گنجینه معارف

فرا اخلاق (1) (اخلاق تحلیلی)

بااین حال، اگر اسناد کارکردی به چیزی فراهم کننده مبنایی برای ارزیابی موفقیت آن در ارتباط با کارکردش باشد در آن صورت رای فرانکنا، این عقیده آشکارا موجه را که نظام اخلاقی قابل قبول (Credible) موجب ممکن شدن تعاون اجتماعی است، مطرح می کند. بر اساس این نظر، صدق نظام ها و معیارهای اخلاقی را نمی توان ثابت کرد و آنها موضوع های بالقوه ای برای توجیه معرفتی نیستند، اما می توانند در معرض ارزیابی عقلانی قرار گیرند. شناخت گرایی، به این معناست که داوری های اخلاقی بیانگر گزاره ها هستند، و طبیعت گرایی در معنای عام و فراگیر (خود) به این معناست که برای تبیین اخلاق نیاز به هیچ موجود یا اصل معرفت شناختی فلسفی غیرطبیعی یا غیرتجربی نیست. ممکن است بتوان نظریه عمل گرا را با شناخت گرایی و احتمالا طبیعت گرایی ترکیب کرد، زیرا امکان دارد نظریه عمل گرا، معیارها یا ارزش های اخلاقی را از داوری های اخلاقی تفکیک کرده و دومی را گزاره های مربوط به معیارهایی که به شایستگی توجیه شده اند، بداند و (نیز) امکان دارد شرائط صدق طبیعت گرایانه ای برای این گزاره ها مطرح کند. زیرا ادعا می شود که هیچ نظریه مربوط به تصمیم عقلانی، کارآمد نیست مگر آن که به همراه نظریه مفروض، مستلزم این باشد که دلیل کافی بر اطاعت از یک معیار اخلاقی توجیه شده وجود دارد. زیرا ادعا می شود که هیچ نظریه اخلاقی، قابل قبول نیست مگر اینکه به همراه نظریه عقل عملی مقبول، مستلزم این باشد که دلیل کافی بر اطاعت از معیار اخلاقی موجه وجود دارد. 4- این بخش از اخلاق هنجاری، نظریه اخلاقی (moral theory) خوانده می شود.

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه معرفت، شماره 17 , دیوید کوپ / مترجم: محسن جوادی تعداد بازدید : 5418     تاریخ درج : 1388/08/19    

مطالعات فلسفی مربوط به اخلاق (2) معمولا به دو حوزه فرعی به نام های فرااخلاق و اخلاق هنجاری تقسیم می شوند. از آنجا که تصور اینها به صورت حوزه های جدا از هم ظاهرا در قرن بیستم پدید آمده است، این مقاله بر بحث های جدید تاکید خواهد داشت.

مقاله حاضر مباحث اصلی فرااخلاق و روش های اساسی متفاوت برای پرداختن به آنها را ترسیم می کند.

تمییز بین فرااخلاق و اخلاق هنجاری به دو جهت مساله ای جدالی است; به دلیل مشکلات مربوط به تعریف و به دلیل عدم توافق در اینکه این دو کاملا مانعة الجمع و مستقل از هم باشند. معهذا فرا اخلاق می تواند به صورت بررسی فلسفی از ماهیت، توجیه، معقولیت، شرائط صدق و منزلت نظام ها، معیارها، احکام و اصول اخلاقی، صرف نظر از محتوای خاص آنها، توصیف شود. چون فرااخلاق در این مسیر، اخلاق و اصول اخلاقی را موضوع بحث خود قرار می دهد، گاهی اخلاق " درجه دوم" خوانده می شود. در مقابل، نتایج و نظریه های اخلاق هنجاری، یا اخلاق "درجه اول" خودشان گزاره ها و نظریه های اصیل (Substantive) اخلاقی هستند.

اخلاق هنجاری، شامل دفاع فلسفی از مواضع و اصول مربوط به مباحث خاص اخلاقی نظیر مجازات مرگ (اعدام)، (3) و نیز تنسیق و دفاع از اصول عام و نظریه های هنجاری اخلاقی، نظیر اشکال مختلف سودگروی، نظریه فضیلت و حقوق، است. (4)

در دهه های 50 و 60 قرن بیستم، دیدگاه رایج در دنیای انگلیسی زبان این بود که فلسفه عبارت است از تحلیل مفهومی یا زبانی.

بدون دقت در جزئیات (Roughly speaking) ، بر حسب این نظریه ما می توانیم مسائل سنتی فلسفه را تنها از طریق واضح شدن مفاهیم فلسفی مربوط، حل (یا ابطال) کنیم و این کار هم فقط از طریق واضح شدن معانی یا کاربردهای واژه های مربوط قابل انجام است. بنابراین، در این مورد خاص ما فقط با توضیح زبان اخلاقی می توانیم مسائل فرااخلاق را حل کنیم.

در طول دوره مذکور، این مساله رایج بود که فرااخلاق را عبارت از تحلیل زبان اخلاق تعریف کنند و آن را از اخلاق هنجاری بر این اساس که دومی دعاوی اساسی اخلاقی دارد و فقط به تحلیل زبان نمی پردازد، جدا سازند. ازاین رو، دیدگاه رایج اظهار می داشت که اخلاق هنجاری جزو فلسفه نیست و بیان می کرد که فرااخلاق از لحاظ اخلاقی خنثی است و هیچ لوازمی برای نظریه اخلاق هنجاری یا باورهای اخلاقی ما ندارد. (اما نگاه کنید به nielsen ).

فیلسوفان، تا حد زیادی این شیوه های اندیشه درباره فلسفه و فلسفه اخلاق را رها کرده اند. اگر چه، هیچ فیلسوف خاصی این تغییر نگرش را به ناگهان انجام نداد اما احتجاجهای کواین بر ضد تفکیک تحلیلی - ترکیبی حائز اهمیت بودند. زیرا اظهار می کردند که خطاست اگر فکر کنیم تحلیل فلسفی می تواند به شکل واضحی از تحقیقات اساسی مربوط به حقائق ترکیبی متمایز شود. از این رو، احتجاج های او از نقش اساسی تر و با ارزش تری برای فلسفه اخلاق دفاع می کردند. کار در اخلاق هنجاری ممکن است فلسفی به حساب آید، حتی اگر یقینا (easily) در حوزه تحلیل زبان سنتی قرار نگیرد و نظریه فرااخلاقی واقعا ممکن است لوازم اساسی اخلاقی داشته باشد و نباید صرفا به تحلیل زبان اخلاقی محدود شود.

نظریه اخلاق هنجاری و فلسفه اخلاق کاربردی هنجاری، (5) امروز جزو پرجنب و جوش ترین حوزه های تحقیقات فلسفی هستند و این فکر رایج است که فرااخلاق و مسائل هنجاری به صورت های پیچیده ای با هم ارتباط دارند. مثلا نظریه های فرااخلاقی درباره توجیه معیارهای اخلاقی همراه با اطلاعات تجربی مربوط، احتمالا معیارهای خاصی را اثبات یا بی اعتبار می سازد، که با صرف نظر از آن، ممکن است آماده پذیرششان باشیم.

ارتباطات بیشتر میان این دو حوزه در ادامه مقاله بررسی می شود. فهرستی رایج از انواع ظاهرا معقول نظریه فرااخلاقی در قرن بیستم شامل طبیعت گرایی، غیرطبیعت گرایی یا شهود گرایی، احساس گرایی و توصیه گرایی است. این مقاله، درباره نظریه های مذکور به تفصیل بحث نمی کند.

سرشت نظام های اخلاقی متمایز از پدیده های دیگر

پرداختن به فرا-اخلاق، نیازمند راهی برای تمییز اخلاق از پدیده های دیگر مانند حقوق، آداب معاشرت و مصلحت است که هرکدام از آنها در مفاهیم خاص هنجاری همچون مفهوم "ارزش" یا "الزام" با اخلاق مشترک می نمایند.

توضیحی درباره آنچه که یک نظام، معیار و یا اصل اخلاقی را از دیگر نظامها، معیارها و یا اصول، متمایز می کند لازم است. بسیاری از مکتوبات از راه زبان اخلاقی با مساله برخورد می کنند و واقعا اگر فرا اخلاق، تحلیل زبان اخلاقی باشد، کلید حل مساله بررسی جداگانه زبان اخلاقی است.

«نظریه های صوری،» می گویند احکام اخلاقی را می توان براساس ویژگی های صوری یا منطقی آنها از احکام دیگر جدا کرد. هیر در کتاب اندیشه اخلاقی، نشان می دهد که داوری های اخلاقی شخص، لااقل آنها که مربوط به تشخیص وظیفه با رعایت همه جوانب مساله است، بر این اساس از دیگر داوری های او جدا می شود که داوری های اخلاقی، توصیه ای، قابل تعمیم و درجه اول (6) هستند. در واقع، هیر نظام اخلاقی یک فرد را مجموعه توصیه های قابل تعمیمی می داند که فرد روا می دارد تا تمام توصیه های دیگرش را نادیده گرفته و کنار بگذارند. در نتیجه، هر مجموعه ای از توصیه ها بدون توجه به محتوای آنها، بر حسب قاعده می تواند یک نظام اخلاقی برای فرد بسازد.

این نظریه، از دو جهت مورد اعتراض قرار گرفته است: یکی اینکه سه شرط لازم(مذکور)، هر کدام جداگانه مورد اشکال قرار گرفته است. مثلا "قابلیت تعمیم" خیلی عجیب به نظر می رسد، چون مستلزم آن است که اگر یک نظام اجتماعی برخورد متفاوت با اعضای جامعه خود و بیگانگان را، به دلیل بیگانگی آنها، روا بدارد دیگر یک نظام اخلاقی به حساب نیاید. درحالی که، برعکس، به نظر می رسد چنان نظامی اگر نقش یک نظام اخلاقی اجتماعی را به عهده گیرد، باید آن را نظام اخلاقی اجتماعی به حساب آورد، اگر چه قابل نقد و اعتراض باشد. دیگر اینکه فیلیپا فوت، نشان داده که برخی از معیارها به تنهایی قادر به تشکیل نظام اخلاقی فرد نیستند، صرف نظر از اینکه فرد با آنها بعنوان توصیه ای، قابل تعمیم و درجه اول برخورد کند (یا نه). مثلا رای اخلاقی شخص نمی تواند این باشد که در نور ماه به خارپشت نگاه کردن غلط است.

نظریه های محتوایی، درباره تفکیک نظام های اخلاقی از امور دیگر، می گویند که احکام و باورهای اخلاقی نوعی محتوا یا کارکرد متمایز ویا ویژگی خاص حاصل از ترکیب محتوا و کارکرد مناسب دارند. مثلا فرانکنا، ثابت می کندکه اخلاق نقش ممکن ساختن تعاون اجتماعی را دارد و نظام اخلاقی در برگیرنده اصولی است که فرد را به ملاحظه آثار کارهایش بر دیگران از نقطه نظر خودشان فرا می خواند. متاسفانه از یک سو،به نظر می رسد یک نظام محض آداب و رسوم هم بتواند شرایط فرانکنا را داشته باشد.(تعریف مانع نیست. م) و از سوی دیگر، یک نظام اخلاقی تعصب آمیز قادر به تامین شرایط مذکور نباشد. (تعریف جامع نیست.م). درباره این ایده، که کارکرد اخلاق ممکن کردن تعامل اجتماعی است،به نظر می رسدکه برخی نظام های اخلاقی منفور (علی رغم اینکه نظام اخلاقی هستند.م) موجب افزایش تعارض اجتماعی هستند.

بااین حال، اگر اسناد کارکردی به چیزی فراهم کننده مبنایی برای ارزیابی موفقیت آن در ارتباط با کارکردش باشد در آن صورت رای فرانکنا، این عقیده آشکارا موجه را که نظام اخلاقی قابل قبول (Credible) موجب ممکن شدن تعاون اجتماعی است، مطرح می کند.

مساله اساسی این است که آیا نظام ها و معیارهای اخلاقی، درست همانند نظریه ها و گزاره ها، دارای ارزش صدق اند، مثل نظریه های علمی و شاید نظریه های ریاضی یا اینکه به صورت سیستمی از ارزش ها و قواعد فاقد ارزش صدق اند نظیر نظامهای آداب و رسوم (etiquette) و آداب مناظره (debating rules) .

گزینش هر یک از این دو شق، تاثیر بنیادی بر انتخاب روش های کاملا متفاوت برای بررسی عقلی ( Conceptualizing) مساله توجیه نظام اخلاقی، خواهد داشت. زیرا اگر نظام اخلاقی یک نظریه، و خود و اجزای آن، دارای ارزش صدق باشند درآن صورت موضوع های بالقوه ای برای توجیه معرفتی خواهند بود. به این معنا که امکان دارد موید (شاهد) یا دلیلی در دفاع از صدق آنها یافت. اما اگر نظام اخلاقی یک سیستم مرکب از قواعد بوده و خود آن قواعد و همینطور نظامهای حاصل از آنها فاقد ارزش صدق باشند، در آن صورت دفاع از صدق آنها ممکن نخواهد بود، به این معنا که نظامها و معیارهای اخلاقی در معرض توجیه معرفتی قرار نخواهند گرفت. اما همانطور که در بخش بعدی روشن خواهد شد آنها هنوز می توانند از جهات دیگری مورد ارزیابی عقلانی و توجیه قرار گیرند.

توجیه نظام های اخلاقی و نظریه های هنجاری اخلاق

معیارها و نظام های متعددی متصور است که بسیاری از آنها پذیرفتنی نیست.همچون بسیاری ازآداب مناظره ممکنی که پذیرفتنی نیست.هرنظریه توجیه، باید ملاکی برای جدا کردن مقبول از نامقبول طرح و در دفاع از درستی آن بکوشد.این باید ملاکی باشدبرای توجیه همه معیارهای اخلاقی، از جمله معیارهای مطرح در نظریه اخلاق هنجاری. دو دسته مختلف از نظریه ها را می توان تمییز داد: نظریه های معرفتی و نظریه های عملی.

نظریه های معرفتی معیارهای معتبر و مورد قبول را صادق و یا اموری که کاملا موجه و صادق انگاشته شده اند، می دانند. و مساله تمییز بین آنها و معیارهای غیرمعتبر را یک مشکل معمولی معرفت شناختی می دانند. بر اساس این برداشت، یک نظام اخلاقی می تواند به صورت نظریه ای درباره حقایق اخلاقی لحاظ شود البته نه به آن خوش ساختی (Well Articulated) که در یک نظریه هنجاری فلسفی از قبیل سودگرایی است.

مساله اصلی توجیه رابایدبه صراحت مساله جستجوی دلیل و شاهد برای دفاع از صدق یک نظریه اخلاقی دانست. طبق این نظر، مسائلی مشابه با معرفت شناسی سایر امور در معرفت شناسی اخلاقی نمایان می شود، مثلا یک مساله این است که آیا هیچ عقیده اخلاقی وجود دارد که به صورت غیراستنتاجی توجیه شود یا خود توجیه (بدیهی) باشد. بنیادگرایی اخلاقی مدعی است که چنین باورهایی وجود دارند، در حالی که، هماهنگی گرایی (Coherentism) اخلاقی، آن را انکار می کند.

یک شکاک درخصوص معرفت اخلاقی هم احتمالا وجود باور پایه اخلاقی رامنکر خواهدشد. روابطپیچیده ای میان مسائل معرفت شناسی اخلاقی ومعرفت شناسی عام وجوددارد،مثلا ممکن است کسی بنیادگرایی درکل معرفت بشری را قبول کند اما بنیادگرایی اخلاقی را انکار کند.

معرفت شناسی اخلاقی طبیعت گرایانه، به این عقیده ملتزم است که اگر بناست نظریه یا حکم اخلاقی توجیه شود، (تنها) به صورت تجربی قابل توجیه است. طبیعت گرایی، متهم به استنتاج نادرست احکام اخلاقی، از گزاره های تجربی غیراخلاقی و غیرارزشی شده است. این، همان مساله "هست" و "باید" است که کشف آن گاهی به دلیل عبارت موجود در کتاب "بحثی درباره طبع آدمی" (1737) هیوم،با شک و تردید به او اسناد داده می شود.

طبیعت گرایی، در صورتی که هر ادعای اخلاقی واقعا از لحاظ معنایی قابل تحلیل به گزاره ای تجربی باشد، بر حق خواهد بود ولی چنین تحلیلی قبول عام نیافته است.

جی ای مور (1958 -1873)، در کتاب "مبانی اخلاق" (1903) عبارت «مغالطه طبیعت گرایانه » را برای توصیف روشی که به اعتقاد خودش نقص آن را آشکار ساخته و عبارت «استدلال سؤال گشوده » را برای تعریف «خوب » برحسب مفاهیم طبیعی، وضع کرده است. منظور (ازاستدلال مذکور) هر تحلیل ارائه شده به صورت «خوب بودن عبارت است از الف بودن » است، که همواره امکان دارد سؤالهای نظیر «این الف است، اما آیا خوب است؟» را (درباره آن) تنسیق کرد.

روشن است که چنین سئوال هایی بجاست، در حالی که، اگر تحلیل فوق درست باشد دیگر جایی برای طرح اینگونه سؤالها نیست، زیرا سؤال فوق نظیر این سؤال خواهد بود که «این الف است اما آیا الف است؟»، پس هیچ تحلیل این چنینی درست نخواهد بود.

مور، اعتقاد داشت که این احتجاج نشان می دهد طبیعت گرایی قابل دفاع نیست. این احتجاج، به صورت گسترده ای مورد بحث قرار گرفته، تعمیم یافته و نقد و بررسی شده و هنوز هم مورد بحث است. (Hare 1952, Brink; Lewis) اما برخی طبیعت گرایان، به تازگی نظریه ای مطرح کرده اند که راهی رانشان می دهد که در آن، توجیه تجربی اخلاق، مبتنی بر تحلیل برابری یا استنتاج، آن گونه که بوسیله مور و هیر مورد اعتراض و نقد قرار گرفت، نیست. این رهیافت، که ممکن است به نام نظریه تایید خوانده شود، نظام های اخلاقی و نظریه های اخلاق هنجاری را مثل یک نظریه تجربی می داند، درست مشابه نظریه های (دیگر) تجربی نظیر نظریه های روانشناسی و شیمی. نظریه تایید، می گوید یک نظام یا نظریه اخلاقی، بر حسب میزان فائده ای که در توضیح پدیده ها دارد، مورد تایید است و بخشی از کلی ترین تبیین ما از جهان است.(بنگرید Sturgeon ) این ایده، در دائرة المعارف مورد نقد واقع شده است. (بنگرید به copp ). از جمله نظریه های غیرطبیعت گرایی، صورت هایی از شهودگرایی است، مانند شهودگرایی مور، که بر حسب آن، معرفت اخلاقی ریشه در درک مستقیم (بلاواسطه. م) عقلی از حقائق بنیادی اخلاق، دارد که علی رغم اینکه ترکیبی ( synthetic) فرض شده اند اما به نحو پیشین (apriori) معلوم اند.

نظریه های حس اخلاقی (moral sense) ، توانایی روانی خاصی را منبع معرفت مستقیم حقائق اخلاقی می دانند ولی معرفت های اخلاقی را پیشین نمی دانند. اعتراض های رایجی به این رهیافت ها وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

نظریه های عملی دیدگاه متفاوتی درباره موضوع اصلی توجیه در نظرپردازی اخلاقی و نیز در خصوص ماهیت توجیه مربوط دارند. نظام های اخلاقی، به صورت سیستم های مرکب از معیارها و (خود) معیارها به صورت قواعد یا ارزش ها تلقی شده اند، که قواعد و ارزش ها هم خودشان فاقد ارزش صدق و غیرگزاره به حساب آمده اند.

بر اساس این نظر، صدق نظام ها و معیارهای اخلاقی را نمی توان ثابت کرد و آنها موضوع های بالقوه ای برای توجیه معرفتی نیستند، اما می توانند در معرض ارزیابی عقلانی قرار گیرند. نظریه عملی، معتقد است معیارهای درست آنهایی هستند که ملاک ارزیابی ارائه شده از جانب نظریه را داشته باشند. به عنوان مثال، یک مجموعه قواعد برای بحث پارلمانی مانند قواعد روبرت (Robert|s Rules) ، اولا و بالذات دارای ارزش صدق نیست اما، چنان مجموعه ای ممکن است دراتباط بانیازها و اهداف پارلمان توجیه شود. (و) اگر توجیه شود، به صورت نظامی که معقول است پارلمان آن را در مرافعات حاکم گرداند، توجیه می شود. به بیان دقیق تر، نظریه عملی، یک ملاک ارزیابی برای معیارهای اخلاقی طرح و آن را در قالب مفهومی از تصمیم عقلانی یا عقل عملی تعریف می کند. نظریه عملی مدعی است که یک معیار اخلاقی بایک الزام واقعی اخلاقی، فضیلت یا خیر مطابق است (و) یا منشا الزام های حقیقی بر اطاعت، درست در جایی که آن معیار را تامین می کند، است. مثلا، این ایده وجود دارد که معیارهای معتبر آنهایی هستند که برای "انتخابگران آرمانی" ،که وارد عمل درموقعیت غیرجبری شده اند، به صورت معقولی قابل قبول اند. در کل، یک نظریه عملی می کوشد تا، از طریق مرتبط ساختن معیارهای اخلاقی معین با شرائط تصمیم عقلانی یا با معیارهایی که معقول است عامل (برای غرض مربوط در یک مورد مربوط) آنها را برگزیند، ثابت کند که معیارهای اخلاقی خاصی قابل توجیه اند.

مانند نظریه دیوید گاثیر ( David Gauthier) و برخی نظریه های انتخاب عقلانی، مانند(نظریه) ریچارد براندت (R.Brandt) است. امانوئل کانت (1804-1728) کوشید تا ثابت کند الزامی اصیل به اطاعت از امر مطلق وجود دارد دقیقا به این دلیل که فرد عاقل از آن اطاعت می کند.

ارسطو (384-322 ق.م) سعی کرد ثابت کند فرد عاقلی که انتخاب خوب می کند، ناچار بدین وسیله خیرهای انسانی از جمله فضائل اخلاقی را مجسم می کند. جان رالز (John Rawls) در (کتاب) نظریه عدالت، نظریه ای قراردادی از عدالت را طرح و با استفاده از ملاحظات مربوط به نظریه انتخاب معقول، به نفع آن استدلال کرده است. اما رالز، کار خود را بیشتر نظریه اخلاق هنجاری می داند تا فرا-اخلاقی و باکی ندارد که در تکمیل استدلال خود متمسک به ملاحظات اخلاقی شود. به این دلائل، نظریه او نمونه خوبی از نظریه عمل گرایی که اکنون مورد بحث است نمی باشد.

شناخت گرایی، به این معناست که داوری های اخلاقی بیانگر گزاره ها هستند، و طبیعت گرایی در معنای عام و فراگیر (خود) به این معناست که برای تبیین اخلاق نیاز به هیچ موجود یا اصل معرفت شناختی فلسفی غیرطبیعی یا غیرتجربی نیست.

ممکن است بتوان نظریه عمل گرا را با شناخت گرایی و احتمالا طبیعت گرایی ترکیب کرد، زیرا امکان دارد نظریه عمل گرا، معیارها یا ارزش های اخلاقی را از داوری های اخلاقی تفکیک کرده و دومی را گزاره های مربوط به معیارهایی که به شایستگی توجیه شده اند، بداند و (نیز) امکان دارد شرائط صدق طبیعت گرایانه ای برای این گزاره ها مطرح کند. مثلا براندت (7) در (کتاب) نظریه ای درباره خوب و درست، نظریه عمل گرا را، با معناشناسی شناختی (و) طبیعت گرایانه از داوری های اخلاقی تلفیق کرده است.

نظریه های توجیه اخلاقی، از جهات مختلفی متفاوتند، مثلا برخی نظریه ها ممکن است مطلق گرایانه باشند، که از این جهت متضمن آنند که حداکثریک نظام اخلاقی درست یا موجه وجود دارد، و (نظریه های) دیگری ممکن است نسبی گرایانه باشند، به این معنا که وجود بیش از یک نظام اخلاقی موجه در زمینه اجتماعی واحد را مجاز می دانند.

وجودشناسی و متافیزیک(فلسفه)

هر تبیینی از ماهیت اخلاق و توجیه آن، ممکن است پی آمدهای فلسفی داشته باشد و نیز معناشناسی جملاتی که در گفتار اخلاقی به کار می گیریم، ممکن است داوری های اخلاقی را دارای پی آمدهای فلسفی تفسیر کند. در برخی موارد، این پی آمدها نامعقول بوده و بنابراین نظریه معناشناسی یانظریه توجیه ویاخود احکام اخلاقی نادرست خواهند بود.

جی.ال مکی(1982-1927)، ثابت کردکه احکام اخلاقی معمولی (نوع نمون) مستلزم آنند که اوصاف عینی اخلاقی از قبیل خوبی، وجود دارند. به خصوص که او اظهار می دارد که چنان احکامی مستلزم این هستند که اوصاف اخلاقی با اینکه مستقل از حقائق مربوط به روانشناسی فردند، (ولی) بر حسب ذات خود محرک هستند. او گمان می کرد که چنان اوصافی به لحاظ فلسفی عجیب و حتی ممکن است متناقض باشند. در نتیجه، مکی، مدعی شد که احکام معمولی اخلاقی دروغ اند. در عوض، ممکن است کسی ادعا کند که تحلیل او (مکی) از شرائط صدق احکام اخلاقی و یا برداشت وی از اوصاف عینی اخلاقی اشتباه است.

خیلی بعید است که عقیده به "خوب بودن بعضی چیزها" ما را به این عقیده ملزم سازد که آن چیز بتواند با چشم پوشی از هر واقعیت مربوط به روانشناسی منشا تحریک ما شود.

متهم ساختن معرفت شناسی اخلاقی شهودگرایانه، به پی آمدهای نادرست فلسفی امر رایجی است. مثلا مور، معتقد به فلسفه غیرطبیعت گرایانه ای بود که بر اساس آن، خیراخلاقی وصفی بسیط و غیرقابل تجزیه و به لحاظ فلسفی پایه ای و قائم به ذات (Sui generis) است. وی معتقد بود که صفت خیر اخلاقی قابل تحویل به هیچ وصف طبیعی، غیرطبیعی و یا ترکیبی از آنها نیست.

اما این فرض غیر طبیعت گرایانه را می توان از معرفت شناسی شهودگرایانه مور، جدا کرد و این عقیده، که به لحاظ فلسفی، اوصاف اخلاقی پایه ای وجوددارند،ممکن است حتی باطبیعت گرایی سازگارباشد. زیرا طبیعت گرا، باید بپذیرد که نظریه های طبیعی، وجود اوصاف بنیادی را مفروض می گیرند. به هرحال، به یقین ترکیب شهودگرایی و غیر طبیعت گرایی (بوسیله) مور، نامعقول است. زیرا، این درست نیست که فهم عقلی نیاموخته (8) بتواند وجود اوصافی را، که نسبت به سرشت و اقعیت بنیادی اند، درک کند. در کل، معرفت شناسی شهودگرا این نظر مشکوک را پذیرفته که درک عقلی می تواند وجود حقائق بنیادی اخلاق را بیابد.

وجودشناسی طبیعت گرایانه اخلاق، مدعی است که هیچ وصف یا موجود غیرطبیعی واقعیت ندارد. کسی ممکن است فکر کند این به معنای آن است که فقط موجودات و اوصافی که وجودشان به صورت تجربی تایید شده و یا برای اینکه روش شناسی علمی را معنادار کنند لازم اند (9) مورد قبول اند. از اینرو، طبیعت گرایان وجوه اخلاقی (Features) جهان را بخشی از وجوه طبیعی آن می دانند. به علاوه، ممکن است آنها معتقد باشند که حقائق اخلاقی قابل تحویل به حقائق (دیگر) طبیعی هستند. گاهی گفته می شود که حقائق اخلاقی نسبت به حقائق طبیعی دیگر برتر (10) هستند. اما مفاهیم فروکاهش و برتری، محتاج توضیح اند. نوشته های زیادی در خصوص این مفاهیم چه در فلسفه (متافیزیک) و چه در فلسفه اخلاق موجود است.(مثلا Blackburn, Sturgeon ).

هر نظریه غیرشکاکانه، باید بتواند رابطه وجوه اخلاقی جهان و وجوه طبیعی آن را توضیح دهد. زیرا ما احکام اخلاقی خود درباره چیزها را بر ویژگی های غیراخلاقی آنها مبتنی ساخته ایم. مثلا، اگر گمان می کنیم که مجازات مرگ (اعدام) غلط است، آن را به دلائلی همچون استشهاد به حقایقی که آنها را مرتبط و قاطع می دانیم (Relevant nddecisive) قبول داریم. مثلا اینکه بازدارنده نیست. (11)

هر نظریه ای، باید رابطه بین حقائق اخلاقی و آنچه را که به عنوان دلیل ذکر شده توضیح دهد. این ارتباط در حوزه اخلاق ممکن است عین ارتباطی باشد که در حوزه های دیگر حقائق میان آنها و حقائقی که اینها مبتنی برآنند باشد، همچون حقائق روانشناسی و حقایق اعصاب روان شناختی و ممکن هم است چنین نباشد.

معناشناسی گفتار اخلاقی و منطق استدلال اخلاقی

در طول سالهای پنجاه و شصت قرن بیستم، کار اساسی فرا اخلاق معناشناسی گفتار اخلاقی بود. این، تا حدی به دلائل مورد بحث فوق مربوط می شد وتا حدی هم به اینکه براحتی دیده می شود که فهم بسنده ماهیت اخلاق و توجیه آن، بر نظریه ای کارآمد از شرائط صدق یا معنای جملات اخلاقی مبتنی است. این موضوعات هنوز مورد اختلاف و بحث است.

دعوای شناخت گرایی و غیر شناخت گرایی، به عنوان اجزای دعوایی، که نام واقع گرایی در مقابل غیرواقع گرایی به خود گرفت، نمایان است. جدال بر سر سرشت عملی یا راهنمای عمل بودن زبان اخلاق، اینک با نام درون گرایی در مقابل برون گرایی ادامه دارد. کیفیت بحث ها تغییر یافته و نظریه هایی که الان دفاع می شوند متفاوت از آنهایی هستند که معمولا قابل دفاع تلقی می شدند. اما جالب است که مسائل مربوط به معنا هنوز هم می توانند اساسی باشند.

عقیده دیگری وجود دارد، که برطبق آن، اعتبار یک نظریه معقول فرااخلاق را فقط به صورت کل می توان ارزیابی کرد. چنین نظریه ای باید متضمن تحلیلی از معناشناسی گفتار اخلاقی باشد و این تحلیل باید مطابق با تحلیل ماهیت و منزلت نظام های اخلاقی و وجوه اصلی دیگر آن باشد و نیز باید از منظر معناشناسی عمومی زبان طبیعی درست باشد. با این همه، موجه بودن تحلیل معناشناسی گفتار اخلاقی فقط یک عامل ارزیابی نهایی نظریه است.

در واقع، فهم اینکه چگونه فیلسوفان مختلف، علی رغم آنکه آگاهیشان از زبان شناسی و قراردادهای اخلاقی جامعه همسان است، بر سر وجوه اصلی معناشناسی جملات اخلاقی با هم اختلاف دارند، مشکل است مگر اینکه فرض شود اختلاف آنها ناشی از اختلاف اساسی تری درباره ماهیت و منزلت اخلاق است. احتمالا اختلاف معنایی، به خودی خود، منشا اختلاف در دیگر اجزا فرااخلاق نیست، بلکه اختلاف در توجیه، منزلت و ماهیت اخلاق است که منشا اختلاف در باب معناشناسی زبان اخلاق است.

شناخت گرایی با غیرشناخت گرایی درباره اینکه احکام اخلاقی، گزاره (قضیه) (12) باشند اختلاف دارند. نظریه های غیرشناختی مانند عاطفه گرایی و توصیه گرایی عقیده دارند که احکام اخلاقی به حسب ذات (Per se) خود گزاره نیستند و کارکردهای اساسیشان، با مفروض شناخت گرایی که آنها را گزاره می داند، معلوم نمی شود.

نظریه های غیرشناختی، هر چند در جزئیات با هم اختلاف دارند، اما در این نکته توافق دارند که هر معناشناسی کارآمد باید آنچه را که خصلت راهنماگری یا عملی گفتار اخلاقی خوانده می شود، توجیه کند. توجیه آن در کنارتوجیه ماهیت استدلال اخلاقی مشکل است.

استدلالهای موید شناخت گرایی هم از اندیشه های عمومی فلسفه زبان و هم از اندیشه های خاص استدلال اخلاقی مایه می گیرند. در ارتباط با اندیشه های دسته اول، جملات اخلاقی می توانند در قالب ساختارهای مرکب منطقی ( sentential) قرار گیرند. مانند این جمله که «اگر اعدام غلط است باید ترک شود». در چنین قالبی قرار گرفتن، در صورتی که جملات اخلاقی گزاره به شمار آیند، آسانتر قابل توجیه است تا اینکه غیر گزاره باشند، به این معنا که آسانتر با نظریه های عمومی معنا، گره می خورد.

ویژگی راهنمای عمل بودن گفتار اخلاقی، می تواند به طرقی که محتاج معناشناسی غیرشناختی نباشد، تبیین شود; (یعنی) یا از طریق نظریه فعل گفتاری (Speech act) یااندیشه های اصالت عملی (Pragmatic) و یامعناشناسی درون گرا (13) از آن دست که در پائین توضیح داده می شود.

در ارتباط با اندیشه های دسته دوم، استدلال اخلاقی بر مبنای فرض های شناخت گرایی، آسانتر قابل توضیح است تا بر مبنای فرض های غیرشناخت گرایی.

هیر، در تلاش برای سازگار کردن ویژگی استدلال اخلاقی وتوصیه گروی غیرشناختی خود، شکل خاصی ازتحلیل معنا و منطق خاصی برای اوامر ابداع کرده است. این قبیل ابتکارها، در صورتی که جملات اخلاقی گزاره به حساب آیند، مورد نیاز نیست. (بنگرید Brind,Searl,Geach ). با این همه، دفاع های جدیدی از غیرشناخت گرایی در قبال این استدلالها وجود دارد.(بنگرید Black burn ق Gibbard ).

واقع گرایی اخلاقی،اصطلاحی است که امروزه برای اشاره به صورت های خاصی از شناخت گرایی به کار می رود. البته، واقع گرایان اغلب سخت تحت فشارند تا صورت های واقع گرایانه شناخت گرایی را متمایز از صورت های غیر واقع گرایی آن نشان دهند. گاهی چنین می نماید که واقع گرایی این دعاوی را به شناخت گرایی افزوده که برخی ازاحکام اخلاقی صادق اند و نیز احکام اخلاقی شرائط صدق عینی دارند.

معنای ادعای دوم، مبهم است ولی ممکن است به این معنا باشد که لااقل اصول اساسی اخلاق از لحاظ منطقی مستقل از گزاره های روانشناختی و جامعه شناختی پیرامون باورها و گرایش های فعلی اخلاقی است.(بنگرید Brink, Sinnott, Armstrong ). وافع گرایی و غیرواقع گرایی، می توانند با نظریه های مختلف توجیه و با دیدگاه های فلسفی مختلف تلفیق شوند که شامل طبیعت گرایی و غیرطبیعت گرایی است. یک نمونه آشکار واقع گرایی غیرطبیعت گرا، مور است که بر اساس نظر او جملاتی از قبیل "دوستی خوب است" به این دلیل صادقند که دوستی دارای یک وصف اخلاقی بسیط قائم به ذات است. صورت های خاصی از طبیعت گرایی هم ممکن است واقع گرا باشند. (بنگرید Sturgeon ).

غیر واقع گرایی، مشتمل بر نظریه های غیرشناختی است اما در برگیرنده برخی صورت های شناخت گرایی همچون انواعی از نسبی گرایی طبیعی و ذهن گرایی هم است. یک نمونه، این نظر ژیلبرت هارمان (GibertA Harman) است که احکام اخلاقی بیانگر گزاره های مرکب روانشناختی و نیز جامعه شناختی درباره دلایل مردم برای عمل اند، که ناشی از انگیزه های آنها، با در نظرگرفتن قراردادهای اخلاقی جامعه است. نمونه دیگر، این نظراست که اوصاف اخلاقی مشابه کیفیات ثانوی اند (Secondary qualities) . به این معنا، که ما آنها را در پرتو واکنش های اخلاقی واقعی (بنگرید MCDowell ). نزاع درون گرایی با برون گرایی مربوط به این است که ویژگی عملی اخلاق را چگونه می توان به بهترین وجه توضیح داد. ظاهرا بدیهی است که «ویژگی » اخلاق، راهنمایی و حکم کردن درباره رفتار است. برای توضیح چگونگی آن، باید فرض کرد که اخلاق خاستگاهی برای انگیزه ها و دلائل است. اما آیا این یک حقیقت اتفاقی محض است که مردم معمولا به اطاعت از الزام های اخلاقی برانگیخته می شوند؟ آیا یک حقیقت اتفاقی است که معمولا دلیلی برای اطاعت آنها دارند؟ برون گرایی، در باب انگیزش به سؤال اول جواب مثبت می دهد، در حالی که درون گرایی در خصوص انگیزش (به همان سؤال) جواب منفی می دهد. برون گرایی، در باب دلایل به سؤال دوم جواب مثبت می دهد در حالی که درون گرایی به آن جواب منفی می دهد.

صورت های(مختلف) درون گرایی، نظریه هایی مربوط به توالی منطقی داشتن الزام اند. درون گرایی، در باب انگیزه ها اظهار می دارد این گزاره که فرد از جهت اخلاقی ملزم به انجام عملی است، مستلزم آن است که او تا حدی به انجام آن ترغیب شده است. بر حسب برخی نظریه های ذهن گرایانه درباره عقل عملی، پی آمد آن (داشتن الزام) این است که فرد دلیلی برای انجام آن دارد. از اینرو، درون گرایی در باب انگیزه ها، فیلسوف رابا چنین نظریه ای در باب دلائل، درگیر برون گرایی می کند. و حتی ممکن است منجر به نوعی نسبی گرایی شود. (بنگرید Harman ). تبیین هارمان، درباره دلائل و نیز انگیزه ها، درون گرایانه است. احتمالا، همسازی درون گرایی درباره انگیزه ها به همین معناکه توضیح داده شد، با واقع گرایی دشوار خواهد بود. زیرا فهم اینکه چگونه یک جمله بدون اینکه لااقل اشاره ای (Co Verty) به (امر) روانشناختی داشته باشد، مستلزم گزاره ای در باب انگیزش است، دشوار می باشد. به نظر می رسد، استدلال مکی، بر ضد اوصاف عینی اخلاقی، که قبلا بحث شد، به ایده مشابه ای منتهی شود. اما، تعدیل های (Subtlies) مختلف هم در تعریف واقع گرایی و هم در جزئیات درون گرایی احتمالا این دو را با هم موافق سازد. درون گرایی در باب دلائل، می تواندبا فرض یک نظریه عینی و مناسب عقل عملی با واقع گرایی موافق شود. دیدگاههای دیگری درباره ارتباط اخلاق و انگیزه ها و دلائل هستند که می توان آنها را درون گرا خواند. مثلا می توان تصور کرد که حتی اگر چه (صرف) داشتن الزام، مستلزم تحریک به انجام آن نیست، اما کسی که اعتقاد صمیمانه به ملزم بودن خود دارد، باید بر انجام آن تحریک شود. به صورت کلی تر اینکه، هر فردی با اعتقاد اخلاقی بی ریا باید انگیزش مناسبی داشته باشد. (بنگرید دذخزآ).

چرا باید اخلاقی باشیم؟

اخلاق، گاهی می تواند انجام کاری را که به سود فرد نیست از او بخواهد، وقتی چنین شد به نظر می رسد آن فرد دلیلی برای مخالفت با اخلاق داشته باشد. این نزاع، بر سر معقولیت اطاعت از اخلاق، لااقل از وقتی که در کتاب ، گلاکون (Glaucon) با سقراط درگیر شد تا ثابت کند، عدالت برتر از بی عدالتی است، یک موضوع فلسفی بحث انگیز است. گلاکون، مطرح می کند که تضمینی نیست که عادل بودن به سود شخص باشد ولی با سقراط بحث می کند تا نشان دهد علی رغم آن، هر فردی دائما دلیلی برای عادل بودن دارد. لازم است مفاهیم این نزاع را تعریف کنیم.

در ارتباط با معقولیت می توانیم با توضیح مفهومی از عقل عملی شروع کنیم، مثلا این نظر که معقولیت عبارت است از حد اعلای جستجوی مؤثر علائق فردی خود. بنابراین، در قالب این مفهوم می توانیم بپرسیم که آیا اخلاقی بودن معقول است؟ به جای آن می توانیم خود مفهوم معقولیت را به عنوان یک مساله تلقی کنیم که توضیح آن خود جزیی از حث خواهد بود. در ارتباط با اخلاق می توان از یک نظام مشخص مستقل شروع کرد و پرسید آیا معقول است که در فضای آن نظام اخلاقی باشیم؟

جواب احتمالا بدیهی خواهد بود، اگر که ما با تعبیری از خودگروی اخلاقی شروع کنیم که بر حسب آن تنها الزام اخلاقی شخص پی جویی علائق خود است. (البته) ما می توانیم بحث را به نحوی بیان کنیم که مربوطبه معقولیت اطاعت ازیک نظام اخلاقی صادق یابه حداعلی توجیه شده، هر چه که باشد، بشود. بالاخره می توانیم مساله را اینطور طرح کنیم که آیا هر عمل اخلاقی مطلوب،معقول است؟ به جای اینها می توانیم مساله را این گونه طرح کنیم که آیا ویژگی منشی (State of character) ، فرد صاحب فضیلت اخلاقی ممکن است به معقولیت موصوف شود؟

برون گرایی در باب دلائل می گوید اگر کسی دارای الزام اخلاقی است پس دلیلی بر اطاعت از آن دارد. اما مشکل «چرا باید اخلاقی بود؟» هنوز مطرح است مگر آنکه "داشتن دلیل"به معنای "داشتن یک دلیل قوی و تعیین کننده" تفسیر شود. و حتی اگر درون گرایی به این صورت تفسیر شود، بحث "چرا باید اخلاقی بود؟" فیصله نمی یابد مگر آنکه از خود درون گرایی به صورت کاملی دفاع شود.

ممکن است ادعا شود که اگر یک نظام اخلاقی از طریق اثبات صدق معیارهایش توجیه شود، در آن صورت پی آمد این حقیقت که آن نظام توجیه شده، این است که همواره دلیل کافی بر اطاعت از آن وجود دارد. ولی دفاع از این ادعا سخت است، زیرا می تواند به عنوان بیانگر تقییدی بر نظریه ای کارآمد در مورد گزینش و عمل عقلانی تفسیر شود. براساس این تفسیر، نظریه ای اخلاقی ممکن است پذیرفته شود که در بردارنده محدودیت هایی بر نظریه تصمیم عقلانی است. زیرا ادعا می شود که هیچ نظریه مربوط به تصمیم عقلانی، کارآمد نیست مگر آن که به همراه نظریه مفروض، مستلزم این باشد که دلیل کافی بر اطاعت از یک معیار اخلاقی توجیه شده وجود دارد.

ترکیب این ادعا با بسیاری از نظریه های جالب اخلاقی چنین می نماید که نظریه معمولی انتخاب معقول را، که برحسب آن معقولیت عبارت از پی جویی مؤثر علائق خود است، حذف خواهد کرد. دیدگاه کانت، در کتاب "تاسیس مابعدالطبیعه اخلاق" (1785) ممکن است توضیح دهنده این رهیافت باشد، زیرا او ثابت می کند که یک فرد عاقل کامل در صورت عدم مانع، از راه مناسب اخلاقی (آنچه) را که موافق با امر مطلق است برخواهد گزید. برعکس، ادعایی را که بررسی می کنیم می تواند به صورت بیانگر تقییدی، بر نظریه ای کارآمد درباره توجیه اخلاقی تعبیر شود. (بنگرید Gauthier )

براساس این تفسیر، نظریه عقل عملی ممکن است تغییرناپذیر تلقی شود و آن نظریه محدودیت هایی برای نظریه اخلاقی فراهم کند. زیرا ادعا می شود که هیچ نظریه اخلاقی، قابل قبول نیست مگر اینکه به همراه نظریه عقل عملی مقبول، مستلزم این باشد که دلیل کافی بر اطاعت از معیار اخلاقی موجه وجود دارد. این ادعا ظاهرا مستلزم آن است که الزام های اخلاقی مفروض در نظریه اخلاقی مقبول، ناچار مطابق اقتضاءهای عقل اند، همان طورکه نظریه مقبول انتخاب عقلانی آنها را تفسیر می کند. مجادله های مربوط به اخلاق، به شکل مجادله های مربوط به عقل دوباره ظاهر خواهند شد. راه بهتر (مثلا Kavka ) مستدعی قبول این است که هیچ تضمینی نیست که اخلاق ارزش خود را از منظر(شخص) عاملی که فرا خوانده شده تا خود را قربانی (اخلاق) کند، اثبات نماید. با این همه، اطاعت از اخلاق معمولا به سود فرد است و منش با فضیلت اخلاقی معمولا در مجموع حیات فرد (aover lifetime) به سود او محاسبه می شود.

و نیز بنگرید: خودگردانی (استقلال) اخلاق، (14) خودگروی، (15) عاطفه گروی، درون گرایی و برون گرایی، (16) و ناظر ایده آل، (17) شهودگروی، (19) متافیزیک و شناخت شناسی، (20) روانشناسی اخلاقی، (21) واقع گرایی اخلاقی، (22) استدلال اخلاقی، (23) نسبی گرایی اخلاقی، (24) نظریه پردازان حس اخلاقی، (25) واژه های اخلاقی، (26) عرفان، (27) طبیعت گرایی، (28) عقل عملی، (29) توصیه گرایی، (30) انتخاب عقلانی، (31) معقولیت (32) یعنی استدلال پذیری، شکاکیت در اخلاق باستانی، (34) شکاکیت در اخلاق، (35) تعمیم پذیری (36) .

پی نوشتها:

1992 1- META ETHICS David Copp, Encylcopedia of Ethics ed. Lawrence C. Becker, GarlandPublshing.

2- Ethics

3- به این قسمت از اخلاق هنجاری، اخلاق کاربردی (applied ethics) و اخلاق عملی (Practical ethics) هم اطلاق می شود. م

4- این بخش از اخلاق هنجاری، نظریه اخلاقی (moral theory) خوانده می شود. م

5- یعنی دو بخش اخلاق هنجاری که اشاره شد.

6- در ترجمه [over riding] ، درجه اول هم به معنای غیر فرعی و اصیل بودن و هم به معنای اولویت داشتن مراد است.

7- به ظن غالب، منظور مؤلف این است که می توان معیار اخلاقی را مثلا عبارت از «بناء عقلا»; یعنی آنچه عقلا به آن عمل می کنند، دانست اما داوری اخلاقی را عبارت از حکایت و خبر از آن بناء به شمار آورد که در این صورت خود معیار اخلاقی عمل گرایانه و غیر شناختی است اما داوری اخلاقی از نوع نظریه های شناختی است.

8- Unaided intellectual apprehension

9- ظاهرا مانند اصل علیت و یا... که برای اصل معنا داشتن روش شناسی علمی لازمند.

10- Supervene یعنی با اینکه در شی ء مادی محقق می شوند اما خود یک ویژگی غیر مادی اند.

11- مجازات باید رادع باشد و مجازات مرگ موضوع را منتفی می کند.

12- منظور گفتاری است که صادق یا کاذب است یعنی خبر است نه انشا.

13- Inteornalist که البته می توان آن را به «ذات گرا» هم ترجمه کرد اما برای رعایت تناسب آن با externalist که ترجمه آن «برون گرا» است، آن را به «درون گرا» ترجمه کرده ایم.

14 - Autonomy of Ethics

15- Egoism

16- Emotivism

17- Externalism and internalism

18- Idial Observe

19- Idealist Ethics

20- IntuIonism

21- Metaphysicsand Epistomology

22- Moral psychology

23- Moral realism

24- Moral Reasoning

25- moral Relativism

26- Moral Sens thorests

27- Moral terms

28- Mysticism

29- naturalism

30- Practical reasoncing

31- Prescriptivism

32 - Rational choise

33- Rationality vc Reasonableness

34 - Skesticism in Ancient Ethies

35 - Skepticism in Ethics

36- Universalizability

کلمات کلیدی
اخلاق  |  نظریه  |  توجیه  |  نظریه‌هایی  |  هنجاری  |  فرا اخلاق  |  شناخت گرایی  |  اخلاق هنجاری  |  نظریه‌های هنجاری اخلاق  | 
لینک کوتاه :