گنجینه معارف

ولادت و دوران کودکی

آن وقت من یادم است که با مادرم - چون مادرم هم خیلی اهل دعا و توجه و اعمال مستحبی و اینها بود. البته ماها آن وقت از یک امتیاز برخوردار بودیم که اگر آن امتیاز، امروز در جوانی باشد، دعا و ذکر و نماز برای او شیرین خواهد بود و مطلقا خسته کننده نخواهد بود، و آن توجه به معانی است. عزیزان من، می توانم به شما بگویم که معرفت استدلالی لازم است، اما آن چیزی که انسان را نجات می دهد و به حرکت وا می دارد، همان معرفت ایمانی است، یعنی وقتی که ابوذر مسلمان شد، پیامبر اسلام نرفته بود برهان نظم و برهان خلف و برهان علت اولی را برای او بیان کند و بگوید به این دلیل خدایی هست و خدا یکی است و این بتها خدا نیستند.

چکیده ماشینی


منبع : زندگینامه مقام معظم رهبری , مؤسسه فرهنگی قدر ولایت , 9 , , , تعداد بازدید : 3541     تاریخ درج : 1385/05/03    

گذار تقویم، 28 صفر سال 1318 هجری شمسی را نشان می داد که منزل محقر و ساده «حاج سید جواد» با تولد «سید علی » که دومین فرزند خانواده بود، حال و هوای تازه ای یافت.حاج سید جواد از علمای زاهد و بنام مشهد بود که سالها در این شهر، منبع فیوضات بسیاری برای طلاب به شمار می رفت.

آقا سید علی، دوران کودکی را در دامان مادری که از شیفتگان خاندان اهل بیت ائمه ی اطهار علیهم السلام بود، گذراند و تدریج با ملکات اخلاقی یک خانواده روحانی و اهل علم خو گرفت و آشنا شد.

پدر ایشان، حجت الاسلام و المسلمین حاج سید جواد خامنه ای، و مادرشان صبیه حجت الاسلام و المسلمین «سید هاشم نجف آبادی » ، سعی بلیغی در تربیت فرزند خود داشته و در دوران طفولیت، زمینه شناخت و آشنایی او را با معارف اسلامی فراهم کردند.

جد ایشان، «آقا سید حسین خامنه ای » از علمای آذربایجانی مقیم نجف بود.وی قبلا در محله «خیابان » تبریز اقامت داشت و سپس به نجف اشرف سفر کرد.مردی پرهیزگار و اهل علم، تقوا و زهد بود.روحانی شهید «حاج شیخ محمد خیابانی » ، شوهر عمه حضرت آیت الله العظمی خامنه ای است.گرچه او در قصبه «خامنه » از توابع تبریز به دنیا آمده، ولی به دلیل این که در مسجد «کریمخان » در محله خیابان تبریز امامت جماعت داشت، به «خیابانی » مشهور شده است.وی از روحانیون مشهور و مبارز دوران مشروطه است، که نماینده مردم تبریز در مجلس شورای ملی شد و علیه نابسامانی موجود در جامعه و استبداد پهلوی قیام کرد، و پس از سالها مبارزه، در تبریز به شهادت رسید.

مقام معظم رهبری، در مورد خانواده و نقش مهم مادر خویش در تربیت فرزندان و تاثیری که در انس ایشان با اسلام و قرآن داشته اند، می فرمایند:

ما هشت خواهر و برادر بودیم از دو مادر، یعنی پدرم از یک خانمی، سه فرزند داشت که هرسه هم دختر بودند.بعد آن خانم فوت کرده بودند و با خانم دیگری ازدواج کرده بودند.ماها بچه های این خانم دوم، پنج نفر بودیم، چهار برادر و یک خواهر، و در این پنج نفر، من دومی بودم.البته در این بین، دو بچه هم از بین رفته بودند، با آن حساب، من چهارمی می شوم، اما چون واسطه ها کم شده بودند، من بچه ی دوم خانواده بودم.البته خواهرهای بزرگ ما از خانم اول بودند، آنها از ما خیلی بزرگتر بودند.

پدر و مادرم، پدر و مادر خیلی خوبی بودند.مادر یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظ شناس - البته حافظ شناس که می گویم، نه به معنای علمی و اینها، به معنای مانوس بودن با دیوان حافظ - با قرآن کاملا آشنا بود و صدای خوشی هم داشت.

ما وقتی بچه بودیم، همه می نشستیم و مادرم قرآن می خواند، خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ می خواند.ماها دورش جمع می شدیم و برای ما به مناسبت، آیه هایی را که در مورد زندگی پیامبران هست، می گفت.من خودم اولین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم.قرآن که می خواند، به این جا که می رسید، بنا می کرد به شرح دادن.

بعضی از شعرهای حافظ را که الان هنوز یادم است - بعد از سنین نزدیک شصت سالگی - از شعرهایی است که آن وقت از مادرم شنیدم، از جمله، این یک بیت یادم است:

سحر چون خسرو خاور علم در کوهستان زد به دست مرحمت یارم در امیدواران زد

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

غرض، خانمی بود خیلی مهربان، خیلی فهمیده و فرزندانش را هم - البته مثل همه ی مادران - دوست می داشت و رعایت آنها را می کرد.پدرم عالم دینی و ملای بزرگی بود.برخلاف مادرم که خیلی گیرا و حراف و خوش برخورد بود، پدرم مرد ساکت، آرام و کم حرف بود، که این تاثیرات دوران طولانی طلبگی و تنهایی در گوشه ی حجره بود.البته پدرم ترک زبان بود.ما اصلا تبریزی هستیم، یعنی پدرم اهل تبریز و خامنه است.مادرم فارس زبان بود، و ما به این ترتیب از بچگی، هم با زبان فارسی، هم با زبان ترکی آشنا شدیم و محیط خانه، محیط خوبی بود.البته محیط شلوغی بود، منزل ما هم منزل کوچکی بود.شرایط زندگی، شرایط باز و راحتی نبود و طبعا اینها در وضع کار ما اثر می گذاشت. (1)

خانواده در اسلام، اساس مستحکمی دارد که مبنای تربیت و سعادت دنیا و آخرت فردی و اجتماعی است، چون یک فرزند که در دامن پاک خانواده، تربیت درست و ایمانی شده است، موجب نجات یک ملت و بلکه فراتر از آن می شود و بعکس، تربیت ناصالح و غیر دینی خانواده، موجبات انحراف یک ملت و فراتر از آن را فراهم می آورد. مقام معظم رهبری در دامن پاک چنان مادر و پدری، تربیت یافتند و با ادامه این تربیت در حوزه های علمیه، امروز رکن نظام اسلامی، یعنی ولی فقیه امت اسلامی هستند.رکنی که منادی نجات همه انسانها از ظلمتها به نور است.

مقام معظم رهبری، مبنای تربیت ایمانی و آشنایی با توحید خود را از خانواده می دانند:

عرض کنم که من از دوره ی نوجوانی - یعنی همان دورانی که تازه از دبستان بیرون آمده و طلبه شده بودم. - به دعا و توجه و اینها خیلی اهتمام می ورزیدم، اما این را که چه تصوری از خدا داشتم، الان نمی توانم چیزی به یاد بیاورم که درباره ی خدا چگونه فکر می کردم، کما این که انسان درباره ی ذات مقدس پروردگار هم نباید خیلی فکر کند و راجع به ذات مقدس پروردگار، در فکر فرو برود.

وجود خدای متعال، یک وجود بدیهی و روشن و واضحی است که همه ی وجود یک انسان، به او گواهی می دهد، یعنی اگر انسان دچار وسوسه نشود و خودش را در وسوسه ها غرق نکند، ذهن انسان، دل و جان انسان به وجود خدا گواهی می دهد.واقعا وجود خدا حتی به برهان و استدلال احتیاج ندارد، اگر چه برهان و استدلال زیادی هم در مورد وجود پروردگار هست.

آنچه که آن وقت برای من مطرح بود و عملا وجود داشت، این بود که اهل دعا و ذکر و دعاهای ماثور و اعمالی که وارد شده بود، بودم.مثلا یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را به جا آوردم.اعمال آن روز، طولانی هم هست. - لابد آشنا هستید، خیلی از جوانان با آن اعمال آشنا هستند. - چند ساعت طول می کشد.اعمال، از بعد از نماز ظهر و عصر شروع می شود و اگر انسان بخواهد به همه ی آن اعمال برسد، شاید تا نزدیک غروب - روزهای نه چندان بلند - به طول می انجامد.

آن وقت من یادم است که با مادرم - چون مادرم هم خیلی اهل دعا و توجه و اعمال مستحبی و اینها بود. - می رفتیم یک گوشه ی حیاط که سایه بود - منزل ما حیاط کوچکی داشت. - آن جا فرش پهن می کردیم. - چون مستحب است که زیر آسمان باشد. - هوا گرم بود، آن سالهایی که الآن در ذهنم مانده، یا تابستان بود، یا شاید پاییز بود، روزها نسبتا بلند بود.در آن سایه می نشستیم و ساعتهای متمادی، اعمال روز عرفه را انجام می دادیم.هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز.مادرم می خواند، من و بعضی از برادر و خواهرها هم بودند، می خواندیم.دوره ی جوانی و نوجوانی من این گونه بود، دوره ی انس با معنویات و با دعا و اینها.

البته ماها آن وقت از یک امتیاز برخوردار بودیم که اگر آن امتیاز، امروز در جوانی باشد، دعا و ذکر و نماز برای او شیرین خواهد بود و مطلقا خسته کننده نخواهد بود، و آن توجه به معانی است.ببینید، هر کسی که از نماز خسته می شود، یا معنای نماز را نمی داند، یا توجه نمی کند، و الا اگر کسی معنای نماز را بداند و به نماز هم توجه بکند، امکان ندارد از نماز خسته بشود، اصلا امکان ندارد. (2)

مقام معظم رهبری، هنگامی که با سؤال دوباره جوانان مبنی بر چگونگی شناخت خود از خداوند مواجه می شوند و می بینند که نوع انتظار جوانان، استدلالهای علمی است، و گویا تنها از این دریچه است که می توان به توحید و شناخت خداوند رسید و به اعمال عبادی و ایمان قلبی که از کودکی و در خانواده آغاز می شود و دریچه مطمئن معرفت دینی است، توجه کمتری می شود، دوباره تاکید می کنند که:

البته من به صورت ایمانی، از خانواده گرفتم و به صورت معرفتی، بعدها با فکر و با مطالعه ی کتابهای استدلالی، توانستم به معرفت استدلالی دست پیدا کنم.عزیزان من، می توانم به شما بگویم که معرفت استدلالی لازم است، اما آن چیزی که انسان را نجات می دهد و به حرکت وا می دارد، همان معرفت ایمانی است، یعنی وقتی که ابوذر مسلمان شد، پیامبر اسلام نرفته بود برهان نظم و برهان خلف و برهان علت اولی را برای او بیان کند و بگوید به این دلیل خدایی هست و خدا یکی است و این بتها خدا نیستند.نخیر، با آن بیان پر جاذبه ی خودش، ایمانی را در دل ابوذر انداخته بود.

می دانید، آن بیانی که بر اثر نورانیت ایمان در دل انسان به وجود می آید، حالا چه آن را پدر و مادر به انسان بدهند، چه یک بزرگتر دیگر، چه یک حادثه که گاهی آن ایمان ناب را به انسان می بخشد، که آن برای انسان، خیلی بیشتر به کار می آید، تا آن استدلالها، اگر چه آن استدلالها حتما لازم است، زیرا در آن ایمانی که گفتم، ممکن است گاهی وسوسه بشود، بعضی بیایند و خدشه بکنند. انسان برای این که خودش را از آن وسوسه ها به جای امنی برساند، به آن استدلال احتیاج دارد.

آن استدلال، مثل ستونی، مثل دیواری است که انسان به آن تکیه می دهد و خیالش آسوده است که جای وسوسه و دغدغه نیست، یعنی کسی نمی تواند در انسان، تردید ایجاد کند.اما آن چیزی که انسان را به کار می آید، به حرکت وادار می کند و در میدانهای زندگی کمک می کند، همان اعتقادی است که از ایمان، از محبت، از جاذبه و از شور و عشق، حاصل می شود. (3)

مقام معظم رهبری در چنین خانواده ای، با توحید ناب و معرفت ایمانی آشنا شده، رشد یافته و آماده حضور در صحنه های جدی زندگی و مبارزه شدند.وضعیت مادی خانواده ایشان چندان مناسب نبود، اما معنویت و طهارت همراه با قناعت عزتمندانه، زندگی شیرینی را برای آنان به وجود آورده بود.

کودکی آقا سید علی مصادف با ایام جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی متفقین بود.با این که مشهد در کرانه جنگ واقع بود و همه چیز نسبت به شهرهای دیگر کشور در آن ارزان و فراوان بود، با این حال، وضعیت خانوادگی ایشان طوری بود که اغلب نان جو می خوردند و بندرت نان گندم تهیه می شد.آقا سید علی شبهایی را به یاد دارند که در منزل شام نداشتند و با پول خردی که بعضی وقتها مادر بزرگشان می داد، قدری کشمش یا شیر می خریدند و با نان می خوردند. (4)

منزل پدری که آقا سید علی در آن جا متولد شدند، خانه ای حدود 60- 70 متری، در محله فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق و یک زیرزمین داشت و هنگامی که برای پدرشان میهمان می آمد، همگی به زیرزمین می رفتند تا در آن تنها اتاق، از میهمان پذیرایی شود.بعد، عده ای از علاقه مندان پدرشان، زمین کوچکی را که کنار این منزل بود، خریده و به آن اضافه کردند و منزل دارای سه اتاق شد.

اغلب مادر بزرگوارشان از لباسهای کهنه پدر، برایشان لباس تهیه می کرد که غالبا دارای چند وصله بود. (5)

پی نوشت ها:

1- گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهی از نوجوانان و جوانان 14/11/76.

2- پیشین.

3- پیشین.

4- روزنامه جمهوری اسلامی 20/5/64.

5- پیشین.

کلمات کلیدی
تبریز  |  خانواده  |  کودکی  |  مادرم  |  دوران کودکی  |  ایمانی  |  پدرشان  | 
لینک کوتاه :