گنجینه معارف

تأسیس حکومت اموی در اندلس

فاصله زیاد اندلس تا مرکز خلافت عباسیان، مانع از اقدام سریع و مؤثر بنی عباس برای تصرف اندلس شد و هنگامی که نیروهای عباسیان به آنجا اعزام شدند، عبد الرحمن توانست همراهی گوتها و بربرها را با خود جلب کند. وقتی منصور از مسالمت کاری نساخت به پپین پادشاه فرنگ متوسل شد تا از او بر ضد عبدالرحمن کمک گیرد و فرستادگان بدربار او روان کرد که سالی چند در آنجا مقیم بودند و با فرستادگان وی بنزد منصور بازآمدند و باز بدربار پپین رفتند و برای وی هدیه های گرانبها بردند اما این گفتگوها ثمری نداشت جز آنکه عبدالرحمن از هجوم فرنگیان بکشور خویش بیمناک شد و هرگز بصدد جنگ عباسیان نیفتاد بنابراین منصور در مانور سیاسی خویش به نسبت زیاد توفیق یافت و سیاست عباسیان را درباره اندلس پایه نهاد. شارل مارتل پادشاه فرنگ میخواست از آن اختلاف که میان عباسیان و امویان بود بهره گیرد و با مهدی عباسی نزدیک شد تا در بغداد نفوذی بدست آرد و از این نفوذ بر ضد امپراتور روم شرقی که رقیب وی بود استفاده کند. قدرت مسلمانان چنان بالا گرفت که امپراطور روم شرقی بسال 233 فرستادگان باندلس فرستاد که با عبدالرحمن پیمانی ببندند و هم او را بکشور پدرانش که بمشرق بود و عباسیان حکومت آن داشتند ترغیب کنند و این سفارت انعکاس پیمانی بود که شارلمانی و از پس وی لوئی مقدس با عباسیان داشتند. عبدالرحمن مردی دور اندیش بود و چون از هجوم فرنگان بر قلمرو خویش بیم داشت با امیر ناوار که در شمال پیرنه بود پیمانی کرد تا این سرزمین را میان کشور خویش و دیار فرنگان حایل کند.

چکیده ماشینی


منبع : تاریخ اسلام و دولتهای مسلمان , جعفریان، رسول- خیراندیش، عبد الرسول , 119 , , , تعداد بازدید : 14708     تاریخ درج : 1385/05/03    

اسپانیای مسلمان (اندلس) از آغاز تا پایان

سال (هجری) /دستگاه خلافت/اندلس/رخدادها

93 91/خلافت بنی امیه/حکام اموی/فتح اندلس به دست طارق بن زیاد

114/در دمشق از 41 ه./در اندلس/نبرد تور در فرانسه و عقب نشینی مسلمانان

132///

138///تأسیس دولت امویان اندلس به وسیله عبد الرحمن

//دولت اموی/عبد الرحمن سوم خود را خلیفه نامید.

317/اندلس/اوج قدرت مسلمانان در اسپانیا

407///شروع ملوک الطوایف (دولت شهرها) در اندلس

422///

540///مرابطون/مرابطون به دعوت بنی عباد به اندلس می روند.پیروزی مرابطون در جنگ زلاقه (497)

632//موحدون/موحدون اندلس را تصرف می کنند.

////شکست موحدون در جنگ حصن العقاب و خروج از اندلس

///بنی هود امرای لبله امرای بلنسیه امرای مینورکا بنی نصر

656//ملوک الطوایف دوم/سقوط خلافت عباسی بغداد به دست مغولان

857/بنی عباس در مصر / جنگهای بنی نصر با مسیحیان

پیشروی مسیحیان در اندلس

پایان حضور مسلمانان در اندلس

پس از تأسیس سلسله عباسیان، نخستین جایی که از مرکزیت جهان اسلام جدا شد، اندلس بود .خواندید که اندلس در اواخر قرن اول هجری به وسیله سپاهی مرکب از عربها و بربرهای مسلمان شمال افریقا فتح شد.در جریان فتح اندلس، قبایل ویزیگوت ساکن اسپانیا که از حکومت خود ناراضی بودند، با مسلمانان همکاری کردند.به همین جهت اگر چه ریاست و رهبری اسپانیای مسلمان با عربهای مسلمان بود، اما رؤسای بربر و گوت هم دارای قدرت فراوان بودند.قدرت تقریبا مساوی عربها، بربرها و گوتها مانع از به قدرت رسیدن یک دولت کاملا قدرتمند مسلمان در اندرس می شد.چنانکه گوتها همگی مسلمان نشدند و عده زیادی از آنها مسیحی باقی ماندند .فتح نواحی مسیحی نشین شمال اسپانیا و گسترش اسلام در تمامی آن سرزمین نیز ناتمام ماند .بنی امیه برای حفظ حاکمیت خود بر اندلس، یکی از رؤسای عرب ساکن آنجا را عامل خود قرار می دادند، اما این شخص در برابر نافرمانی بربرها و گوتها قدرت چندانی نداشت و همراهی قبایل عرب با وی، معمولا برای حفظ موقعیت خودشان در برابر اقوام دیگر بود.در حالی که اندلس دارای چنین اوضاعی بود، بنی عباس موفق به سرنگونی حکومت بنی امیه شدند.در پی این واقعه، تعقیب امویان و قلع و قمع آنان آغاز شد و در نتیجه هر یک از بنی امیه در جستجوی یافتن پناهگاه به سویی گریختند.در این میان شخصی به نام عبد الرحمن از نوادگان هشام بن عبد الملک (دهمین خلیفه اموی) از چنگ عباسیان جان سالم بدر برد و به اندلس گریخت .او در سال 137 ه.ق (1) وارد اندلس شد (5 سال پس از تأسیس خلافت عباسی) و توانست تعدادی از قبایل عرب آنجا را با خود همراه سازد.در شرایطی که تعدادی از مسلمانان اندلس بی طرف بودند، نیروهای متمایل به عباسیان متحمل شکست شدند و عبد الرحمن توانست قدرت را در دست گیرد.فاصله زیاد اندلس تا مرکز خلافت عباسیان، مانع از اقدام سریع و مؤثر بنی عباس برای تصرف اندلس شد و هنگامی که نیروهای عباسیان به آنجا اعزام شدند، عبد الرحمن توانست همراهی گوتها و بربرها را با خود جلب کند.آنان در این مرحله حکومت عبد الرحمن را عامل حفظ استقلال سیاسی خود تلقی می کردند.بدین ترتیب عبد الرحمن سلسله اموی اندلس را تأسیس کرد.

عبد الرحمن و جانشینانش تا حدود صد سال بعد از تأسیس سلسله اموی اندلس، خود را امیر می نامیدند.حکومت آنان جنبه دینی نداشت و عناصر کشوری و لشکری آنان، ترکیبی از مسلمانان ومسیحیان بود.به همین دلیل نمی توانستند عنوان خلافت را که مفهومی صرفا اسلامی داشت، برای خود برگزینند.این امر اگر چه موجب آرامش داخلی قلمرو آنان می شد، لیکن مقابله با دولتهای مسیحی مستقل شمال اسپانیا را مشکل می ساخت.بنابراین به دلیل هجوم مسیحیان به مرزهایشان، از اوایل قرن چهارم هجری سیاست دینی مشخص تری انتخاب کردند.در این زمان عبد الرحمن سوم حکمران اندلس، خود را خلیفه نامید.او با بهره گیری از غیرت دینی مسلمانان، توانست مسیحیان شمال اسپانیا را شکست دهد.علاوه بر این، او در دریا نیز عرصه را بر مسیحیان تنگ کرد.در این زمان امویان اندلس، پا را از آن سرزمین فراتر نهاده قسمتی از شمال افریقا را هم تصرف کردند.این به معنای به مبارزه طلبیدن خلفای عباسی بود.عباسیان نیز با دادن اختیارات به حکمرانان خود در شمال افریقا کوشیدند با امویان مقابله کنند.اما این اقدام سرانجام موجب کاهش هر چه بیشتر تسلط آنان بر شمال افریقا شد.

بعد از سقوط امویان، اندلس از تسلط عباسیان بیرون شد. در آنجا نیز مثل بیشتر بلاد اختلاف مصری و یمانی در میان بود.

به سال 125 ابوالخطار یمانی بر اندلس تسلط یافت و صمبل بن حاتم که مصری بود بر او بشورید و از ولایتداری خلع کرد و یکی از مصریان را به ولایتداری رسانید یمنیان میخواستند ابوالخطار را به مقام خویش باز برند اختلاف بالا گرفت و اندلس چهار ماه تمام ولایتدار نداشت عاقبت همگی بر ولایتداری یوسف بن عبدالرحمن فهری اتفاق کردند که مصری بود و به سال 129 ولایت اندلس را بدو دادند و بنا شد یکسال ولایت بدست او باشد و سال بعد کار را بدست یمنیان دهد تا هر که را خواهند ولایتدار کنند و چون سال بگذشت یمنیان خواستند یکی از خویشتن را بولایت رسانند اما صمبل مقاومت کرد و گروه بسیار از ایشان را بکشت و باز بر ولایت یوسف اتفاق شد و کس بر او اعتراض نکرد تا عبدالرحمن اموی بر اندلس تسلط یافت.

چون دولت اموی سقوط کرد و عباسیان به تعقیب و کشتار ایشان برخاستند یکی از بزرگان اموی عبدالرحمن پسر معاویة بن هشام از چنگ عباسیان به اندلس گریخت و دولت اموی اندلس را بنیان نهاد.

جدایی اندلس از دولت عباسیان مایه ضعف ایشان بود اما منصور با همه کوششها که کرد نتوانست قدرت خویش را بر آن دیار استقرار دهد و به ناچار از در ملایمت درآمد.

وقتی منصور از مسالمت کاری نساخت به پپین پادشاه فرنگ متوسل شد تا از او بر ضد عبدالرحمن کمک گیرد و فرستادگان بدربار او روان کرد که سالی چند در آنجا مقیم بودند و با فرستادگان وی بنزد منصور بازآمدند و باز بدربار پپین رفتند و برای وی هدیه های گرانبها بردند اما این گفتگوها ثمری نداشت جز آنکه عبدالرحمن از هجوم فرنگیان بکشور خویش بیمناک شد و هرگز بصدد جنگ عباسیان نیفتاد بنابراین منصور در مانور سیاسی خویش به نسبت زیاد توفیق یافت و سیاست عباسیان را درباره اندلس پایه نهاد.

بدوران مهدی همه دولتها از عباسیان حساب میبردند که این دولت بنهایت قدرت و وسعت رسیده بود اما آن اختلاف که میان خلیفه بغداد و اندلس بود مایه اضطراب بغداد بود که مهدی چون پدر قدرت امویان اندلس را بدیده حسد مینگریست و میخواست این دولت را از میان بردارد اما لشکر کشی به آن دیار میسر نبود که راه دراز بود و گذر دادن سپاه از صحراهای آفریقا کاری دشوار مینمود و هم قوت عبدالرحمن اموی به حساب بود که وی در اندیشه بود دیار شام را از امویان بگیرد و اگر اوضاع اندلس اجازه میداد بدینکار اقدام کرده بود بدینجهت دو خلیفه در بغداد و اندلس بدشمنی و کینه قانع شدند و کوشش عملی بر ضد همدیگر کمتر کردند . ابن اثیر گوید: «مهدی عبدالرحمن بن حبیب فهری را باندلس فرستاد و او از آفریقا گذشت دریا را پیمود و بسلیمان بن یقطان که ولایت بارسلن داشت نامه نوشت و او را به اطاعت خلیفه بغداد خواند اما سلیمان دعوت وی را نپذیرفت و فهری خشمگین با گروهی از بربران به قلمرو او هجوم برد اما سلیمان ویرا بشکست و عبدالرحمن باقیمانده نیروی وی را تار و مار کرد و کشتیهای او را بسوخت که فرار نتواند کرد فهری در ناحیه والانس موضع گرفت و محصور شد اما مقاومتی سخت کرد و ترس وی بدلها افتاد و عبدالرحمن هزار دینار جایزه برای سرش معین کرد و یکی از بربران ویرا بکشت و سرش را به نزد خلیفه اندلس برد.

بدینگونه سیاست مهدی که میخواست اندلس را به قلمرو عباسیان باز آرد بشکست انجامید.

عبدالرحمن در قرطبه مستقر شد و قصر و مسجد بساخت و نام عباسیان را از خطبه برداشت و شوکت بنی مروان را که از مشرق برافتاده بود در مغرب تازه کرد و شورشیانی که در هر ناحیه فراوان بودند بدو پیوستند.

عبدالرحمن سی و سه سال در اندلس حکومت کرد و بسال 172 بمرد. دوازده فرزند داشت که از آنجمله یازده پسر بود حکومت وی بدوران منصور و مهدی و هادی و هارون عباسی بود.

هشام و حکم اول

هشام اول جانشین عبدالرحمن شد که او را ولیعهد کرده بود مادر هشام کنیز بود حلل نام . عبدالرحمن در زندگی خویش ولایت مارده را بدو داده بود و رموز حکومت را به وی آموخته بود که به لیاقت وی اعتمادی داشت.

هشام به سال 180 از پس هفت یا هشت سال حکومت بمرد، بگفته مقری «وی اهل خیر و صلاح بود و جهاد بسیار کرد» .

از پس هشام، حکم اول به ولایت رسید. روش وی با پدر اختلاف بسیار داشت که فقیهان را از دخالت در امور دولت دور کرد و گفت کار ایشان بجز انجام مراسم دین و قضا نیست و اینگروه بجنبیدند و هشام را لعن کردند و مردم را بشورش خواندند و چون حکم نگهبانان خاص از غلامان مزدور گرفت کینه ایشان سختتر شد و تباهی در راهها افتاد و آن گروه از مردم اندلس که به مسلمانی رو کرده بودند در قرطبه و طلیطله شورش فقیهان شهر را که یحیی لیثی و طالوت فقیه علمدار آن بودند نیرو دادند و حکم را از ولایتداری بینداختند و با یکی از خاندان وی بیعت کردند و اینکار در ناحیه غربی قرطبه انجام شد حکم پایمردی کرد و در پیکار شورشیان فیروز شد و تیغ در ایشان نهاد و خانه ها و مسجدهایشان را ویران کرد و باقیمانده شورشیان بفاس و اسکندریه گریختند و چون بسیار شدند در آنجا تباهی کردند و عبدالله بن طاهر ولایتدار مصر به فرمان مأمون بر ایشان تاخت و مغلوبشان کرد و اجازه داد تا بجزیره کرت روند و همچنان ببودند تا پس از مدتها که فرنگان آن جزیره را بگرفتند.

بدوران حکم دو عموی وی قیام کردند و طلیطله (تولدو) و بلنسیه (والانس) را بگرفتند و یکیشان از شارلمانی کمک خواست اما حکم در پیکارشان فیروز شد و هم ولایتدار بارشولونه (بارسلن) که استوارترین شهر اندلس بود بشورید و از شارلمانی مدد خواست و حکم سپاهی فرستاد و شهر را پس گرفت.

ابن خلدون گوید: حکم نخستین کس بود که در اندلس سپاه مزدور گرفت و سلاح و وسایل جنگ ذخیره کرد و حشم و حواشی داشت و اسبان بر در خویش نگهداشت و غلامان بسیار فراهم کرد و ایشان را «گنگان» خواند که عربی گفتن نمیتوانستند و شمارشان پنجهزار بود مهمات امور را به کف خویش داشت، فرستادگان نهانی داشت که وی را از احوال عامه خبر میدادند. فقیهان و دانشوران و پارسایان را تقرب داد و پایه قدرت آیندگان را استوار کرد.

شارل مارتل پادشاه فرنگ میخواست از آن اختلاف که میان عباسیان و امویان بود بهره گیرد و با مهدی عباسی نزدیک شد تا در بغداد نفوذی بدست آرد و از این نفوذ بر ضد امپراتور روم شرقی که رقیب وی بود استفاده کند.

شارلمانی که پس از او بود میوه این سیاست را چید و با هارون الرشید دوستی کرد روابط هارون با امپراتور فرنگ گرم و دوستانه بود و بعکس با روم شرقی دشمنی بکمال داشت. شارلمانی هیئت سفارتی از دو مسیحی و یک یهودی ببغداد فرستاد که راه زیارت از دیار فرنگ بیت المقدس و هم راه تجارت دو کشور را بگشایند و از دانش مشرق چیزی بفرنگ برند، هارون سر آن داشت که با وی بر ضد امپراطور روم شرقی و خلیفه اندلس هم پیمان شود.

اما این سفارت و نامه ها که در میانه بود نتیجه مهمی نداد جز آنکه هارون کلید کلیسای بیت المقدس را بنزد شارلمانی فرستاد و میان وی و خلیفه بغداد هدیه ها مبادله شد و مسیحیانی که بزیارت بیت المقدس میشدند از حمایت شارلمانی برخوردار بودند و این قضیه عواقب بزرگ داشت که شاهان فرنگ حمایت سرزمینهای مقدس فلسطین را حق خویش دانستند و جنگهای خونین صلیبی که برای شرق نزدیک مصیبتی همانند هائله مغول بود از آنجا مایه گرفت.

از جمله هدیه ها که هارون به شارلمانی فرستاد و در فرنگ مایه شگفت کسان شد فیلی بود که به اکس لاشاپل پایتخت شارلمانی رسید و نام آن ابوالعباس بود و هم آن ساعت آبی زنگدار که پنداشتند ابزار جادوست و جز آن از تحفه های کمیاب مشرق چیزها بود که فرنگان ندیده بودند.

عبدالرحمن اوسط 206 238

حکم بسال 206 از پس بیست و هفت سال حکومت بمرد و عبدالرحمن دوم بجایش نشست. وی در طلیطله بسال 176 بزاد و پدر در کار تربیت او دقت فراوان کرد، علوم شریعت و فلسفه آموخت و اوسط لقب یافت که عبدالرحمن اول بنیانگزار دولت اندلس بود و دوم عبدالرحمن ناصر بود و دوران او میان هردو بود. دوران وی به آرامش گذشت، خزانه آباد شد و قصرها و گردشگاهها بساخت و آب از کوهستانها بقرطبه آورد و پل ها بزد و خیابانهای شهر را منظم کرد و بر وسعت جامع بیفزود و در بیشتر شهرهای اندلس مسجدی بنا کرد که پهلوی آن مدرسه و شفاخانه بود، راههای رومی قدیم را اصلاح کرد و علوم و ادبیات و فلسفه را رواج داد، بدوران وی در اندلس دانشوران معتبر پدید آمدند و اندلس بقدرت و ثروت و بسط علم با دولت عباسیان همانند شد.

دربار عبدالرحمن از همه امویان اندلس ابهت بیشتر داشت. درباریان وی از خصائل ممتاز عربی بهره ور بودند و این از برکت زریاب نغمه گر بود که بسال 206 از عراق به اندلس رفت و عبدالرحمن مقدمش را گرامی داشت و نعمت فراوان داد و خانه ای بزرگ بخشید و از خاصان خویش کرد.

بدوران عبدالرحمن و امویان پیش از او اندلسیان در کار دین آزادی داشتند و رسوم خویش را میگزاشتند و مسیحیان دوشادوش مسلمانان بدفاع از دولت اموی اندلس پیکار می کردند و منصبهای بزرگ کشوری و لشکری مییافتند و بسیاریشان برغبت بمسلمانی رو کردند. با وجود این تساهل که درکار دین بود بعضی کشیشان در اواخر دوران عبدالرحمن فتنه کردند و مسیحیان نادان بتلقین ایشان ناسزای پیمبر گفتند و چون بحکم شریعت مجازات اینکار زشت جز کشتن نبود عبدالرحمن بفرمود تا بعضی کشیشان و دیگر مسیحیان را بکشتند. از جمله کشتگان یولوجیوس نامی بود که داوطلبی مرگ را میان مسیحیان رواج داد و جوانی توانگر از مردم قرطبه الفارونام و کشیشی بنام پرفکتوس وی را در این راه کمک دادند و کشیشان و راهبان حماسه جو و زنان ماجرا طلب چون فلورای معروف که از پدر مسلمان و مادر مسیحی زاده بود مرگجویی مسیحیان را تقویت کردند و بسیاری از ایشانرا بیهوده بکشتن دادند و این از عجایب تاریخ است.

مردان کلیسا که بیم داشتند نهضت مرگجویان مسیحی که ناسزای پیمبر را مکرر میکردند و خون خویش را باصرار هدر میدادند و از تساهل مسلمانان برای نجات خویش استفاده نمیکردند، بکشتار دامنه دار مسیحیان منجر شود انجمنی کردند و قراری دادند و ناسزای پیمبر و قرآن را حرام کردند و فتنه آرام شد.

مسیحیان اندلس بعربی سخن میکردند و کتاب مینوشتند و شعر میسرودند وعادات و رسوم عرب را فرا گرفته بودند. یولوجیوس کشیش به خرده گیری از این وضع گفته بود: مسیحیان زبان خویش را از یاد برده اند و از هزار یکی نیست که یک کلمه لاتینی را درست تواند نوشت.

بدوران عبدالرحمن آلفونس ولایتدار لیون و بعضی دیگر از مسیحیان بر شمال اندلس هجوم بردند که عبدالرحمن سپاهها فرستاد و هجوم ایشان را دفع کرد و دیارشان را بویرانی داد و بپرداخت جزیه وادارشان کرد. قدرت مسلمانان چنان بالا گرفت که امپراطور روم شرقی بسال 233 فرستادگان باندلس فرستاد که با عبدالرحمن پیمانی ببندند و هم او را بکشور پدرانش که بمشرق بود و عباسیان حکومت آن داشتند ترغیب کنند و این سفارت انعکاس پیمانی بود که شارلمانی و از پس وی لوئی مقدس با عباسیان داشتند. عبدالرحمن مردی دور اندیش بود و چون از هجوم فرنگان بر قلمرو خویش بیم داشت با امیر ناوار که در شمال پیرنه بود پیمانی کرد تا این سرزمین را میان کشور خویش و دیار فرنگان حایل کند.

پی نوشت:

1 754 م.

کلمات کلیدی
حکومت  |  خلافت  |  عباسیان  |  امویان  |  اندلس  |  تأسیس حکومت اموی در اندلس  |  الرحمن  |  تأسیس  | 
لینک کوتاه :  
نویسنده : ناشناس تاریخ : 1394/06/07

بسیارخوب مطالب رو خلاصه کردید