، رقابت با هند، همسویی با غرب و بویژه آمریکا، و مقابله با نفوذ ایران.

اختلافات مرزی افغانستان و پاکستان همواره به عنوان یک عامل تاریخی بحران زا در تاریخ روابط دیپلماتیک دو کشور مطرح بوده است. آنچه بر اساس قرارداد معروف دیورند در دوران حکومت عبدالرحمن خان توسط نماینده انگلیس به پاکستان واگذار شد، هیچ گاه از حافظه تاریخی افغانان و بویژه طیف ملی گرای حاکمیت سیاسی محو نشده و همواره نقطه جنجال برانگیزی در روابط خارجی این دو کشور بوده است. بر این اساس، می توان این گمانه را به صورت جدی مطرح ساخت که پاکستان با عنایت به این امر در صدد است تا از روی کارآمدن حکومتی که با طرح ادعای ارضی مجدد در آینده، ضمن در مخاطره قرار دادن اسلام آباد به تعارض فیمابین دامن زند، جلوگیری به عمل آورد. این امر برای اسلام آباد در حاکمیت سیاسی آینده افغانستان از اهمیت جدی برخوردار است، حتی برخی این نظریه را طرح می کنند که قتل دکتر نجیب الله، رئیس جمهور مقتول افغانستان، به دست سازمان .پ.ث.پ پاکستان صورت گرفته است، آن هم بدین دلیل که وی از تمدید معاهده دیورند که بر اساس آن پشتونستان به پاکستان واگذار می گردد، سر باز زده است و نه به دست طالبان. البته این اظهار نظر قدری مبالغه آمیز به نظر می رسد، اما در هر حال حساسیت فوق العاده پاکستان را در این زمینه نمی توان از نظر دور داشت.

بر این اساس، موضع حمایتی پاکستان از طالبان چنین توجیه می گردد که، اسلام آباد تلاش دارد تا با روی کار آوردن یک دولت مذهبی و سنتی که بیشتر در مایه های مذهبی سیاست گذاری نماید تا محورهای مربوط به منافع ملی، از طرح مجدد دعاوی ارضی علیه پاکستان در حاکمیت سیاسی افغانستان جلوگیری به عمل آورد و طالبان که با دیدگاه های مذهبی غیر منعطف تلاش دارد تا به حاکمیت و سیاستش رنگ و بوی فراملی دهد، یکی از بهترین انتخاب های دولت اسلام آباد محسوب می گردد. از سوی دیگر، با توجه به شرایط اجتماعی و بین المللی نامساعد نسبت به طالبان که آنان را برای تبدیل شدن به حاکمیت رسمی افغانستان در چالش جدی قرار داده است، پاکستان تلاش دارد تا با کسب شناسایی رسمی برای این گروه از محافل جهانی، خواسته ها و منافع استراتژیک خود را به طالبان بقبولاند و بالطبع طالبان در موقعیت کنونی، هر نوع امتیاز سیاسی و اقتصادی ای به پاکستان خواهد داد.

از طرف دیگر، با توجه به رقابت پاکستان با هند، ایجاد شبکه ای قوی از هم پیمانان منطقه ای در برابر هند از دیگر محورهای جدی در سیاست خارجی پاکستان محسوب می گردد. تلاش برای به وجود آوردن دولتی همسو در افغانستان، همان قدر برای پاکستان در رقابت با هندوستان اهمیت دارد، که براندازی دولت آقای ربانی به دلیل همسویی و داشتن روابط دیپلماتیک نزدیک با هندوستان. بر این اساس، دولتی که با رقیب و یا دشمنان پاکستان در موضع روابط دوستانه قرار داشته باشد، بی تردید از سوی پاکستان با مشکل مواجه خواهد شد; این امر را در مورد دولت آقای ربانی به عنوان تجربه ای تاریخی به یاد داریم.

همسویی پاکستان و عربستان با آمریکا در جلوگیری از نفوذ ایران

سیاست پاکستان و عربستان در قبال افغانستان، صرف نظر از سایر اهداف و عوامل تاثیرگذار بر آن، فصل مشترکی از همسویی منطقه ای آنان با غرب و بویژه آمریکاست. بر این اساس، می توان این فرضیه را طرح کرد که با چشم پوشی از اهداف و منافع سیاسی و اقتصادی این کشورها در افغانستان، هم آوایی و همگرایی آنان با آمریکا از شاخصه های اصلی سیاست گذاری منطقه ای آنان و از جمله در مورد افغانستان محسوب می گردد. بنابراین، سیاست مهار ایران و به وجود آوردن وضعیت بحران زایی مداوم در مجاور مرزهای جمهوری اسلامی ایران، به عنوان سیاست استراتژیک آمریکا در منطقه، از سوی هم پیمانان منطقه ای اش نیز دنبال می شود. در حالی که جمهوری اسلامی ایران به دلیل پیوندهای تاریخی و فرهنگی با ملت افغانستان و کشورهای آسیای میانه، از زمینه ها و امکانات وسیعی برای نفوذ و اشاعه «تمدن فرهنگی منطقه ای » برخوردار است، کشورهای پاکستان و عربستان با همیاری آمریکا، با تمام توان در مسیر راه اندازی این پروژه سدسازی نموده و با روی کار آوردن دولتی سنتی و متعصب و ناسازگار با ایران در افغانستان، تلاش دارند تا نه تنها ایران اسلامی را از تعقیب این فرآیند انسانی و تاریخی دور نگه دارند، که همواره با ایجاد کانونی بحران زا در مرزهای شرقی اش امنیت ملی ایران را مورد تهدید دائم قرار دهند. دقیقا در همین راستاست که کمترین موفقیت دیپلماتیک ایران در افغانستان با حساسیت و واکنش جدی این کشورها مواجه می گردد ; به طوری که به نظر یکی از پژوهشگران مسائل سیاسی منطقه، «موفقیت های دیپلماتیک ایران در صحنه افغانستان » یکی از دلایل اصلی علاقمندی مجدد آمریکا به مسایل افغانستان است!» (2) در واقع، سیاست امریکا در قبال طالبان که علی رغم نقض قوانین بین المللی مورد حمایت قرار می گیرد تحت دو فاکتور مهم انتقال انرژی از آسیای میانه و محدودسازی ایران تنظیم می گردد. (3)

شاید جای انکار نباشد که شکل گیری حکومت چهار ساله آقای برهان الدین ربانی نقطه خاصی در دیپلماسی ایران در قبال قضیه افغانستان بود. دولت ربانی که دارای روابط دوستانه ای با تهران بود، هیچ گاه از سوی رقیبان منطقه ای و دشمنان جهانی جمهوری اسلامی ایران قابل تحمل نبود ; تا جایی که برخی از صاحب نظران، نزدیکی بیش از حد دولت اسلامی افغانستان با ایران و روابط ناچندان مساعد آن با سایر کشورها و بویژه پاکستان را یکی از اشتباهات جبران ناپذیر در سیاست خارجی این دولت عنوان نموده اند. که البته حضور چشمگیر احزاب شیعی در کابینه آقای ربانی را نیز باید در نظر گرفت که هیچ گاه برای غرب، عربستان و پاکستان قابل تحمل نبوده است. کشورهایی که نسبت به دولت آقای ربانی نظر مساعدی نداشتند، ابتدا با تجهیز احزاب و گروه های مخالف در صدد تضعیف و براندازی آن برآمدند و پس از دو سال جنگ ویرانگر در کابل با ناامید شدن از نیروهای مخالف دولت، این کشورها در صدد برآمدند تا گروه طالبان را تشکیل و سازمان دهی نمایند. بدین ترتیب، طالبان با بهره برداری از شرایط و زمینه های داخلی و برخورداری از حمایت های اقتصادی، سیاسی و لجستیکی کشورهای خارجی با تعقیب استراتژی نظامی به موقعیت برتر نظامی دست می یابد. بی نظیر بوتو، نخست وزیر بر کنار شده پاکستان، به صورت رسمی در مصاحبه ای با رادیو لندن اعلام نمود که «در راه اندازی و تشکیل گروه طالبان علاوه بر پاکستان، کشورهای انگلیس، امریکا و عربستان نیز نقش داشته اند». بنابراین، تمامی کشورهایی که نسبت به دولت آقای ربانی، به دلیل نزدیکی با ایران و حضور چشمگیر شیعیان در دولت، نظر مساعدی نداشتند با همیاری یکدیگر طرح راه اندازی گروه طالبان، و تجهیز و اکمال مالی و نظامی این گروه تااستیلای نظامی کامل را ریختند. قاضی حسین احمد، رهبر جماعت اسلامی پاکستان در این زمینه می گوید: «حرکت طالبان یک نقطه بین المللی بود و حامی گروه طالبان، امریکا و انگلستان می باشند. پاکستان با واگذار نمودن یک دیپوی بزرگ نظامی در حواشی «سپین بولدک » که قبلا مربوط به حکمتیار بود ولی توسط محافظان پاکستانی مربوط به وزارت داخله آن کشور محافظت می شد، به طالبان کمک بزرگی را برای این گروه انجام داد.» (4)

امکانات سیاست خارجی پاکستان

دولت اسلام آباد با توجه به فرصت ها و امکانات مناسبی که در اختیار داشته، همواره از استراتژی پویا و تعیین کننده ای در قبال تحولات افغانستان برخوردار بوده است. دولتمردان اسلام آباد همواره بر روابط دیپلماتیک خود با تهران اهتمام نشان می دادند و به ظاهر، تلاش داشتند تا در سیاست گذاری های خود در افغانستان جانب تهران را از خود راضی نگهدارند و از این رو همواره همگام با ایران بر حل مسالمت آمیز قضیه افغانستان و تشکیل یک حکومت فراگیر و با قاعده وسیع، که تمامی احزاب و اقوام در آن مشارکت داشته باشند، تاکید می نمودند ; این سیاست به صورت رسمی، در دیدار نواز شریف نخست وزیر این کشور با آقای هاشمی رفسنجانی در تاریخ 16/6/1997 مورد تاکید قرار گرفت، اما دولتمردان اسلام آباد با استفاده از فرصت و امکانات مناسبی که در اختیار داشتند در یک تلاش دیپلماتیک عریان، تهران را در برابر عمل انجام شده چالش آور قرار دادند و با تجهیز و تقویت سیاسی و نظامی گروه طالبان روابط سیاسی اسلام آباد - تهران را متشنج ساختند. آنچه زمینه های موفقیت سیاسی پاکستان را در انزوای سیاسی ایران به وجود آورد، در واقع امکانات و فرصت های سیاست گذاری این کشور در قبال افغانستان بود که جمهوری اسلامی ایران از آن محروم بود.

1. هماهنگی جریان های مذهبی با دولت پاکستان

حلقات مذهبی پاکستان و بویژه حزب اسلام گرای سنتی جمعیت علمای اسلام مولانا فضل الرحمن و جماعت اسلامی قاضی حسین احمد که از نفوذ جدی بر روی طالبان برخوردار بوده اند، به موازات سیاست خارجی پاکستان عامل مؤثری در موفقیت های سیاسی و نظامی طالبان محسوب می گردند. قاضی حسین احمد، رهبر جماعت اسلامی، در سال 1996 در سفری به افغانستان تلاش نمود تا نوعی حکومت ائتلافی میان ربانی و حکمتیار به وجود آورد. جمعیت علمای اسلام که بیشتر مولوی های وابسته به گروه طالبان تحت تعالیم مذهبی آنان قرار داشته اند در ائتلاف با حزب مردم بی نظیربوتو در سال 1993، عملا به عنوان یکی از حلقه های تاثیر گذار در سیاست خارجی دولت پاکستان مطرح گردید. با ائتلاف جمعیت علمای اسلام با حزب مردم بی نظیربوتو و حضور آنان در قدرت سیاسی، این حزب با برقراری رابطه نزدیک با .پ.ث.پ اردو ونصیراله بابر وزیر کشور قادر شد تا حمایت دولت پاکستان از طالبان را جلب نماید. پس از آن، فضل الرحمن سفرهای متعددی به کشورهای عربی و غربی در راستای جلب حمایت و کمک های آنان از طالبان انجام داد. (5)

جماعت اسلامی نیز که همواره از بنیادگرایی اسلامی حمایت می کرد، در دوره جهاد تمام توجه خود را به حمایت از حزب حکمتیار معطوف نموده بود. با شکل گیری دولت آقای ربانی، این حزب نیز در صدد برآمد تا حکمتیار را به قدرت رساند. ناکامی تلاش های نظامی حکمتیار زمینه ای بود تا این حزب نیز همگام با دولت و وزارت کشور پاکستان به راه اندازی، تجهیز و اکمال گروه طالبان مبادرت نماید. بدین ترتیب، طالبان با شرکت فعال وزارت کشور پاکستان تشکیل شد و حزب رادیکال راست گرای اسلامی جماعت اسلامی در تشکیل آن نقش فعالی داشت. (6) طبعا پیروزی های طالبان، دولت اسلام آباد را قادر می ساخت تا تنظیم و کنترل حوادث افغانستان را به دست گیرد.

2. شناخت کامل از نقاط استراتژیک افغانستان

شناخت کامل از نقاط استراتژیک افغانستان، از دیگر امکانات این دیپلماسی بود. دولتمردان اسلام آباد، بویژه افسران نظامی آن کشور، بارها در افغانستان مسافرت های رسمی و غیر رسمی انجام دادند. این امر بویژه زمانی که فقدان مرز رسمی بین دو کشور را پس از دوره اشغال افغانستان تاکنون در نظر بگیریم، از اهمیت خاصی برخودار می گردد. دولت پاکستان با شناخت نقاط استراتژیک از برنامه ریزی های مناسب و کارآمدی که در اختیار میلیشیای طالبان می گذاشتند سیطره نظامی این گروه را پیش بینی کرده بودند. گوهر ایوب خان چند روز قبل از برکناری خود، در مصاحبه ای با «الشرق الاوسط » از سقوط قریب الوقوع شهر مزار و شمال افغانستان به دست طالبان خبر داد ; امری که با تحولات بعدی کاملا تایید گردید. (7) در حالی که جمهوری اسلامی ایران، حتی تا آخرین لحظه سقوط مزار، از وقوع چنین رخداد غیر مترقبه ای بی اطلاع بود.

3. شناخت کامل از رهبران جهادی

پاکستان در طول دوره جهاد افغانستان میزبان چند میلیون مهاجر افغانی و تمامی احزاب اهل سنت افغانستان بود. احزاب جهادی اهل سنت افغانستان از پاکستان به عنوان مرکز اصلی مبارزات ضد روسی شان استفاده می کردند. روابط چندین ساله سران اسلام با رهبران احزاب، شناخت کاملی از شخصیت های سیاسی اسلام گرا، ملی گرا و سلطنت طلب را در اختیار آنان گذاشته بود. این امر دولت اسلام آباد را قادر می ساخت تا مطابق با واقعیات جامعه افغانستان سیاست گذاری نماید.

4. داشتن نقش محوری در مسائل افغانستان

بیشتر سازمان های بین المللی، اعم از سیاسی و فرهنگی، که در امور افغانستان مشغول فعالیت بودند در پاکستان متمرکز بودند. این امر پاکستان را به محوری در مسائل افغانستان و مرکز تصمیم گیری راجع به این کشور تبدیل می کرد. بنابراین، یکی از دلایل محوریت پاکستان در قبال بحران افغانستان، تمرکز سازمان ها و نهادهای بین المللی در این کشور بود و طبعا این امر در سیاست گذاری اسلام آباد در قبال افغانستان، عنصر مثبتی بود که اسلام آباد را از دیپلماسی فعال برخوردار می ساخت.

5. رقابت با نفوذ جمهوری اسلامی ایران

موقعیت جهانی جمهوری اسلامی ایران، وجود رقیبان منطقه ای، و دشمنان بین المللی ایران، برای پاکستان یک فاکتور تاثیرگذار محسوب می گردید. در حالی که در قبال تحرکات دیپلماتیک ایران حساسیت های جدی ای در منطقه و جهان وجود دارد، در مورد پاکستان، به دلیل رقابت با ایران و جلوگیری از نفوذ جمهوری اسلامی در افغانستان و آسیای میانه، قضیه کاملا برعکس است. اگر مجامع جهانی و بویژه امریکا در قبال سیاست دخالت آشکار پاکستان در افغانستان و حضور فیزیکی میلیشیاهای پاکستانی کمترین اعتراض و حساسیتی از خود نشان نمی دهند، این امر به دلیل حضور ایران در منطقه است. آقای ربانی در مصاحبه خود با هفته نامه «العالم » از عدم واکنش محافل جهانی و سازمان ملل در قبال دخالت آشکار پاکستان در افغانستان و حضور نظامیان پاکستان در جنگ داخلی افغانستان اظهار تاسف می کند. (8) اما در عین حال، پاکستان با کمترین هراس و با چشم پوشی از هرگونه ملاحظات سیاسی، به دخالت خود تا حاکمیت بلامنازع طالبان ادامه می دهد!

آنچه گفته شد مجموعه ای از امکانات و فرصت هایی است که سیاست خارجی پاکستان در افغانستان با بهره مندی از آن، به عنوان دیپلماسی پویا و تاثیرگذار و حتی تا حد تعیین کنندگی به پیش می رود ; در حالی که در مورد سیاست خارجی ایران چنین امکاناتی به چشم نمی خورد.

2. عربستان

اهداف سیاست خارجی عربستان در افغانستان، با داعیه مرکزیت دینی این کشور نسبت به جهان اسلام و بویژه دنیای اهل سنت، در می آمیزد. داعیه خلافت اسلامی و مرکزیت جهان اسلام از سوی عربستان سعودی عامل مهم و تاثیرگذار در سیاست خارجی این کشور نسبت به کشورهای اسلامی و روابط منطقه ای اش، محسوب می گردد. بر این اساس، مبنای تئوریک روابط دیپلماتیک عربستان سعودی با ملل اسلامی و کشورهای منطقه، معارضه با هر نوع مرکزیت دینی دیگر و تبلیغ از اسلام سعودی، به عنوان دو شاخص اصلی این سیاست مطرح می گردد. هر چند تاثیر سایر مؤلفه های دخیل در سیاست گذاری این کشور را بر شدت و ضعف این اهداف استراتژیک نمی توان از نظر دور داشت.

عربستان سعودی، در چارچوب سیاست استراتژیک - ایدئولوژیک خود، از ابتدای جهاد مردم افغانستان در سال 1358 یکی از بزرگترین منابع مالی و اقتصادی احزاب و گروه های جهادی اهل سنت بوده است. فراتر از این، برخی از طیف ها و حلقات مذهبی سعودی به حمایت از جهادگران افغانی در برابر کمونیسم شوروی، حضور فیزیکی فعالی نیز در جبهه های جنگ داشته اند. این نیروها عمدتا در احزاب جهادی اهل سنت و بویژه حزب اسلامی حکمتیار عضویت داشته و در برخی نقاط کشور دارای پایگاه های نظامی نیز بوده اند. (9) پس از خروج نیروهای شوروی در سال 1367 و استمرار جنگ جهادگران با دولت دست نشانده دکتر نجیب الله، سیاست عربستان در قبال افغانستان فعال تر گردید. در جریان منازعات احزاب جهادی اهل سنت و عدم توافق در ایجاد یک دولت جایگزین، چندین بار سعودی ها به عنوان ناظر و میزبان در جلسات رسمی سران جهادی حضور داشتند. با شکل گیری جنگ قدرت میان احزاب جهادی در سال 1371 سیاست عربستان شکل عریان و آشکارش را از دست داد و تا مقطع شکل گیری جنبش طالبان سیاست سکوت رمزآلود سعودی ها در قبال دولت استاد ربانی همچنان پیگیری شد. با شکل گیری جنبش طالبان در اواخر تابستان 1373 بتدریج سعودی ها به عنوان منبع اصلی تمویل طالبان در صحنه افغانستان نمودار گردید. یک روزنامه نگار پاکستانی روند شکل گیری سیاست خارجی عربستان در قبال طالبان را چنین شرح می دهد: «بعد از سال 1994 مولانا فضل الرحمن [رهبر جمعیت علمای اسلام] سفرهایی به امریکا و کشورهای اروپایی داشت تا حمایت آنان را به نفع طالبان جلب نماید. مهم اینکه وی به عربستان سعودی و کشورهای عربی رفت تا برای طالبان کمک های پولی و نظامی دریافت نماید و این سفر موصوف با نتیجه و موفق نیز بود ... . و پس از یکسال دیگر در فوریه 1995 مولانا فضل الرحمن اولین بازدید سران عرب را از قندهار سازماندهی نمود که این اولین تماس مستقیم اعراب با طالبان بود. سران اعراب با قافله عظیمی از وسایط نقلیه، طیارات و ده ها جیپ مدرن وارد قندهار گردید و حین عزیمت اکثر وسایط را به طالبان واگذاشتند. (10) اوج سیاست حمایتی سعودی ها از گروه طالبان پس از سال 1996 میلادی شکل می گیرد که در واقع عربستان به عنوان مهم ترین منبع مالی این گروه، سهم مؤثری را در اجرای استراتژی نظامی طالبان تا حذف تمامی احزاب و گروه ها از صحنه نظامی افغانستان، ایفا نموده است. تا جایی که «پس از سفر شهزاده ترکی الفیصل آل سعود رئیس سازمان استخبارات عربستان سعودی به پاکستان که در جولای 1996 انجام شد، این کشور به منبع اصلی تمویل کننده گروه طالبان مبدل گشت ». (11)

اهداف سیاست خارجی عربستان در افغانستان

سیاست خارجی عربستان در افغانستان، بر اساس آنچه گفته شد، در دو محور کلی قابل تحلیل و ارزیابی است. هر کدام از دو محور زیر در ارتباط با مقابله با نفوذ سیاسی - دینی ایران در افغانستان و آسیای میانه، و همسویی با غرب و آمریکا نمود جدی به خود می گیرد.

1. مقابله با نفوذ سیاسی - دینی ایران

عربستان سعودی به عنوان مرکز جهان اسلام و داعیه دار خلافت اسلامی، همواره تلاش داشته است تا از نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان مرکز مقابله با کفر و محور تجمع امت اسلامی جلوگیری به عمل آورد. در این جهت، نخستین راهکار سعودی ها تبلیغ و ترویج آیین وهابیت در ممالک اسلامی و بویژه کشورهای تازه استقلال یافته آسیای میانه است. راهبرد ایدئولوژیک سعودی ها در اشاعه وهابیت، در واقع آنان را قادر می سازد تا علاوه بر این که عربستان را به عنوان مرکز حاکمیت اسلام در سطح جهانی به پیش برند، از سوی دیگر زمینه های شکل گیری جبهه مقاومت دینی در برابر دنیای استکبار را در ایران اسلامی تضعیف نموده و از نفوذ سیاسی - دینی ایران اسلامی به عنوان پرچمدار نهضت جهانی اسلام در برابر کفر جهانی جلوگیری کنند. تلاش برای تشکیل یک دولت سنتی سنی و طرفدار سعودی هدف اصلی عربستان است که ضمن ایجاد زمینه های نفوذ و گسترش وهابیت در افغانستان و آسیای میانه، با اتخاذ سیاست ضد شیعی، دیپلماسی فرهنگی - دینی ایران را در ارتباط با افغانستان و آسیای میانه سد می نماید.

2. ترویج وهابیت ونفوذ در آسیای میانه

کشورهای آسیای میانه به لحاظ تاریخی و نابسامانی کنونی، زمینه های مساعدی را برای اشاعه افکار و اندیشه های اسلامی، در اختیار می گذارد. مردم این کشورها با سابقه دینی شان امروزه پذیرای شعایر دینی بوده و برای ترویج اندیشه دینی آمادگی کامل دارند. دقیقا در همین جهت است که عربستان در صدد برآمده است تا با راه اندازی مراکز آموزشی و دینی، افکار و شریعت اسلامی را مطابق با تفسیر مورد نظر خود (وهابیت) در این مناطق ترویج نماید. با توجه به این امر، شکل گیری یک دولت اسلام گرای طرفدار سعودی در افغانستان در عین این که به عنوان عامل و نماینده سعودی ها در برابر کشورهای آسیای میانه رفتار می کند، از طرف دیگر با تفاسیر افراطی و متعصبانه خود از اسلام با ایجاد ناامنی در مرزهای شرقی ایران اسلامی، هرگونه مجال تحرک سیاسی - مذهبی ایران در آسیای میانه را از میان برده و موانع جدی بر سر راه نفوذ ایران در منطقه و کشورهای آسیای میانه خواهدبود. (12)

خلاصه آن که، عربستان سعودی در تمام کشورهای اسلامی و از جمله افغانستان، به گونه ای سیاست گذاری خود را تدوین نموده است، که از یک طرف در مقابله ایدئولوژیک با ایران اسلامی در صدد است تا دین حکومتی خویش، یعنی مکتب وهابیت را ترویج و تبلیغ نماید و از طرف دیگر از نفوذ سیاسی و دینی ایران اسلامی در درون کشورهای اسلامی جلوگیری نماید. از آنجا که سیاست مزبور در راستای محصور نمودن نفوذ جمهوری اسلامی ایران و مهار این کشور، در همسویی و همیاری با غرب و امریکا قرار دارد، همواره از سوی غربی ها مورد تشویق و حمایت قرار می گیرد.

3. جمهوری اسلامی ایران

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات افغانستان تحت تاثیر استراتژی کلی نظام در قبال رخدادها و مسائل جهان اسلام شکل گرفته است. بر این اساس، اصل حمایت از حقوق تمامی اقوام و ملیت ها و تلاش برای ایجاد یک دولت فراگیر با پشتوانه اجتماعی وسیع، همراه با بیطرفی و استقلال، از شاخص های اصلی این سیاست محسوب می گردد. (13) در همین راستا جمهوری اسلامی با رایزنی های همیشگی با کشورهای همسایه افغانستان و از جمله پاکستان، همواره در ایجاد صلح و امنیت در منطقه و شکل گیری یک دولت فراگیر و قابل قبول برای ملت افغانستان تلاش مداوم نموده است. تاکید جمهوری اسلامی بر ناکارآمدی راهبرد نظامی در افغانستان دقیقا تلاش برای ایجاد نوعی آشتی ملی و شکل گیری دولتی مردمی در این کشور را به نمایش می گذارد. در دوران دولت آقای ربانی که به لحاظ همسویی با ایران می توان آن را مقطع پویایی و موفقیت دیپلماسی جمهوری اسلامی عنوان کرد، کارگزاران جمهوری اسلامی هیچ گاه از نقاط آسیب پذیر و کاستی های این دولت چشم پوشی ننمودند و از این رو همواره تلاش نمودند تا احزاب مخالف دولت را، که در آن مقطع تنها حزب اسلامی حکمتیار به دلایل مختلف داخلی و خارجی در آن حضور نداشت، در کابینه آقای ربانی مشارکت دهند و طرفین را به تشکیل یک دولت فراگیر تشویق می نمودند. در اینجا سیاست جمهوری اسلامی کاملا با رویه دولت پاکستان تفاوت دارد ; زیرا دولتمردان اسلام آباد با احتمال سیطره نظامی طالبان و توفیق اجباری این گروه در تشکیل دولت انحصاری مورد نظرشان، هیچ گاه به سهیم شدن و مشارکت سایر گروه ها تمایل نشان نداده اند.

در اینجا تلاش بر آن است تا با صرف نظر از مباحث تاریخی دیپلماسی ایران، سیاست خارجی این کشور پس از سقوط مزار و سلطه نظامی طالبان بر اکثر نقاط افغانستان مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. سیاست خارجی ایران در مقطع کنونی، که طالبان و حامیان خارجی آنان در صددند تا به هر نحو ممکن حاکمیت انحصاری و بلامنازع این گروه را بر ملت افغانستان تثبیت و تحکیم نمایند در چند محور کلی قابل مطالعه و ارزیابی است:

اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان

آن گونه که بارها مقامات رسمی ایران اعلام داشته اند، جمهوری اسلامی در افغانستان سیاست روی کارآوردن دولت مورد نظر و وابسته به خویش را دنبال ننموده ; بلکه اساس این سیاست بر شکل گیری یک دولت فراگیر که حقوق تمامی اقوام و ملیت ها را برآورده سازد، استوار می باشد. هر چند افغانستان به لحاظ موقعیت جغرافیایی اش برای تامین منافع اقتصادی ایران در منطقه و فعالیت های فرهنگی این کشور از اهمیت جدی برخوردار است، اما به دلیل آن که با روی کارآمدن یک دولت فراگیر و برقراری امنیت در منطقه، زمینه های تامین این اهداف فراهم می گردد برای جمهوری اسلامی ضرورتی وجود ندارد تا با سرمایه گذاری های سیاسی و ایجاد شبکه های وابسته به خود این اهداف را دنبال نماید. برقراری صلح و امنیت در افغانستان که خواست اصلی جمهوری اسلامی است، این کشور را قادر می سازد تا فرآیند همکاری منطقه ای خود با کشورهای منطقه و آسیای میانه را از طریق سازمان اقتصادی «اکو» دنبال نماید و از طرف دیگر ایجاد امنیت در افغانستان زمینه های فعالیت سیاسی و فرهنگی ایران در منطقه و آسیای میانه را هموار خواهد کرد. بنابراین، آنچه هدف اصلی این سیاست را شکل می دهد ایجاد نظم و امنیت در منطقه در پرتو شکل گیری یک دولت فراگیر متشکل از احزاب، اقوام و ملیت های ساکن در افغانستان است.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال طالبان

گروه طالبان پس از به شهادت رساندن دیپلمات ها و خبرنگار ایرانی و به اسارت درآوردن برخی از شهروندان ایرانی مشغول به انجام کمک های بشر دوستانه، نوعی چالش جدی در روابط خود با جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرد. این اقدام چندش آور که عملا به مفهوم نقض تمامی هنجارهای بین المللی از سوی این گروه بود، علاوه بر این که چهره خشن، غیر منطقی و تعصب آمیز این گروه را به جهانیان نمایان ساخت، موجب شد که جمهوری اسلامی ایران از طریق بازی های سیاسی و فعال نمودن دیپلماسی خود در پی جبران آن برآید. سیاست خارجی ایران پس از این تحول، در ابعاد سیاسی، نظامی و تبلیغاتی آغاز به کار نمود. در عرصه سیاسی، تلاش ایران برای نشان دادن ماهیت خشن و غیرمنطقی طالبان در محافل جهانی و بویژه سازمان ملل متحد، موجب شد که علی رغم پیش روی های نظامی طالبان، آینده سیاسی این گروه و شناسایی رسمی آنان در هاله ای از تردید و ابهام قرار گیرد، تا جایی که به قرار اعلام برخی از خبرگزاری ها، پارلمان اروپا در بیانیه رسمی سیزده ماده ای خود علیه طالبان، از کشورهای جهان و مجامع جهانی خواست تا طالبان را به رسمیت نشناسند. از سوی دیگر، دستگاه سیاست خارجی ایران با استفاده از فرصت های ممکن، اعلام انزجار خود را نسبت به سیاست حمایتی پاکستان اعلام داشته و فشارهای جدی بر آنان وارد ساخت، تا جایی که در مهرماه گذشته عده زیادی از کارمندان خود را از پاکستان فرا خواند. این اقدامات ایران موجب شد که هیچ کشوری برای برقراری رابطه سیاسی با چنین گروه هنجارشکنی قدم جلو نگذارد. عربستان سعودی در اوایل مهرماه گذشته در یک اقدام غیرمنتظره کاردار طالبان را از کشورش اخراج نمود و کاردار خود را از کابل فرا خواند. این اقدام که ضربه شکننده ای برای طالبان و پاکستان بود، بر اساس برخی از اظهارنظرها با روابط تهران - ریاض بی ارتباط نبوده است. (14)

تلاش های نظامی ایران در راه اندازی مانور ذالفقار 2 در مرزهای ایران با افغانستان موجب شد که طالبان از خیره سری های گذشته اش عقب نشینی نموده و اسرای ایرانی را آزاد کند. فراتر از این، طالبان که در ابتدا با تحریک برخی از حلقات بیرونی و غرور ناشی از برتری های نظامی خود در داخل افغانستان کمترین انعطافی از خود در قبال ایران نشان نمی داد، اینک برای مذاکره با ایران اعلام آمادگی می کند و از مجازات قاتلان دیپلمات های ایرانی خبر می دهد.

خلاصه این که با عنایت به چند فاکتور اصلی، طالبان با سیاست ضد شیعی کنونی اش هیچ گاه توفیقی در ایجاد یک دولت مشروع و قابل قبول در عرصه بین الملل نخواهد داشت. در اینجا تنها به محورهایی که به امنیت ملی ایران مرتبط است و سیاست گذاری خارجی جمهوری اسلامی را تحت تاثیر قرار می دهد، اشاره می شود:

1. مخدوش ساختن چهره اسلام

افراطی گری طالبان و تصویر قرون وسطایی ای که از اسلام ارائه می دهد، هیچ گاه برای جمهوری اسلامی ایران قابل تحمل نخواهد بود. افراطی گری مذهبی گروه طالبان که ریشه در آموزش های بسیار سطحی و سنتی آن ها در زمینه متون اسلامی دارد، عملا به عنوان یکی از حوزه های امنیتی در جنوب آسیا مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. (15)

2. قوم کشی و نابودسازی مذهبی

قوم کشی و نابودسازی مذهبی از دیگر محورهای تاثیر گذار در سیاست خارجی ایران است که از سوی گروه طالبان دنبال می گردد. قتل عام شهروندان مزار شریف، اسکان اجباری اقوام در مناطق مورد نظر و سخت گیری های مذهبی در قبال شیعیان، از جمله مسائلی است که در روابط دیپلماتیک ایران با طالبان به صورت جدی تاثیرگذار است.

3. تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران

طالبان با حمایت پاکستان و امریکا در صدد است تا با ناآرام ساختن مرزهای شرقی ایران، امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را در مخاطره قرار دهد. امریکا که نسبت به این گروه، علی رغم نقض صریح قوانین بین المللی با سکوت همراه با رضایت، موضع حمایتی اتخاذ نموده است، تلاش دارد تا با ایجاد آشوب در مرزهای شرقی ایران، جمهوری اسلامی را در تنگنا قرار دهد و نگذارد تا فعالیت های فرهنگی و سیاسی این کشور در منطقه آسیای میانه، نفوذ روز افزون این کشور را موجب گردد. ایجاد یک دولت وابسته به غرب با مایه های دینی افراطی و غیرمنعطف در افغانستان، از خواسته های اساسی غرب است که هیچ گاه برای جمهوری اسلامی ایران قابل تحمل نخواهد بود.

4. استراتژی همکاری منطقه ای ایران

استراتژی همکاری منطقه ای ایران در قبال کشورهای آسیای میانه که از طریق راه اندازی، توسعه و تکمیل حلقه های تجاری در داخل اکو دنبال می شود، ایجاب می کند که هر نظام سیاسی که در افغانستان در تلاش برای براندازی این همگرایی برآید برای جمهوری اسلامی قابل قبول نباشد. با توجه به این که افغانستان با تلاش و مساعدت جمهوری اسلامی، در دوران حاکمیت برهان الدین ربانی به حلقه تجاری اکو پیوست و امروز عضو این سازمان منطقه ای است، طالبان به عنوان یک عامل واگرا در درون این سازمان است که جز دولت پاکستان، هیچ یک از کشورهای دیگر به آن نظر مساعد ندارد. جالب است اشاره شود که تحول مزار شریف و تسلط نظامی طالبان بر شمال افغانستان از سوی تمامی کشورهای آسیای میانه با نگرانی و اظهار تاسف همراه بود و در این میان تنها دولت پاکستان بود که آن را انکشاف جدیدی برای ایجاد صلح در افغانستان عنوان نمود. (16)

5. قاچاق مواد مخدر

طالبان از قاچاق مواد مخدر نه تنها به عنوان یک پشتوانه اقتصادی، که فراتر از آن، به مثابه اهرم سیاسی بهره برداری می کند. «قرار برآورد «اوش » سازمان مبارزه با مواد مخدر سازمان ملل در سال 1997 بالغ بر سه هزار تن تریاک و دیگر مواد مخدر بویژه هرویین در افغانستان تولید شده است. بر اساس همین گزارش افغانستان به تنهایی 80% هرویین مورد مصرف اروپا و 80 % هرویین جهان را تامین می کند». (17) قاچاق مواد مخدر در مرزهای شرقی ایران که با اهداف سیاسی و اقتصادی صورت می گیرد، پدیده ای است که در سیاست گذاری ایران در قبال طالبان تاثیر جدی به جای می گذارد.

خلاصه این که آنچه از مجموع اظهارات مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران به دست می آید، آن است که ایران با توجه به محورهای یاد شده به سیاست گذاری در قبال افغانستان می پردازد و تا زمانی که گروه طالبان سیاست های خود در قبال مسائل مذکور را اصلاح ننماید، برقراری هر نوع روابط دیپلماتیک بین دو طرف بعید خواهد بود.

جمع بندی و نتیجه گیری

با توجه به آنچه آمد و با عنایت به اهداف سیاست خارجی پاکستان، عربستان و جمهوری اسلامی ایران در قبال افغانستان، می توان به این جمع بندی دست یافت که: اولا نوعی تعارض جدی میان منافع کشورهای مذکور در افغانستان وجود دارد، که به خودی خود زمینه های تنش در روابط خارجی این کشورها را موجب می گردد. از سوی دیگر، دولت پاکستان به دلایل خاص موقعیت سیاسی خود در منطقه و بویژه مسئله هندوستان، تلاش دارد تا به هر طریق ممکن رضایت تهران را جلب کند و همین امر باعث می شود که پاکستان در سیاست گذشته خود در قبال طالبان تجدید نظر نماید. از جمع بندی اخبار و تحلیل اطلاعات چنین برمی آید که دولت پاکستان تحت فشار دیپلماتیک ایران و حساسیت جهانی در قبال پدیده طالبان مجبور است که رویه سیاسی و حمایتی خود را در قبال طالبان تغییر دهد یا دست کم تعدیل نماید. علایم رفتاری سران اسلام آباد و پیشروی های نظامی روزهای پایانی مهرماه سال جاری تا حدی حکایت از این امر دارد. دولت عربستان سعودی نیز، که ترکش های قاچاق مواد مخدر و شبکه مافیای طالبان را از ابتدا احساس می کرد، همواره خواهان جلوگیری از تولید هرویین در مناطق تحت تصرف طالبان بوده است. با برآورده نشدن این خواست از یک سو، و نیاز عربستان به همراهی با افکار جهانی و بویژه افکار عمومی در کشورهای اسلامی و اهمیت روابط تهران - ریاض از سوی دیگر، این کشور اقدام به فراخواندن کاردار خود از کابل و اخراج کاردار طالبان در مهرماه سال جاری نمود; امری که تصمیم جدی عربستان سعودی را در حمایت از گروه طالبان با شک و تردید رو به رو می سازد و نشان می دهد که دیگر، این کشور نیز تمایل جدی ای به حمایت از این گروه ندارد. بر این اساس، هر چند سقوط مزار و هزاره جات از دیدگاه برخی از ناظران به عنوان پایان جنگ افغانستان و سرآغاز شکل گیری یک دولت قدرتمند مرکزی عنوان شد، اما ناکامی طالبان و حامیان منطقه ای آن در کسب شناسایی رسمی این گروه به عنوان نماینده قانونی ملت افغانستان، و دلسردی برخی از حلقات خارجی در ادامه سیاست های حمایتی از این گروه و در نهایت، پیشروی های نظامی جبهه متحد ضد طالبان در ایالات شمالی افغانستان، نشانی از ناکارآمدی استراتژی جنگی و حاکمیت انحصاری طالبان است. و بر این اساس، تا زمان شکل گیری یک دولت فراگیر از کانال تفاهم و گفتگوی بین الافغانی، بحران موجود ادامه پیدا خواهد کرد.

پی نوشت ها:

1. آنتونی هی من، افغانستان زیر سلطه شوروی.

2. فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، سال پنجم، ش 15 (پاییز 1375)، ص 284.

3. مقاله شرین هانتر در روزنامه لس آنجلس تایمز، به نقل از روزنامه سلام 7/7/1377.

4. هفته نامه همبستگی، ش 9 - 8.

5. سیاست خارجی پاکستان در افغانستان، احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی، به نقل از هفته نامه همبستگی، ش 7.

6. فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز، سال 6، ش 17 (بهار1376).

7. ماهنامه فجر امید، ش 28، مرداد1377.

8. هفته نامه العالم.

9. امروزه نیز این پایگاه ها در جنوب افغانستان باقی است و گفته می شود اسامه بن لادن در آنجا مشغول فعالیت می باشد.

10. سیاست پاکستان در افغانستان، احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی، به نقل از هفته نامه همبستگی، ش 7.

11. همان.

12. ماهنامه فجر امید، ش 24 -23، فروردین - اردیبهشت 1377، ص 12.

13. هاشمی رفسنجانی در دومین سمینار افغانستان، 10 - 12 مهرماه 1368.

14. مجله سیاست دفاعی، سال 6، ش 1، پاییز و زمستان 1376.

15. رادیو لندن 1/7/1377.

16. ماهنامه فجر امید، ش 28، مرداد1377.

17. روزنامه سلام 4/11/1376.

کلمات کلیدی
پاکستان  |  جمهوری اسلامی ایران  |  ایران  |  سیاست  |  افغانستان  |  سیاست خارجی  |  عربستان  |  طالبان  |  سیاست خارجی ایران  | 
لینک کوتاه :