گنجینه معارف

رهبران مذهبی و مدرنیزاسیون در دوره پهلوی دوم - بررسی مو اضع امام خمینی (س)(قسمت دوم) 2

در کتب صحیفه نور حدود 45 مورد سخنرانی و پیام از امام خمینی (س) طی سالهای 1343 تا 1356 ضبط و درج شده است که تحلیل محتوی این پیامها و سخنرانیها نشان می دهد امام از یکسو تلاش می کند تا ماهیت اصلاحات نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون را غیربومی و ملی معرفی کرده، آنها را همسو با اهداف استعمار بداند و از سوی دیگر این ادعا را که روحانیون مخالف ترقی و پیشرفت کشور هستند تخطئه کند و بر این نکته تاکید نماید که استعمار یکی از موانع مهم سلطه خود را فرهنگ اسلامی و قرآنی، و همچنین روحانیون (به عنوان حافظان این فرهنگ) می داند و بنابراین درصدد نابودی مبارزه با آنهاست. در این راستا امام در سخنرانی 21/1/1343 ضمن اظهار نگرانی شدید از به خطرافتادن استقلال کشور توسط عناصری که وی از آنان تحت عنوان «عمال استعمار» و «نفوذ عمال اسرائیل در اقتصاد کشور» [خمینی 1369 ج 1: 98] یاد می کند، معتقد است که اقدامات این گروهها در حقیقت در راستای تلاش استعمارگران برای گسترش نفود خود در حوزه های سیاسی، اقتصادی و نظامی و فرهنگی کشور است و استقلال کشور را از بین خواهد برد و هویت اسلامی ایران را نابود خواهد کرد.

چکیده ماشینی


منبع : فصلنامه متین، شماره 10 , فوزی، یحیی , , , , تعداد بازدید : 5296     تاریخ درج : 1386/11/27    

امام در اطلاعیه مهمی ضمن اشاره به حمله کماندوها و مامورین انتظامی به مدرسه فیضیه، تقیه را حرام و اظهار حقایق را واجب دانستند و در این اعلامیه شاه دوستی را مترادف با غارتگری، ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام و سوزاندن نشانه های اسلام معرفی کردند [روحانی: 372]. و افزودند من تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مملکت را بر ملا خواهم کرد.

 

امام خمینی (س) در اطلاعیه ای که به مناسبت چهلم فاجعه قم انتشار داد مجددا بر «سوء نیت رژیم اشاره دارد می گوید: «کرارا تذکر داده ام که این دولت سوء نیت داشته و با احکام اسلام مخالف است » . وی حذف شرط رجولیت از شرایط قاضی را یکی از موارد جدید مخالفت با اسلام در طرحهای دولت می داند و می افزاید: «تا این دولت غاصب یاغی سرکار است مسلمین روز خوش نخواهند دید» [روحانی: 411]. امام خمینی (س) در راستای استراتژی «آگاه ساختن مردم » ، از وعاظ و روحانیون می خواهد تا در ماه محرم به افشای همکاریهای رژیم با اسرائیل، بپردازند وی معتقد است دستگاه جبار با تمام قوی با اسرائیل و عمال آنها (فرقه ضاله و مضله) همراهی می کند دستگاههای تبلیغاتی را به دست آنان سپرده و در دربار دست آنان را بازگذارده و در ارتش و فرهنگ و سایر وزارتخانه ها برای آنها پست باز نموده و شغلهای حساس به آنها داده اند» [روحانی: 431].

 

این تحولات از روز عاشورا و در حرکت انبوه عزادارانی که شعارهای سیاسی به نفع امام خمینی (س) در تهران و قم می دادند و با سخنرانی امام خمینی (س) در قم در عصر عاشورا که حمله اصلی آن متوجه شاه و وابستگی او بود، تشدید شد. در این سخنرانی بود که امام خمینی (س) ضمن فریب خواندن انقلاب سفید، از شاه به عنوان «مرتجع سیاه » نام برد که با حمایت از اسرائیل، احکام اسلام را در خطر قرار داده است. او افزود: «اسرائیل به دست شما ملت را می کوبد. می خواهد اقتصاد شما را قبضه کند و تجارت و زراعت شما را از بین ببرد. اسرائیل می خواهد آن چیزهایی که سد راه هستند (مانند روحانیت، قرآن، . . . ) شکسته شوند و دولت ایران تابع اهداف و اغراض اسرائیل است [روحانی: 457; خمینی 1369].

 

به دنبال این سخنان، امام خمینی (س) در شب 12 محرم (15 خرداد 1342) دستگیر و به زندان منتقل شد. این امر واکنشهای مردمی گسترده ای را به دنبال داشت و قیام 15 خرداد را شکل داد که به کشته و مجروح شدن حدود 15 هزار نفر در شهرهای تهران، قم، ورامین و دستگیری و تعدادی از علما و مراجع انجامید [اسناد 1374 ج 1: 128].

 

کشتار 15 خرداد موضع علما را شدیدتر کرد به طوری که آیت الله خویی مقاصد دولت را «شوم » و «مخالف دین اسلام » دانست و از همه مردم خواست «در هر لباس و هر مقامی از همکاری با این دولت خائن خودداری کنند» [اسناد 1374 ج 1: 125] آیت الله گلپایگانی نیز «از آینده مذهب تشیع در ایران » اظهار نگرانی کرد و دولت را متهم نمود که از «ابتدا به مخالفت و بی اعتنایی به فتاوی مراجع دینی شروع نمود و به تحقیر مقامات روحانی و مظاهر دین اسلام پرداختند و مردم را به منویات هیات حاکمه نسبت به اساس اسلام و مذهب تشیع و روحانیت بدبین ساخت و حقیقتا افکار را به وجود یک توطئه خطرناک برای اضمحلال اسلام و استقلال و موجودیت کشور و حکومت شیعه مشغول کرد و آنها (علما) را متهم به مخالفت با ترقی مملکت نمود و کسانی را که هادیان مترقی ترین مکتبهای تربیتی و سیاسی اجتماعی یعنی مکتب اسلام هستند کهنه پرست خواندند. »

 

سپس آیت الله گلپایگانی ضمن اشاره به سرکوب مردم در حادثه فیضیه و تقویت نفوذ جاسوسان در اقتصاد و سیاست معتقد است که مردم حق دارند نسبت به هیات حاکمه سوءظن پیدا کنند و مایوس شوند و احساسات دینی و ملی آنها تحریک شود [اسناد 1374 ج 1: 134]. وی با انتقاد از تفکر شونیستی حاکم می نویسد: «در دنیای امروز و در مملکت اسلامی، عقاید پوسیده چند هزارساله پذیرفته نمی شود و مردم هرچه متمدن تر باشند عکس العملشان در برابر این وضع شدیدتر است. »

 

آیت الله گلپایگانی در خاتمه تلویحا دولت را نوکر اجانب می داند و معتقد است «مردم آنها را خوب می شناسند» . او همچنین اعلام می کند که مسلمانان از سیاست و نظارت در امور کشور اسلامی نمی توانند برکنار بمانند چه رسد به فقها و مجتهدین که دارای مقام زعامت شرعیه و نیابت عامه هستند [اسناد 1374 ج 1: 134]. آیت الله شیرازی در پیامی حکومت شاه را ضد دین و اسلام ستیز دانست و اقدامات آن را ناشی از وابستگی به صهیونیسم ذکر کرد[ اسناد 1374 ج 1: 139]. آیت الله حکیم نفرت و انزجار خود را از سیاستهای رژیم اعلام کرد [اسناد 1374 ج 1: 142] و آنها را متهم کرد که قصد دارند حکومت جاهلیت را بازگردانند. آیت الله میلانی صلاحیت عقلی و اخلاقی حاکمان سیاسی را زیر سؤال برد و حکومت را قرون وسطایی نامید[ اسناد 1374 ج 1: 146]. آیت الله مرعشی نیز حکومت را جبار توصیف کرد [اسناد 1374 ج 1: 153]. و علمای دیگر نیز پیامها و اعلامیه های مشابهی صادر کردند.

 

در این ارتباط رژیم نیز تبلیغات خود علیه علما را افزایش داد. شاه [پهلوی 1371: 177] و رسانه های ارتباطی با رهنمود ساواک می کوشیدند تا مالکان را محرک علما معرفی نمایند و انگیزه علما را مخالفت با اصلاحات ارضی و اصلاحات اجتماعی شاه و در یک جمله: مخالفت با ترقی و پیشرفت به رهبری شاه و دفاع از فئودالیسم و ارتجاع معرفی نمایند.

 

مجموعه این تحولات نشانگر آن بود که شکاف بین دو تفکر کاملا آشکار شده، دو جریان مهم فکری با صراحت تلاش می کردند تا مشروعیت رقیب را زیر سؤال ببرند و از صحنه خارج کنند. این روند در سالهای بعد نیز ادامه یافت و ابعاد گسترده تری به خود گرفت.

 

در مجموع، این تحولات نشانگر آن است که علما به شدت نگران تداوم جریان سیاسی فکری حاکم بر کشور بودند. به نظر آنان این جریان فکری سیاسی دنباله حرکت مذهب ستیز رضاشاه محسوب می گردید و در صدد وابسته کردن کشور و تخریب سیاست، فرهنگ و اقتصاد کشور از طریق اقدامات خلاف قانون و مستبدانه بود. به همین دلیل علما به عنوان مهمترین گام، در سنگر حمایت از قانون به مبارزه با اقدامات خودسرانه شاه همچون رفراندم پرداختند و از او خواستند تا از اقدامات خلاف قانون دست بردارد و به مخالفین اجازه دهد تا اقدامات او را مورد نقد قرار دهند.

 

ج. امام خمینی (س) و مدرنیزاسیون در سالهای 1343-1357

مواضع امام خمینی (س) در برابر اقدامات مدرنیستها در سالهای بعد از 1342 به خوبی در پیامها و سخنرانیهای وی که در این سالها ارائه می شود مشهود است. در کتب صحیفه نور حدود 45 مورد سخنرانی و پیام از امام خمینی (س) طی سالهای 1343 تا 1356 ضبط و درج شده است که تحلیل محتوی این پیامها و سخنرانیها نشان می دهد امام از یکسو تلاش می کند تا ماهیت اصلاحات نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون را غیربومی و ملی معرفی کرده، آنها را همسو با اهداف استعمار بداند و از سوی دیگر این ادعا را که روحانیون مخالف ترقی و پیشرفت کشور هستند تخطئه کند و بر این نکته تاکید نماید که استعمار یکی از موانع مهم سلطه خود را فرهنگ اسلامی و قرآنی، و همچنین روحانیون (به عنوان حافظان این فرهنگ) می داند و بنابراین درصدد نابودی مبارزه با آنهاست.

 

در اکثر قریب باتفاق آثار مذکور، کلماتی همچون «استعمار» ، «استعمار نو» ، «استعمارگران » ، «عمال استعمار» ، «اهداف استعماری » ، «کشورهای استعمارگر» ، . . . الفاظ شایعی هستند که به کار رفته است و امام در آنها به تشریح پیشینه اهداف استعمارگران در کشورهای اسلامی و ایران پرداخته است و از گروههایی در کشورهای اسلامی تحت عناوینی همچون «عمال استعمار» ، «ایادی استعمار» ، «استعمارخواهان » ، «غربزدگان » و. . . [پهلوی 1371: 224] یاد می کند و هدف آنها را تلاش برای گسترش نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب در کشورهای اسلامی می داند که این گروهها تداوم همان جریان خاص شبه مدرنیستی است که به شدت مورد انتقاد امام قرار دارند.

 

در این راستا امام در سخنرانی 21/1/1343 ضمن اظهار نگرانی شدید از به خطرافتادن استقلال کشور توسط عناصری که وی از آنان تحت عنوان «عمال استعمار» و «نفوذ عمال اسرائیل در اقتصاد کشور» [خمینی 1369 ج 1: 98] یاد می کند، معتقد است که اقدامات این گروهها در حقیقت در راستای تلاش استعمارگران برای گسترش نفود خود در حوزه های سیاسی، اقتصادی و نظامی و فرهنگی کشور است و استقلال کشور را از بین خواهد برد و هویت اسلامی ایران را نابود خواهد کرد. بنابراین وی انقلاب سفید را نیز از جمله این اقدامات دانسته، آن را «مفسده » ای می خواند که روحانیون از آن حمایت نمی کنند. وی همچنین با اشاره به سرکوب مخالفین برای پیشبرد این برنامه ها می گوید: «با سرنیزه نمی توان اصلاحات کرد» [خمینی 1369 ج 1: 99]. سپس وی با طرح مشکلات اقتصادی کشور همچون عدم اشتغال، فقر و وضع مادی و بهداشتی مردم جنوب کشور و همچنین حیف و میل بودجه کشور، ادعای دولت مبنی بر پیشرفت و ترقی کشور را نفی می کند و معتقد است «مسیر برنامه های دولت، اصلاح این امور نیست بلکه تبعیت از الگویی است که به جای حل مشکلات کشور، جای پای استعمار را در کشور ثبیت خواهد کرد» . وی می افزاید: «مگر با رفتن چند زن به مجلس مملکت مترقی می شود؟ مملکت با برنامه های اسرائیل درست نخواهد شد» [خمینی 1369 ج 1: 100]. وی هدف روحانیون را اصلاح گرفتاریهای مملکت می داند و راه اصلاح را نجات کشور از دست اجانب و تقویت احکام اسلام در کشور ذکر می کند که برای تمامی زندگی انسانی برنامه دارد [خمینی 1369 ج 1: 99].

 

امام خمینی در سخنان دیگری در تاریخ 26/1/1343 مجددا این مباحث را مطرح می کند و ضمن نفی ادعای «مخالف ترقی دانستن روحانیون » می گوید:

 

در خارج ما را مخالف اصلاحات (که اسلام در راس اصلاحات واقع شده است) معرفی می کنند. مخالف ترقی مملکت معرفی می کنند. می گویند آخوندها می خواهند الاغ سوار شوند از این در به آن در بروند. آخوندها می گویند که برق نمی خواهیم. آخوندها می گویند طیاره نمی خواهیم. اینها مرتجع هستند اینها می خواهند به قرون وسطی برگردند [خمینی 1369 ج 1: 102].

 

امام سپس به نقد این نظریه پرداخته، می پرسد:

 

آیا مخالفت با استبداد و حمایت از استقلال کشور ارتجاع است؟ [خمینی 1369 ج 1: 103 ]درخواست آزادی مطبوعات کهنه پرستی است؟ [خمینی 1369 ج 1: 107] ما که می گوییم به احکام اسلام عمل کنید به قانون اساسی عمل کنید ما مرتجعیم؟ [خمینی 1369 ج 1: 109] ما که با مظاهر استعمار مخالفین مرتجعیم؟ ما با کجای تمدن مخالفت داریم؟ ما با فسادها مخالفیم [خمینی 1369 ج 1: 112]. کدام روحانی گفته است که ما با فلان مظاهر تمدن مخالفیم؟ [خمینی 1369 ج 1: 111 ]اسلام در اعلی مرتبه تمدن است. مراجع در اعلی مرتبه تمدن هستند [خمینی 1369 ج 1: 113].

 

امام در جای جای این سخنرانی به نقد ماهیت اصلاحات شاه می پردازد و می گوید:

 

برنامه های شما برنامه های استعماری است [خمینی 1369 ج 1: 115]. این افکار پوسیده و کهنه پرست شما (منجر به) تحویل دادن همه مخازن یک مملکت به دیگران است [خمینی 1369 ج 1: 118]. شما مظاهر تمدن را وقتی که در ایران می آید همچو از صورت طبیعی خارجش می کنید که چیز حلال را مبدل به حرام می کنید [خمینی 1369 ج 1: 111]. شمای مترقی دارید دسته دسته جوانان ما را از بین می برید مدارستان یک مدارس صحیحی نیست که انسان بتواند به آنها اطمینان داشته باشد برنامه هایتان یک برنامه های استعماری است [خمینی 1369 ج 1: 115]. یک تربیت بد در این مملکت است. فرهنگ ما یک فرهنگی نیست که بتواند این مملکت را اداره کند [خمینی 1369 ج 1: 111]. شما برنامه های اصلاحیتان را اسرائیل برایتان درست می کند [خمینی 1369 ج 1: 112].

 

امام در این سخنرانی از ایجاد دانشگاه اسلامی که توسط دولت مطرح شده بود، انتقاد می کند و آن را ابزاری برای شکست اسلام توسط استعمار می داند [خمینی 1369 ج 1: 114].

 

امام در اعلامیه مشترک خود با چهارتن دیگر از مراجع که به مناسبت سالگرد قیام 15 خرداد منتشر شد، این دیالوگ را ادامه داد و مجددا به نقد دو اصطلاح «مترقی » و «مرتجع » پرداخت. وی مانند سخنرانی قبلی خود به شکلی استفهامی به تشریح دلایل مبارزه خود با دولت پرداخت و وظیفه علمای اسلام را دفاع از استقلال مملکت، مبارزه با ظلم، مخالفت با پیمان با دشمنان اسلام و اسرائیل، مخالفت با اعدامهای بی جهت و تبعیدهای دسته جمعی و محاکمات غیرقانونی و بیان مصالح کشور دانست و سپس پرسید که «آیا اینها جرم است؟ اینها ارتجاع سیاه است؟ » [خمینی 1369 ج 1: 118] در این اعلامیه ضمن تاکید بر برنامه علما مبنی بر دفاع از اسلام و استقلال کشور و اتحاد مسلمانان و مخالفت با اسرائیل و استعمار و رنج بردن از وضعیت نامناسب اقتصادی کشور اضافه شده است: «اگر اینها ارتجاع سیاه است بگذار ما مرتجع باشیم » [خمینی 1369 ج 1: 119].

 

در بیانیه دیگری در تاریخ 8/6/1343 امام اقدامات نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون را در کشور برای دیانت مقدسه، استقلال کشور و اقتصاد کشور خطرناک می داند و تسلط عمال اسرائیل را بر شئون حساس مملکت و قبضه نمودن اقتصادیات کشور به وسیله این گروه نتیجه این امر می داند [خمینی 1369 ج 1: 121].

 

وی در این بیانیه اقدامات جدید دولت از جمله «طرح قانون خانواده » را که به نظر وی برخلاف احکام ضروریه اسلام و خلاف نص کلام الله مجید می باشد و پخش کتبی را که در رد قرآن مجید نگارش یافته است، اقداماتی در راستای اسلام ستیزی و هدم هویت اسلامی کشور و برخلاف قانون اساسی می داند [خمینی 1369 ج 1: 122].

 

امام در سخنرانی بعدی خود ضمن انتقاد از تلاشهای فرهنگی برای اسلام زدایی در کشور و با اشاره به طرح مباحث تشکیک کننده در مورد قدرت احکام اسلام می گوید: «شما تمام مطبوعاتتان، تمام تلویزیونهایتان، تمام رادیوهایتان، تمام گفتارتان، نطقهایتان در مجالس، همه اینها برای شکستن احکام اسلام است. سوء نیت هم اگر ندارید شما را واداشتند به این معنا. »

 

وی می افزاید: «دست استعمار در ممالک اسلامی یکی از فعالیتها را که می کند این است که اسلام را به یک حقیقت عقب افتاده کهنه شده معرفی کند. سران قوم می گویند کهنه پرستی است، ارتجاع است. » امام خمینی (س) معتقد است «بدبختی و مشکلات و عقب ماندگی کشورهای اسلامی نه معلول اسلام بلکه معلول عملکرد وابسته سران این کشورهاست و الا اسلام پرچمدار تمدن بوده است » [خمینی 1369 ج 1: 127].

 

امام در جای جای سخنان خود به گروهی اشاره دارد که وابسته به صهیونیسم جهانی بوده، به عنوان عامل استعمار در سطوح بالای کشور نفوذ کرده اند و در تلاشند تا با اعمال سلطه بر اقتصاد، فرهنگ و سیاست، استقلال کشور را از بین ببرند. وی در این باره می گوید:

 

این عمال اسرائیل در ایران، هرجا انگشت می گذاری می بینی که یکی از اینهاست. . . اینها حکومت را از خودشان می دانند، اینها در کتابهایشان نوشته اند که حکومت مال ماست. . . از دربار گرفته تا آن آخر مملکت این اشخاص در آنجا موجودند. آقا بترسید شما از اینها. . . جلو بگیرید از اینها . . من می ترسم یک روزی اینها هستی شما را از بین ببرند [خمینی 1369 ج 1: 132].

 

امام با اشاره به نفوذ این افراد در سطوح فرهنگی می گوید:

 

راه اصلاح یک مملکت فرهنگ آن مملکت است، اصلاح باید از فرهنگ شروع شود. دست استعمار توی فرهنگ ما کارهای بزرگ می کند. نمی گذارد جوانهای ما مستقل باربیایند . . . اینها را از بچگی یک طوری می کنند که وقتی بزرگ شدند اسلام هیچ و آنها هم، همه چیز [خمینی 1369 ج 1: 34].

 

امام با توجه به وضع موجود از تسلط اوقاف بر امور روحانیون نگران است و از قصد اوقاف مبنی بر تکفل امور روحانیون به عنوان تلاش این گروهها برای تسلط بر روحانیت یاد می کند و از استقلال روحانیت از دولت حمایت می کند [خمینی 1369 ج 1: 34]. وی در عین حال خواستار اداره وزارت فرهنگ رادیو و وزارت اوقاف . . . . توسط روحانیون می شود و معتقد است نیروهای موجود به علت وابستگی به استعمار توان پیشرفت علمی کشور را ندارند. او می گوید:

 

کی جلوتان را گرفته، بفرمایید کارخانه ذوب آهن بیاورید، کدام روحانی گفته نیاورید؟ بفرمایید طیاره سازی کنید، اتومبیل سازی کنید، آخر عرضه اش را ندارید . . . نه اینکه عرضه ذاتی ندارید، شما را دست استعمار اینجور کرده است، غرب زده هستید [خمینی 1369 ج 1: 134].

 

امام خمینی (س) سپس از تعطیل اجباری روز جمعه توسط دولت انتقاد می کند و معتقد است تعطیلی اجباری کار در این روز همزمان با بازبودن اجباری مراکز فساد (مانند سینما، تآتر، کاباره ها و مراکز دیگر) با هدف به فسادکشاندن جوانان طراحی شده است [خمینی 1369 ج 1: 137].

 

امام خمینی (س) در سخنرانی شدیدی در تاریخ 4/8/1343 که علیه کاپیتولاسیون ایراد کرد و در نهایت نیز به تبعید منجر گردید، مجددا شعارهای تجددطلبانه شاه را مورد انتقاد قرار می دهد و با اشاره با اعطاء کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی) به مستشاران و کارمندان آمریکایی در ایران، که وی به عنوان مستعمره شدن ایران از آن نام می برد، می گوید:

 

« (با این اقدامات) چرا اینقدر دم از ترقی می زنید؟ » وی در سخنرانی دیگری در این باره می گوید: امروز که دولتهای مستعمره یکی پس از دیگری با شهامت و شجاعت خود را از تحت فشار استعمار خارج می کنند و زنجیرهای اسارت را پاره می کنند مجلس مترقی ایران با ادعای سابقه دو هزار و پانصد ساله، با لاف همردیف بودن با ممالک مترقیه به ننگین ترین و موهن ترین تصویبنامه غلط دولتهای بی حیثیت رای می دهد و ملت ایران را پست ترین و عقب مانده ترین ملل به عالم معرفی می کند [خمینی 1369 ج 1: 149].

 

و سپس به نشر برخی مطالب بر ضد روحانیت به عنوان مانع ترقی در کشور اشاره دارد و معتقد است روحانیت به دلیل اینکه مانع نفوذ استعمار در کشور است مورد این حملات قرار دارد [خمینی 1369 ج 1: 141] امام خمینی (س) در این سخنرانی تمام گرفتاریها را از آمریکا و اسرائیل می داند و معتقد است مسئولین سیاسی کشور را آمریکاییان تعیین می کنند [خمینی 1369 ج 1: 144] و برنامه های آنها نیز در جهت اهداف آمریکاست.

 

امام در سخنرانی 4/8/1343 خود تمام بدبختی دول اسلامی را از اجانب می داند که قصد به یغمابردن مخازن پرقیمت زیرزمینی این کشورها را دارند [خمینی 1369 ج 1: 151]. وی اصلاحات را از یکسو بازار سیاهی برای آمریکا و اسرائیل در ایران می داند [خمینی 1369 ج 1: 153] و معتقد است که امروز اقتصاد ایران به دست آمریکا و اسرائیل افتاده است و بازار ایران از دست ایران و مسلم خارج شده و غبار ورشکستگی و فقر بر رخسار بازرگانان و زارعین نشسته است و از سوی دیگر معتقد است این اصلاحات در بعد فرهنگی به گسترش فساد و فحشا منجر شده است. وی از استخدام زنان در دبیرستانهای پسرانه و مردان در مدارس دخترانه به دلیل پیامدهای مفسده آمیز آن انتقاد می کند [خمینی 1369 ج 1: 152].

 

امام در نامه ای در سال 1344 خطاب به علمای شیراز از اقدامات فرهنگی نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون، که وی آنها را عمال اجانب می داند، احساس تاسف شدید می کند و معتقد است این گروه با سرعت و شدت پایگاههای تبلیغی و غیرتبلیغی خود را در ممالک اسلامی مستمر و محکم می کنند و با تبلیغات ضد انسانی به دست مطبوعات و غیر آن، احکام مترقی اسلام را خلاف واقع معرفی می کنند. وی فرهنگ اسلامی و علمای اسلامی را مهمترین موانع نفوذ اجانب می داند و به همین دلیل آنها را مهمترین آماج اهداف حمله اجانب قلمداد می کند [خمینی 1369 ج 1: 214].

 

در سال 1346 نیز امام در نامه ای به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا نگرانی جانفرسای خود را از سلطه بی چون و چرای دول استعمارگر راست و چپ صهیونیستها در ایران، که به عقب ماندگی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور منجر شده است و نیز رشد جریان فکریی که از آنها به نام استعمارخواه یاد می کند، اعلام می دارد و معتقد است که این سلطه به تشدید مشکلات اقتصادی از جمله فقدان وسایل اولیه زندگی در بسیاری از نقاط کشور، طغیان فساد و بی فرهنگی و اشاعه فحشا و بی عفتی مخصوصا در مرکز کشور، مهار مراکز علم و مساجد و محافل مسلمین و مراسم حج توسط منحرفان و استعمارطلبان و سست کردن عقاید اسلامی با سپاه های معلوم الحال (دین، دانش و. . . ) ، صرف بیت المال بر ضد مصالح اسلام و ملت و تاراج درآمدها و ذخایر ملی و تشدید فشارهای سیاسی بر مخالفین و نقض آزادیهای عمومی کمک کرده است. امام در این نامه از دانشجویان مسلمان می خواهد تا به مبارزه علیه عمال خبیث استعمار و قطع ایادی اجانب و استعمارخواهان و غربزدگان بپردازند [خمینی 1369 ج 1: 223 - 224].

 

امام در نامه دیگری در فروردین همان سال به هویدا، نخست وزیر وقت، اصلاحات دولت را موجب گسترش فقر تا بیچارگی و ورشکستگی تجار و بازرگانان و ایجاد بازار سیاه برای اجانب می داند و از تسلط اسرائیل بر شئون اقتصادی و فرهنگی کشور اظهار خطر می کند. همچنین از ایجاد حکومت پلیسی و وارونه کردن احکام اسلام توسط دولت به منظور توجیه اهداف خود و هزینه های گزاف جشنهای دربار تحت عنوان بیست و پنجمین سال سلطنت پهلوی، اعطاء مصونیت به اجانب و اعزام دختران به سربازی انتقاد می کند [خمینی 1369 ج 1: 231].

 

در مورد دیگری امام دولت را مجری دستورات اربابان خود و گدای در خانه آمریکا و اسرائیل می داند و معتقد است که اقدامات آن موجب فلاکت و ورشکستگی اقتصادی و وابستگی سیاسی ایران شده و مهمترین هدف آن نابودی روحانیت شیعه در ایران به منظور انهدام فرهنگی و تسلیم فرهنگی کشور به غرب است وی اسلام و روحانیون را مهمترین موانع در مقابل استعمار می داند [خمینی 1369 ج 1: 241].

 

امام در سال 48، از تلاش عمال استعمار و دستگاههای مرموز برای دورکردن جوانان تحصیل کرده از اسلام و روحانیون اظهار تاسف کند [خمینی 1369 ج 1: 272]. در پیام دیگری به دانشجویان اروپا، طرح وارونه اسلام توسط کارشناسان استعمار را مطرح کرده و آن را مانع این می داند تا تشکیلات اسلامی و اسلام واقعی که قادر به اداره جوامع بشری است درک شود [خمینی 1369 ج 1: 262]. در نامه ای نیز به دانشجویان آمریکا و کانادا از آنان می خواهد تلاش کنند که افکار غلطی را که عمال استعمار به جوانان تحمیل کرده اند تغییر بدهند و بکوشند اسلام و حکومت اسلامی را بشناسانند. وی در این پیام، اسلام ستیزی و محو احکام اسلام توسط دستگاه حاکمه را محکوم می کند [خمینی 1369 ج 1: 284].

 

در سال 1349 امام در پیام مهمی به زائران بیت الله الحرام، به تشریح اقدامات استعمار در جهان اسلام و ایران می پردازد و در این پیام تاکید می کند استعمار همچون سرطانی در ابعاد مختلف جهان اسلام ریشه دوانیده و تمامی ثروت و مخازن بزرگ را به کام خود می برد و فرهنگ استعماری نفوذ خود را تا اعماق جوامع اسلامی گسترش داده، فرهنگ قرآن را عقب زده و جوانان را فوج فوج به دمت بیگانگان و مستعمرین درآورده است. وی ریشه کنی سرطان استعمار را مهمترین اولویت مسلمانان می داند. امام در این پیام ضمن تشریح اوضاع ایران معتقد است که آثار شوم تسلط استعمار در ایران بیشتر به چشم می خورد. در این ارتباط از تسلط اسرائیل به شئون اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران، مصونیت آمریکاییان، استبداد سیاسی، مشکلات اقتصادی کشور و. . . به عنوان مظاهر این نفوذ یاد می کند و سپس ثمرات اقدامات اصلاحی شاه تحت عنوان انقلاب سفید را مطرح می کند و معتقد است این انقلاب روزگار ملت را سیاهتر و زندگی دهقانان و زارعین را تباه کرد. با اسم سپاه دانش و بهداشت و دیگر اسامی فریبنده، مقاصد شوم استعمار همزمان با اشاعه فحشا در اعماق قصبات و دهات جریان یافته و مبارزه با علم و فرهنگ شدت گرفته است و با تظاهر به اسلام، احکام قرآن محو و نابود می گردد و علمای دین تحت فشار عمال استعمار دست و پا می زنند [خمینی 1369 ج 1: 269]. وی در این پیام خواستار وحدت مسلمین برای حفظ هویت خود و مقابله با عمال استعمار می شود.

 

امام همچنین در این سال در مورد دیگری می نویسد که سرمایه داران شرق و غرب برای اسارت ملت مظلوم ایران به کشور هجوم آورده اند و دستگاه جبار و عامل استعمار به نفع آنان چوب حراج بر مخازن کشور زده اند. وی خود باختگی حاکمان ایران در مقابل استعمار را یکی از عوامل مهم این اقدام می داند [خمینی 1369 ج 1: 281].

 

امام در سال 1350 در نامه ای به دانشجویان ایرانی مقیم اروپا، اقدامات اصلاحی نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون را در حوزه فرهنگ، خطرناکترین اقدامات ذکر می کند و رواج روزافزون فرهنگ اجنبی استعماری را که طی سالهای طولانی عمال داخلی استعمار بر آن دامن زده اند «ام الامراض » می داند و معتقد است از یک فرهنگ فاسد استعماری جز کارمند و کارفرمای استعماری حاصل نمی شود. باید کوشش شود مفاسد فرهنگ حاضر را بررسی کرد و به جای آن فرهنگ اسلامی - انسانی را جایگزین نمود. امام مجددا در این پیام برشناختن ماهیت حکومت اسلامی به جای حکومتهای استعمارزده تاکید دارد. (لازم به ذکر است که در پیامهایی که عموما از سال 1348 به بعد توسط ایشان مطرح گردید، همواره این امر با تاکید بیشتری همراه بوده است) . وی همچنین خواستار نزدیکی بیشتر اقشار تحصیل کرده و علمای دین و دو قشر روحانی و دانشگاهی می گردد [خمینی 1369 ج 1: 300].

 

امام در پیام دیگری در سال 1350 که در خصوص مطرح شدن طرح اجرایی سپاه دین توسط دولت نگاشته شد، مجددا اقدامات فرهنگی دولت را که با تاثیر از نظریه پردازان نئومکتب مدرنیزاسیون بر استفاده ابزاری از مذهب تاکید می کردند، خطرناک توصیف می کند و معتقد است اگر ایادی اجانب و دشمنان اسلام در این مقصد شوم و کمرشکن (تشکیل سپاه دین) موفق شدند اولا علمای اسلام را کنار زده اند و ثانیا اسلام و احکام آسمانی آن را محو و نابود می نمایند. خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تاویل کند، بزرگترین خطری است که مسلمین و در راس آنها علمای اعلام با آن مواجه شده اند. در ادامه این پیام ایشان متذکر شده اند که هدف استعمار حذف علما به عنوان مهمترین مانع در راه سلطه آنان بر کشور است و آنان قصد دارند دست علما و مبلغین را کوتاه کرده، اسلام را به وسیله عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند و ملت مسلم را عقب مانده و استعمارزده نگه دارند. . . . در نظر اجانب و عمال خائن آنها باید این سنگر شکسته شود تا با خیال راحت به تاخت و تاز و چپاول و عیاشی به زندگانی ننگین خود ادامه دهند [خمینی 1369 ج 1: 316]. در خاتمه از مردم خواسته شده تا این توطئه «عمال اجانب » و «ایادی استعمار» و این فکر شیطانی را خفه کنند.

 

امام در پیام دیگری در سال 1351، انقلاب سفید را زمنیه ساز چپاول «استعمار نو» می نامد و می گوید:

 

به اسم پر هیاهو و جنجال انقلاب سفید که در طلیعه آن قتل عام 15 خرداد واقع شد، باید ملت ایران عقب مانده و فرهنگ قرآن و اسلام مهجور و قوانین نقض شود و فساد و فحشا تا اعماق این ماتم سرا که اسمش ایران است کشیده شود تا استعمار نو با خیال راحت به چپاول گری خود ادامه دهد. . . باید با راه انداختن سر و صدای کشور مترقی و در بوق و کرناکردن آن، این کشور بی صاحب به عقب رانده شود و از ضروریات و اولیات یک کشور در حال رشد محروم شود. باید به اسم ترقی و پیشرفت از آب و برق و هزینه اولیه زندگی محروم باشند و اگر نفسی بکشند با سرنیزه صدای آنها در گلو خفه شود تا مخازن نفت و سایر معادن ما غارت گردد [خمینی 1369 ج 1: 332].

 

ایشان در ادامه با اشاره به کتاب جدید شاه با نام ماموریت برای وطنم می افزاید:

 

(وی) مامور است که فرهنگ استعمار نو را تا آخرین نقاط دورافتاده کشور برساند و اسلام و فرهنگ اسلام را کنار بزند و ماموریتهای دیگری را اگر خدای نخواسته فرصت پیدا کند اجرا کند [خمینی 1369 ج 1: 333].

 

امام در خاتمه ابراز امیدواری می کند تا مسلمین و روحانیون در آینده تحت دستور مقام صالحی بتوانند این دستهای استعماری را از کشور قطع و حکومت اسلامی به وجود آورند [خمینی 1369 ج 1: 334].

 

امام در پیام دیگری ثمره انقلاب سفید را که از آن تحت عنوان «انقلاب خونین و استعماری » یاد می کند فقر، اختناق، سرکوب علما، روحانیون و جوانان مسلمان، اعدامهای غیرقانونی، هتک مقدسات اسلام و از بین بردن استقلال قضایی، و تسلط غارتگران آمریکایی و صهیونیسم بر کلیه شئون سیاسی، تجاری، صنعتی و زراعی کشور می داند. وی در خصوص اقدامات فرهنگی دولت، که متاثر از مکتب نئومدرنیزاسیون بر استفاده ابزاری از دین تاکید می کردند، معتقد است که آنها نقشه خود را تغییر داده و با طرحهای استعماری جدید و با تظاهر به اسلام در مقام محو اساس قرآن و اسارت ملتهای مسلمان و شکستن سد عظیم روحانیت برآمده اند و با نغمه های فریبنده به اسم سپاه دین و غیره می خواهند این سد عظیم را بشکنند و به مقاصد پلید خود درآیند. وی این تغییر تاکتیک را نتیجه عدم موفقیت اقدامات رضاخان می داند که با دستیاری اجانب روی کارآمد و ماموریت یافت با سرنیزه و قلدری تمام مراسم اسلامی را تعطیل کرده، احکام نورانی قرآن را از اسلام و مبانی قرآن دور سازد و به اغراض شوم و غارتگرانه خود شدت دهد. آنها تغییر نقشه دادند و با طرحهای استعماری جدید و با تظاهر به اسلام در مقام محو اساس قرآن و اسارت ملتهای مسلمان و شکستن سد عظیم روحانیت برآمدند. وی طرح «سپاه دین » و همچنین تلاش دولت را برای تحت نظارت قراردادن مساجد، تکایا، مدارس و دیگر مراکز اسلامی و شئون روحانیت توسط سازمان اوقاف از جمله این اقدامات می داند و آن را یک نقشه استعماری تلقی می کند که قصد دارد معممین ساختگی و مامورین سازمانهای فاسد را جایگزین علما اسلام نماید و حیثیت روحانیت را از بین ببرد و از همه علما و روحانیون می خواهد تا از همکاری با اوقاف و دولت خودداری کرده، روحانیون دولتی را عادل ندانند و آنها را طرد کنند. وی سکوت در مقابل این اقدامات را انتحار هویت مسلمانان می داند [خمینی 1369 ج 1: 339].

 

وی همچنین در پیام دیگری، نسبت به مسخ اسلام و پنهان ماندن «اسلام واقعی » توسط استعمارگران و مجریان نقشه های شوم آنها هشدار می دهد و اعلام می دارد:

 

رژیم ایران ماموریت دارد با چاپ قرآن، تظاهر به اسلام به اسم سپاه دین، سازمان اوقاف و به عناوین فریبنده دیگر یکباره اسلام را ریشه کن سازد و مسجد و محراب را به صورت بنگاه تبلیغاتی دربار ضد اسلامی خود درآورد. . . و مراسم مذهبی را تحت نظارت و مراقب خود درآورد و به حوزه های علمیه دست یابد [خمینی 1369 ج 1: 343].

 

سپس خواستار برخورد شدید با روحانی نماهای درباری می گردد.

 

امام در پیامها و مکاتبات بعدی خود نیز حمله به اقدامات شبه مدرنیستهای جدید را ادامه می دهد و از مسخ اسلام حقیقی توسط آنان و تبدیل آن به اسلامی ابزاری و درباری احساس خطر می کند.

 

در پیام دیگری که امام در پاسخ به استفتاء گروهی از مردم در مورد حزب رستاخیز در تاریخ 21/12/1353 صادر کرد، ایجاد این حزب را به معنای «شکست فاحش طرح استعماری انقلاب ششم بهمن و برخوردارنبودن آن از پشتیبانی ملت » می داند و می گوید:

 

شاه که در آغاز طرح به اصطلاح انقلاب سفید به دهقانان نوید می داد که در سایه اصلاحات ارضی، غله مورد نیاز کشور در داخل تامین می شود اکنون به جای خجلت زدگی افتخار می کند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهارصد هزار تن برنج در سال جاری وارد کرده است. در صورتی که مطلعین می دانند که یک استان ایران مثل خراسان، قدرت تهیه گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را انقلاب سفید شاه سلب کرد. شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور می زند در حالی که اکثریت ملت در فقر و فاقه غوطه ور هستند ظاهر تهران را آراسته ولی در دهات و قصبات که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل می دهند از مواهب اولیه زندگی خبری نیست. . . . قدرت کشاورزی از کشور سلب شده، وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیم تر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیر وابسته جز اسمی نیست. . . با تمام شدن ذخائر نفت آنچنان فقری به ملت روی می آورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت ایران که نه زراعت دارد و نه صنعت باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگی برای سرمایه داران تن در دهد.

 

در ادامه نقد نتایج انقلاب سفید می گوید: انقلاب سفید موجب سیه بختی ملت شد و جز فلج کردن قوای فعاله ملت اثری نداشت. . . و این انقلاب می خواهد فرهنگ استعماری را تا دورترین قراء کشور بکشاند و جوانان کشور را آلوده کند» [خمینی 1369 ج 1: 356].

 

امام خمینی (س) در این پیام از حزب رستاخیز به عنوان «نغمه ای تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسایل اساسی از حلقوم شاه برخواسته » یاد می کند و آن را تلاشی برای حفظ نظام سلطه در ایران می داند. وی پخش مراسم مذهبی و سنتی از رادیو و چاپ قرآن از سوی دولت را یک فریب جدید می داند [خمینی 1369 ج 1: 357]. . و شرکت در حزب را حرام و کمک به ظلم اعلام می کند [خمینی 1369 ج 1: 358].

 

امام خمینی (س) در پیام دیگری در سال 1355، تغییر تاریخ هجری شمسی به شاهنشاهی را نیز اقدام دیگر رژیم برای زدودن هویت اسلامی کشور دانسته، کاربرد آن را حرام و مخالفت با اسلام می داند. وی بار دیگر دست اجانب را در این ماجرا مطرح می کند و می نویسد:

 

ایران مرکز تاخت و تاز اجانب خصوصا آمریکا و ایادی خبیثه آن است و بازیگران و کارشناسان خارجی هر روز نغمه ای ساز می کنند. . . کارشناسانی که می خواهند مخازن ما را بی مانع به غارت ببرند برای تضعیف اسلام و محو اسم آن نغمه شوم تغییر مبدا تاریخ را ساز کردند [خمینی 1369 ج 1: 372].

 

وی در خاتمه از روشنفکران و دانشمندان می خواهد که به مکتب مترقی اسلام روی آورند و از جنایت و خیانتهای عمال اجانب که تحت نام ترقی و پیشرفت مصالح کشور را قربانی می کنند پرده بردارند [خمینی 1369 ج 1: 372].

 

وی در راستای تظاهر دولت به ترویج شعایر اسلامی تلاش میکند مرز بین اسلامی را که وی از آن به عنوان اسلام واقعی تعبیر می کند با اسلام دولتی جدا کند و معتقد است: «تظاهر به اسلام درباری برای محو احکام مترقی آن سرلوحه برنامه شاه ایران و دار و دسته منفعت پرست اوست. . . این تظاهر به اسلام، احکام اسلام را یکی پس از دیگری پایمال می کند. »

 

و معتقد است این تظاهرات اسلام کش بهانه برای راحت طلبان سودجو است[خمینی 1369 ج 1: 390 ]و اسلام را از سیاست جدا می کند و بر این باور است که ترویج اسلامی که به سیاست ارتباطی نداشته باشد موجب تحکیم و تداوم سلطه استعمار در کشور می گردد. وی عدم نقش مذهب را در حکومت سرچشمه تمامی مفاسد (از جمله وابستگی کشور و نفوذ استعمار، اختناق، سلب آزادی، فقر، چپاول ثروت کشور و. . . ) می داند و از طبقه روشنفکر و جوان می خواهد تا کوشش کنند که مذهب نقش پیدا کند [خمینی 1369 ج 1: 391].

 

امام در سال 1356 طی مناسبتهای مختلف موضوعات مذکور را مجددا مورد تاکید قرار داد و از پیامدهای ناگوار اصلاحات اقتصادی و فرهنگی هواداران مکتب مدرنیزاسیون و حفظ الیگارشی سیاسی انتقاد کرد و تلاش نمود اقشار جدید فرهنگی را با اقشار روحانی پیوند زند. وی بر نقش استعمار بر جهت دهی به تحولات کشور مجددا مصرانه تاکید دارد و اصلاحات شاه را «موجب بدبختی ملت و به امر اجانب » دانشته، ماموریت شاه را «محو اسلام » ذکر می کند و معتقد است در کشوری که مردمش در این پنجاه سال حکومت جائرانه پهلوی روی آزادی ندیده اند، دم زدن از آزادی زنها مسخره و اغفال است » و بر لزوم ایجاد حکومت اسلامی به عنوان حکومتی اصلاح گر و مستقل تاکید دارد. یکی از صریحترین مواضع امام را در این دوران، در مواجهه با اصلاحات هواداران مکتب مدرنیزاسیون، می توان در مصاحبه امام با نشریه فرانسوی زبان لوموند در اردیبهشت 1357 دید. [خمینی 1369 ج 1: 451] در این مصاحبه امام در پاسخ به اتهام مخالفت با اصلاحات و تمدن می گوید: «این خود شاه است که عین مخالفت با تمدن است و گذشته گراست. مدت پانزده سال است که من در اعلامیه هایم خطاب به مردم ایران مصرا خواستار رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی مملکتم بوده ام. اما شاه، سیاست امپریالیستها را اجرا می کند و کوشش دارد که ایران را در وضع عقب ماندگی و واپسگرایی نگاه دارد. رژیم شاه، رژیم دیکتاتوری است. در این رژیم، آزادیهای فردی پایمال و انتخابات واقعی و مطبوعات و احزاب از میان برده شده است. نمایندگان را شاه با نقض قانون اساسی تحمیل می کند، انعقاد مجامع سیاسی - مذهبی ممنوع است، استقلال قضایی و آزادی فرهنگی به هیچ وجه وجود ندارد، شاه قوای سه گانه را غصب کرده و یک حزب واحد ایجاد نموده است و از این بدتر، پیوستن به این حزب را اجباری کرده است و از متخلفان انتقام می گیرد. »

 

«کشاورزی ما که تولیدش حتی تا بیست و سه سال پیش اضافه بر احتیاجات داخلی مان بود و ما صادرکننده این مازاد بودیم، فعلا از میان رفته است. مطابق ارقامی که نخست وزیر شاه در دو سال پیش به دست داده است، ایران 93 درصد از مواد غذایی مصرفی خود را وارد می کند و این است نتیجه به اصطلاح اصلاحات ارضی شاه. دانشگاههای ما نیمی از سال بسته است و طلاب و دانشجویان ما هر سال چندین بار مضروب و مجروح می گردند و به زندان افکنده می شوند. شاه اقتصاد ما را از میان برده و درآمد حاصل از نفت را، که ثروت آینده مردم ماست، تبذیر می کند و آن را برای خرید اسلحه هایی به کار می برد که جنبه تجملی و قیمتهای سرسام آور دارد. این امر به استقلال ایران لطمه می زند. من مخالف شاه هستم درست به دلیل آنکه سیاست وی که وابسته به قدرتهای خارجی است، پیشرفت مردم ما را در معرض خطر قرار می دهد. هنگامی که شاه ادعا می کند که ایران را به مرز «تمدن بزرگ » می رساند، دروغ می گوید و این مطلب را بهانه قرار داده است تا ریشه استقلال مملکت را قطع کند و خون مردم را جاری سازد. کارگران، کشاورزان، دانشجویان، کسبه، زنان و مردان علیه قدرت ارتجاعی و گذشته گرایی مبارزه می کنند. به دلیل این واقعیتهای غیرقابل بحث است که شاه می کوشد موضع مخالف ما را در قبال رژیمش وارونه جلوه دهد و ما را مخالف تمدن و گذشته گرا قلمداد نماید. اگر ما موفق به سرنگون کردن رژیم او شویم، او برای کارهایی که بر ضد پیشرفت و ترقی اقتصادی و فرهنگی مردم ما کرده است محاکمه خواهد شد و آن روز تمامی عالم از جنایات وی آگاه خواهند گردید. »

 

امام در این مصاحبه موضع خود را راجع به سه موضوع اصلاحات ارضی، صنعتی کردن مملکت و زنان به صراحت مورد تاکید قرار می دهد و می گوید: «هدف از اصلاحات ارضی شاه، خصوصا این بود که بازاری برای کشورهای خارجی - خصوصا آمریکا - ایجاد کند، اما اصلاحات ارضی که ما خواستارش هستیم کشاورز را از محصول کارش بهره مند خواهد ساخت و مالکانی را که برخلاف قوانین اسلامی عمل کرده اند، مجازات خواهد کرد. وی می افزاید: زمینهایی که گرفته شده اند به مالکین قدیمی اش برگردانیده نخواهند شد. زیرا درست همین مالکانند که در طول سالها درآمدهایی را روی هم انباشته بودند بی آنکه مقررات اسلام را در خصوص توزیع آنها اجرا نمایند و بدین ترتیب ثروتی را که حق جامعه بوده و باید به جامعه برسد در نزد خود نگه داشته و برخلاف قوانین اسلامی ثروتمند شده اند. بنابراین اگر ما به قدرت و حکومت برسیم، ثروتهایی را که این مالکان به ناحق متصرف شده اند ضبط خواهیم کرد و بر اساس حق و انصاف مجددا میان محتاجان توزیع خواهیم نمود. درخصوص صنعتی کردن مملکت، ما کاملا با این امر موافقیم ولی ما خواستار یک صنعت ملی و مستقل هستیم که در اقتصاد مملکت ادغام شده و همراه با کشاورزی در خدمت مردم قرار گیرد، نه یک صنعت وابسته به خارج بر اساس مونتاژ نظیر صنعتی که فعلا در ایران مستقر ساخته اند. سیاست شاه از لحاظ صنعتی و کشاورزی، مملکت ما را به نفع قدرتهای استعماری به صورت یک جامعه مصرفی درآورده است. »

 

«در خصوص زنان، اسلام هیچگاه مخالف آزادی آنها نبوده است، برعکس اسلام با مفهوم زن به عنوان شی ء مخالفت کرده است و شرافت و حیثیت او را به وی باز داده است. »

 

«زن مساوی مرد است، زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیتهای خود را انتخاب کند، اما رژیم شاه است که با غرق کردن آنها در امور خلاف اخلاق می کوشد تا مانع آن شود که زنان آزاد باشند، اسلام شدیدا معترض به این امر است. رژیم آزادی زن را البته نظیر آزادی مرد از میان برده و پایمال ساخته است، زنان مانند مردان زندانهای ایران را پرکرده اند، در اینجاست که آزادی آنها در معرض تهدید و در خطر قرار گرفته است. ما می خواهیم که زنان را از فسادی که آنها را تهدید می کند آزاد سازیم. »

 

د. تشریح عوامل مؤثر در برخورد امام با اقدامات شبه مدرنیستی پهلوی

دوم

با توجه به مطالب مذکور می توان گفت عوامل اصلی برخورد امام با مدرنیزاسیون در این دوره درواقع مخالفت با قرائت خاص و ناقصی از الگوی مدرنیزاسیون بود که توسط گروهی از سیاستمداران در ایران در حال انجام بود و امام خمینی (س) علاوه بر اینکه اصل مؤلفه های آن الگو را فاقد عناصر پیشرفت و تکاملی برای جامعه می دانست، نسبت به مجریان آن و عناصر پشت پرده آن (که به نظر ایشان کشورهای غربی و استعمارگر بودند) تردید داشت.

 

در مجموع به طور خاص می توان گفت دلایل مخالفت امام مبتنی بر تجربیات تاریخی عملکرد شبه مدرنیستها در دوران رضاشاه و نقش قدرتهای استعماری در کشور و ماهیت استبدادی و نامشروع دولت بود که به منظور روشن شدن بحث آنها را مورد مطالعه قرار می دهیم.

 

1- نگرانی از گسترش نفوذ استعمار در ایران

در نگرش امام توجه به خطر استعمار در کشورهای اسلامی جایگاه ویژه ای دارد. این نگرش از یک پیش فرض دیگر در اندیشه امام ناشی می شود و آن تقسیم جهان به دو بخش دارالاسلام و دارالکفر است که بر اساس آن دارالکفر همواره در ستیز برای محو دارالاسلام است. تجربیات تاریخی و تحمیلات قدرتهای بزرگ بر کشورهای اسلامی نیز این پیش فرض را تقویت کرده است، به طوری که برخورد مسلمانان با کشورهای غیراسلامی نوعی برخورد احتیاط آمیز بوده و حفظ هویت و تمامیت دارالاسلام در مقابل فشارهای جهان کفر و استعمار مهمترین دغدغه ذهنی آنان به شمار می رفته است. امام در بسیاری از سخنان خود همواره از قدرتهای بزرگ به عنوان قدرتهای استکباری و استعماری یاد می کند که هدف آنها را سلطه بر ذخائر مملکت اسلامی، اسارت ملت مظلوم ایران، محو قرآن، اسلام و علمای اسلام، نابودی ملت اسلام و کشورهای اسلامی، ایجاد تفرقه میان مسلمانان [در جستجوی راه از کلام امام دفتر 16: 35 - 39]، می داند و معتقد است:

 

ابتلای ما اساسش اجانب است و این ابتلایی نیست که ما تازه پیدا کرده باشیم. این خیلی تاریخ قدیمی دارد که از آن وقتی که اینها راه پیدا کردند به ایران، به شرق، و مطالعاتی کردند در حال شرق، از آن وقت اینها فهمیدند که لقمه چربی است. شرق دارای مخازن و معادن است و باید این را هر طوری که هست این طعمه را به طرزی که هست باید اینها ببرند و نگذارند که مردم خود این دیار استفاده از او بکنند [سخنرانی امام در پاریس 2/8/57; ندای حق: 220].

 

وی سپس مانع اصلی در مقابل این هدف را اسلام و علمای دین می داند و معتقد است استعمارگران سعی کردند با استفاده از دولتهای وابسته این مانع را از بین ببرند. بنابراین همواره با بدبینی به اهداف این دولتهای وابسته نگاه کرده است [در جستجوی راه از کلام امام دفتر 16: 52]. .

 

بر این اساس امام همواره به حکومت شاه به عنوان یک ابزار استعمار می نگریست و حرکتهای اصلاحی آن را با تردید نگاه می کرد و این امر نیز نقش مهمی در نحوه برخورد او با دولت داشت. امام همواره از همان ابتدا دولت پهلوی را دولتی دست نشانده می دانست و در سخنان خود از او به عنوان مامور اجنبی، یاغی، دست نشانده و. . . نام می برد [در جستجوی راه از کلام امام دفتر 16: 180 - 194] و معتقد بود «از آغاز، سلطنت شاه و نیز پدرش برخلاف میل ملت بوده و از ناحیه اجانب و برای حفظ منافع آنان بر ما تحمیل شده است » [در جستجوی راه از کلام امام دفتر 16: 182]; «او را انگلیسیها آوردند و مامور کردند. ماموریت داشت که این وطن را به کست برساند. به عقب برگرداند» [در جستجوی راه از کلام امام دفتر 16: 189]; «او نوکری است که همه ذخایر ما را تقدیم آمریکا کرده » [در جستجوی راه از کلام امام دفتر 16: 190] و مطالبی از این قبیل که در سخنان امام به کرات دیده می شود همگی حکایت از نگرش منفی امام به حکومت پهلوی به عنوان یک حکومت نامشروع و آلت دست و وابسته دارد که اگر آنها دست از حمایت او بردارند، از رژیم شاه بلافاصله فرو خواهد ریخت [خمینی 1369 ج 2: 160].

 

تجربه تاریخی امام درخصوص نحوه به قدرت رسیدن محمد رضاشاه این فرضیه را همواره نزد او با قوت بالایی مطرح می کرد که شاه جدید را متفقین برای تداوم سلطه خود روی کار آوردند. این فرضیه بعدها نیز توسط بسیاری از مورخین و صاحب نظران تایید شد و علاوه بر این عملکرد شاه نیز مؤیدی بر آن بود و در این قسمت به بررسی روند تاریخی موضوع اشاره می کنیم که این فرضیه را نزد امام با قوت مطرح می ساخت.

 

درباره نحوه به قدرت رسیدن پهلوی دوم، فردوست بر نقش «مستر ترات » ، رئیس اطلاعات انگلیس و نفر دوم سفارت آن کشور در ایران، اشاره دارد و معتقد است هنگامی انگلیسیها از روی کارآوردن شاه حمایت کردند که نسبت به اطاعت او از متفقین اطلاعات لازم را گرفتند [فردوست: 101 - 104]. وی می افزاید محمدرضا را انگلیسیها بر تخت سلطنت نشاندند و واسطه آن «ترات » مسئول اطلاعات سفارت انگلیس در تهران و من (فردوست) بودم. به تخت نشاندن محمدرضا توسط انگلیسیها با دستگاه اطلاعاتی انگلیس و در همکاری با دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و شوروی به طور کامل ارتباط داشت [فردوست: 128]. لازم به ذکر است که بعد از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در مذاکراتی که در لندن درباره رژیم آینده ایران به عمل آمد [هوشنگ مهدوی 1375: 77] انگلیسیها خواستار تداوم سلطنت و روسها خواستار جمهوری و آمریکاییها بی طرف و پیرو انگلیسیها بودند. در نهایت نیاز شدید روسها به کمک انگلیس و آمریکا، آن کشور را به تسلیم در مقابل نظر انگلیسیها وادار نمود اما انگلیسیها هرچند از سلطنت حمایت می نمودند ولی تنها کاندید آنها محمدرضا نبود و به این منظور گفتگوهای متعددی با محمدحسن میرزا قاجار و پسرش حمید و همچنین برخی دیگر از خاندان پهلوی انجام دادند. سرانجام با استفاده از نظر فروغی (نخست وزیر وقت) تصمیم به حمایت از محمدرضا گرفتند [عظیمی 1374: 55; هوشنگ مهدوی 1375: 77]. ولی تصمیم خود را بعد از اعمال فشارهای روانی مختلف بر محمدرضا، به منظور وادار کردن وی به تسلیم محض در مقابل آنان، به او ابلاغ کردند [فردوست: 100 - 106]. و بالاخره دولت بریتانیا با اکراه با جانشینی محمدرضا (ولیعهد پادشاه ایران) مشروط بر حسن رفتار به عنوان شاه جدید موافقت کرد [زرگر 1372: 454 (19) ]. پادشاه جدید نیز آمادگی خود را برای هرگونه همکاری مورد لزوم به ولت بریتانیا اعلام داشت [زرگر: 454 (20) ]. امام خود در این باره به نقل از محمدرضا می گوید: وی در کتاب خود نوشته است که من را متفقین روی کار آوردند [خمینی 1369]. به نظر فردوست انگلیسیها حتی فروغی (فراماسیون معروفی را که در به قدرت رساندن رضاخان نقش اساسی ایفا نمود و یکی از تئوریسین های برنامه مدرنیزاسیون او بود) را نیز به پذیرش و تداوم پست نخست وزیری در این دوران وادار کردند [فردوست: 125]. تا از تداوم سیاستهای خود مطمئن شوند. وزراء کابینه فروغی عمدتا از وزراء و نخبگان سیاسی دوره رضاخانی بودند و کابینه تفاوت چندانی با دوره قبل نداشت [عظیمی 1374: 57]. «سریدر بولارد» وزیر مختار انگلیس، اکثریت وزراء دولت فروغی را هوادار انگلیس می دانست (21) . در این دوران شاه از نقش فعال سیاسی برخوردار نیست و حتی به بولارد از فروغی شکایت می کند که او را در بی خبری نگه می دارد [عظیمی 1374: 58 (22) ].

 

بعد از فروغی نخست وزیران دیگر نیز عمدتا با حمایت سفارتخانه های انگلیس و آمریکا انتخاب می شوند. به قول فردوست، نخست وزیران دوران جنگ (24-1320) عمدتا عناصر هوادار انگلیسیها بودند که قبلا در وزارت خارجه و مشاغل دیگر سوابقی داشتند [فردوست: 126]. سهیلی که بعد از فروغی در اسفند 1320 به قدرت رسید، خدمات شایانی را در زمان جنگ به متفقین ارائه داد [عظیمی: 280]. به دنبال وی قوام (مرداد 1321 - بهمن 1321) که به هواداری از آمریکا شهرت داشت و یکی از مالکین بزرگ شمال کشور بود نخست وزیر شد و سپس مجددا دولت سهیلی (بهمن 1321- اسفند 1332) ، و بعد ساعد (اسفند 1322- آبان 1323) و بیات (آبان 1323- فروردین 1324) و حکیمی (اردیبهشت 1324- خرداد 1324) صدر (خرداد 1324 - مهر 1324) حکیمی (مهر 1324- بهمن 1324) و مجددا قوام (1324 - آذر 1326) روی کار آمدند. هرچند این روند بی ثباتی در کابینه ها تا کودتای 28 مرداد 1332 ادامه داشت اما عمدتا وزراء کابینه ها تغییر جدی نمی کردند و نیروها همان نیروهای قبلی بودند و تنها رقابت بین آمریکا، انگلیس و شوروی از یکسو و درگیریهای دربار و مجلس و عدم توان در حل بحرانهای خاص کشور از سویی دیگر باعث تغییر در ظاهر آنها می شد.

 

در همین سالها انگلیسیها و تا حدی آمریکاییان به گسترش نفوذ خود در بخشهای مختلف سیاسی، فرهنگی کشور مخصوصا دربار ادامه می دادند. سرویس اطلاعاتی بریتانیا با نیروهای برجسته خود مانند «آلن چارلز ترات » ، «آن لمبتن » و «ارنست پرون » شبکه های بومی اش را بازسازی کرد و در همین دوران «اداره خاورمیانه » سرویس اطلاعاتی آمریکا به رهبری «کرومیت روزولت » نخستین شبکه های خود را تنیده بود و در سالهای جنگ خود را برای تداوم نفوذ در پایان جنگ و تداوم سلطه غرب در ایران آماده می کردند [فردوست: 178]. به این منظور پروژه موسوم به «بدامن » (23) در چهارچوب همکاری اینتلیجنت سرویس و سازمان سیا بر مبنای امکانات غنی بومی، 6- MI و بودجه کلان سیا آغاز شد و مسئولیت اداره آن را شخصی به نام شاپور ریپورتر در همکاری با اسدالله علم به عهده داشت. این عملیات بر دو محور عملیات نفوذی سیاسی و عملیات تبلیغی فرهنگی متمرکز بود [فردوست: 180; گازیوروسکی: 27] و در قالب آن انگلیس و آمریکا با نفوذ در دستگاههای سیاسی کشور و احزاب مخالف سیاسی، مخصوصا حزب توده [گازیوروسکی: 62]، حوادث سیاسی را به سمت اهداف خود هدایت می کردند که نتیجه اقدامات این گروهها تحولات آتی را در دوره جنگ سرد و مخصوصا در جریان نهضت ملی شدن نفت و بعد از کودتای 28 مرداد در ایران جهت داد و نفوذ غرب را در ایران تثبیت کرد.

 

شاه که تا پایان جنگ در موضعی انفعال آمیز در صحنه سیاسی کشور قرار داشت، بعد از پایان جنگ و با پشتیبانی انگلیسیها و آمریکاییها به تدریج اوضاع را به دست گرفت. پشتیبانی جهان غرب از شاه در راستای نگرش جدید غرب به ایران و اهمیت استراتژیک ایران در جنگ سرد بین دو ابرقدرت قرار داشت. در این راستا انگلیس در تلاش برای حفظ منافع نفتی اش در ایران، به دنبال گسترش نفوذ خود در این کشور و جلوگیری از نفوذ رقبا در این حوزه بود و در عین حال به همراه آمریکا، به منظور مقابله با گسترش خطر شوروی به خلیج فارس، خواستار تقویت ایران بودند و از ایجاد دولت متمرکزی در این کشور حمایت می کردند.

 

در این راستا «ایدن » ، وزیر خارجه انگلیس، بعد از جنگ برای تحکیم سیاست انگلیس در دی ماه 1326 به تهران آمد و با رجال هوادار غرب مذاکراتی را به انجام رساند. وی در نطقی مفصل در باشگاه روزنامه نگاران از دوستی دیرینه فیمابین ایران و انگلیس یاد کرد و در ملاقاتهای خصوصی با شاه و زمامداران ایران آنان را از پشتیبانی بریتانیا دلگرم ساخت. از همان هنگام فکر تجدید نظر در قانون اساسی و افزایش اختیارات شاه در انحلال مجلسین و تشکیل مجلس سنا مطرح شد. ایدن ضمن ملاقات با شاه از طرف پادشاه انگلیس وی را به لندن دعوت کرد که این دعوت به طور غیررسمی در تیرماه 1327 انجام گرفت و مذاکراتی بین طرفین انجام شد که در نتیجه آن در مقابل حمایت انگلیسیها از افزایش و تثبیت قدرت شاه در داخل کشور، حمایت از تقاضای شاه دایر بر تشکیل مجلس مؤسسان، افزایش اختیارات وی در انحلال مجلسین و در اختیارنهادن بخشی از سپرده های رضاخان به شاه جدید (که در بانکهای انگلیس و سوئیس قرار داشت، شاه موافقت کرد که موقعیت شرکت نفت انگلیس و ایران در جنوب و قرارداد فیمابین با تغییرات جزئی تداوم یابد [هوشنگ مهدوی 1372: 132].

 

به دنبال این سفر نماینده شرکت نفت انگلیس، به ایران سفر کرد و قرارداد الحاقی گس گلشاییان که با پرداخت چندهزار لیره اضافی در سال قرارداد نفتی 1933 را تنفیذ می کرد در 1328 امضاء و به تصویب مجلس رسید [مدنی: 177]. شاه نیز در همان سال با تشکیل مجلس مؤسسان اولین قدمها را در اصلاح قانون اساسی و افزایش قدرت خود برداشت [مدنی: 177].

 

از سوی دیگر آمریکا نیز پس از جنگ جهانی دوم در راستای جلوگیری از گسترش کمونیسم، دکترین ترومن را در 1947 (1326) اعلام کرد که بر اساس آن آمریکا خود را موظف به کمک به کشورهایی می دانست که در معرض خطر گسترش کمونیسم قرار داشتند. در این هنگام دولت آمریکا طرح مارشال را برای کمک به اروپا اعلام کرد و سپس ترومن در ژانویه 1949 (دی 1327) طی پیامی به کنگره، ضمن عنوان کردن اصول گوناگونی در سیاست اقتصادی خود، اصل آن را به اعطای کمکهای فنی به کشورهای عقب مانده جهان سوم اختصاص داد. از نقطه نظر دفاعی نیز آمریکا تلاش کرد تا با ایجاد پیمانهای دفاعی مشترک، یک زنجیره دفاعی را که شامل ناتو، سنتو و سیتو بود در اطراف مرزهای شوروی به وجود آورد و ایران یکی از حلقه های این زنجیر بین خاورمیانه و خاور دور بود که می باید به آن کمکهای مالی و نظامی داد و در سیستم دفاعی غرب وارد کرد [هوشنگ مهدوی 1372: 144].

 

بر این اساس آمریکا کمک به ایران را در راستای اهداف خود قرار داد و شاه در آبان 1328 به دعوت ترومن از آمریکا دیدار کرد [هوشنگ مهدوی 1372: 136] و کمکهای مالی و نظامی محدودی از آمریکا به ایران ارسال شد. آمریکاییان در آوریل 1950 (1329) و به دنبال تشدید تحولات سیاسی و فعالیت گروههای سیاسی در کشور، اقدامات خود را شدت بخشیدند. در ماه مه 1950 یک قراداد کمک دفاعی متقابل بین دو کشور به امضاء رسید که بر پایه آن کمک نظامی سالانه آمریکا به ایران افزایش یافت و یک هیات ویژه بررسی اقتصادی آمریکا به ایران آمد تا به ارزیابی نیازهای اقتصادی این کشور بپردازد. سپس یک وام بیست و پنج میلیون دلاری از سوی بانک صادرات واردات آمریکا به ایران تصویب شد و آمریکا از درخواست ایران از بانکهای جهانی برای یک وام ده میلیون دلاری پشتیبانی کرد. همچنین با افزایش کارکنان سفارت آمریکا، تعداد بیشتری از افسران سیا در تهران حضور یافتند و در اوایل دهه 1950 آمریکا نقش مهمی در سیاستهای داخلی ایران ایفا نمود [گازیوروسکی: 144 - 145]. افزایش این حمایتها، «شناسایی دو فاکتو» اسرائیل از سوی ایران (دولت ساعد در 1328) را به دنبال داشت و ایران در بیت المقدس سرکنسولگری دایر کرد که این امر موجب جدایی ایران از جهان اسلام و ایجاد خصومت با کشورهای عربی گردید. این اقدام با تشویق آمریکا انجام شد [شوکراس 1369: 93].

 

در جریان نهضت ملی شدن نفت (1332-1329) ، قدرت شاه به شدت در مقابل مخالفین تضعیف شد اما کودتای 28 مرداد که با همکاری شبکه های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس طراحی شده بود، بار دیگر قدرت شاه را تثبیت کرد. از جمله دلایل مهم آمریکاییان را در اقدام به این کودتا می توان موفقیت استراتژیکی ایران در مرزهای جنوبی شوروی و منابع عظیم نفتی آن دانست که این کشور را برای امنیت ملی آمریکا به عنوان اهمیت حیاتی تلقی می کرد [گازیوروسکی: 194] و در حقیقت این کودتا در راستای «نگرش نوین » آیزنهاور، رئیس جمهور جدید آمریکا، به منظور اثبات پیشگامی در مقابله با شوروی و نمایانگر تصمیم دولت آیزنهاور در برای رویارویی با توسعه طلبی شوروی و حمایت از یک دولت هوادار غرب در ایران در مرزهای شوروی بود [گازیوروسکی: 196، 214].

 

به دنبال کودتا، شاه با کمکهای گسترده اطلاعاتی، نظامی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی غرب قدرت خود را تحکیم بخشید، مخالفین را سرکوب کرد و یک حکومت وابسته به غرب را در ایران بنیان گذارد که اولین اقدام آن امضاء قرارداد کنسرسیوم (1954/1332) بود و در آن شرکت نفت انگلیس 40 درصد و شرکتهای نفتی آمریکا 40 درصد از سهام را دارا بودند و سود به صورت پنجاه - پنجاه بین طرفین تقسیم می شد. بعد از این اقدام سیل کمکهای مالی و حمایتهای سیاسی اقتصادی و نظامی از شاه از سوی آمریکا به عمل آمد و بدین ترتیب ایران به عنوان یک پایگاه مهم منطقه ای برای آمریکا مطرح شد که برای امنیت ملی آمریکا با اهمیت قلمداد می شد [گازیوروسکی: 215 (24) ]. هدف اصلی سیاست دولت آیزنهاور; تحت تاثیر استراتژی دفاعی وی، مبتنی بر کاهش عدم ثبات سیاسی و از میان برداشتن خطر حزب توده در ایران بود و تلاش می شد که ایران به یک نیروی ضدکمونیست تبدیل شود و از یک حکومت دست نشانده نیرومند تحت رهبری شاه که متحد آمریکا بود حمایت می گردید [گازیوروسکی: 216].

 

بر این اساس طی سالهای 1332 تا 1340 حدود 436 میلیون دلار کمک نظامی و 611 میلیون دلار کمک اقتصادی به ایران اعطاء شد که 435 میلیون دلار آن کمک بلاعوض و بقیه به شکل وام بود و آمریکاییان در رشته های مختلف اقتصادی در ایران به سرمایه گذاری پرداختند و بر اساس موافقت نامه ای تبادل فرهنگی (استاد، دانشجو و. . . ) بین دو کشور افزایش چشمگیر یافت [هوشنگ مهدوی 1372: 263]. همچنین موافقت نامه دفاعی مهمی بین دو کشور به امضاء رسید [هوشنگ مهدوی 1372: 266]. که همکاریهای نظامی را در همه ابعاد گسترش می داد. این نوع همکاریها، با افزایش مستشاران آمریکایی در کشور همراه بود و زمینه نفوذ آنها را در همه ارکان اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی، فرهنگی کشور فراهم کرده بود.

 

در کنار این کمکها، رشته های وابستگی ایران به بلوک غرب به تدریج افزایش می یافت، به طوری که در مهر 1334 ایران به پیمان بغداد ملحق شد، که به منظور مقابله با شوروی و حفظ کشورهای تحت نفوذ غرب از خطرات احتمالی طراحی شده بود [هوشنگ مهدوی 1372: 238]. این پیمان بعد از خروج عراق (بعد از کودتا 1337) به سنتو (سازمان پیمان مرکزی) تغییر نام داد. همچنین همکاریهای رژیم شاه با اسرائیل در سالهای بعد از کودتا با تشویق آمریکا به شدت گسترش یافت. در این ارتباط موضوع فروش نفت ایران به اسرائیل، همکاریهای اقتصادی بین دو کشور، بازدید مقامات دو کشور از کشور دیگر، همکاریهای امنیتی و نظامی مورد بحث قرار گرفت و موجب ایجاد نوعی روابط استراتژیک بین دو کشور شد. شاه هموار معتقد بود که اسرائیل نقش مهمی در ترغیب آمریکاییان در حمایت از وی و وادار کردن آنها به دادن اسلحه دارد و به همین دلیل از گسترش روابط با آن کشور، استقبال می کرد [هوشنگ مهدوی 1372: 283 - 292]. روی کارآمدن کندی در کاخ سفید (1339) هر چند وقفه کوتاهی در حمایت از دولت شاه به وجود آورد و وی را به انجام اصلاحات اجتماعی اقتصادی محدودی وادار نمود، اما با روی کارآمدن نیکسون ایران مجددا به عنوان یکی از پایه های مهم استراتژی منطقه ای آمریکا مطرح بود و دولت شاه به عنوان یک دولت دست نشانده اما قوی و با ثبات در جهت منافع منطقه ای آمریکا به اقدامات خود ادامه داد. این وابستگیها باعث گردید تا امام خمینی (س) همواره محمدرضا را عامل دست نشانده استعمار در کشور اسلامی بداند و اقدامات او را در راستای اهداف استعمار ارزیابی کند.

 

2- نگرانی از تکرار اقدامات شبه مدرنیستهای هوادار رضاشاه در دوره

پهلوی دوم

اقدامات شبه مدرنیستها در دوران رضاشاه مخصوصا در صحنه فرهنگی جامعه که با اجبار و خشونت بالایی همراه بود، پیامدهای درازمدتی را بین توده های مسلمان به جای گذارد. امام خمینی (س) به عنوان شخصی که این دوران را با تمام وجود درک کرده بود یکی از کسانی به شمار می رفت که به شدت از این اقدامات متاثر شده، با پایان یافتن دوران رضاخان از تکرار چنین تجربه ای در تاریخ سیاسی ایران وحشت داشت. این امر یکی از فاکتورهای تاثیرگذار بر برخورد وی با مدرنیزاسیون پهلوی دوم بود. همانطور که قبلا ذکر شد هنگامی که رضاخان به قدرت رسید جمعی از روشنفکران که عمدتا از موج دوم مدرنیسم در غرب متاثر بودند در اطراف وی جمع شده، با تاکید بر حمایت از دولتی مرکزی و قدرتمند در ایران معتقد بودند که «قبول و ترویج بلاشرط تمدن اروپا و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و رسوم و تربیت و علوم و صنایع اروپا» [بهنود: 109 ]مهمترین راه اصلاح کشور است. آنها مذهب را مهمترین عامل سنتی معرفی می کردند که مانع ترویج تفکر مدرن در کشور می شد و اسلام زدایی را جزء اولویتهای خود برای اصلاح کشور می دانستند. شاخص اصلی این تفکر جدید، حمایت از نوعی تجدد سازمان یافته در قالب دولتی مقتدر (متاثر از موج دوم مدرنیسم در غرب) بود که در آن راستا تلاش برای پیاده کردن الگویی خاص را از مدرنیزاسیون در کشور آغاز کردند. آنان از یکسو با نفی و هدم ارزشهای سنتی و مخصوصا ارزشها و عادات مذهبی، به عنوان مهمترین عنصر در فرهنگ سنتی و از سوی دیگر با تلاش برای جایگزین ارزشهای جدید و ارزشهای فرهنگی که ملغمه ای از نوعی ارزشهای ناسیونالیستی و اخذ ظواهری از غرب بود را با شدت گسترش دادند. مبارزه با استعمار و استبداد جای خود را به استفاده از کمک کشورهای استعمارگر داد و اصولا این دولتها نه به عنوان دولتهای استعمارگر، بلکه به عنوان معلمان و حامیان پیشبرد تمدن جدید در کشور در نظر گرفته شدند. در این راستا حمایت از اقدامات مستبدانه رضاخان، نقض قانون اساسی و عدم مشارکت مردم در امور سیاسی در این دوران امری اجتناب ناپذیر به منظور این گذار تاریخی معرفی می شد و دولت متمرکز متکی بر بروکراسی و ارتش به عنوان ضرورتی تاریخی برای حفظ امنیت اقتصادی و سیاسی در کشور از حمایت هواداران مدرنیزاسیون برخوردار شد. این دولت متمرکز با ایدئولوژی ناسیونالیستی متکی بر باستان گرایی حمایت می شد. رضاخان از همان ابتدا توسط شعرا، نویسندگان و سیاستمداران به عنوان کاوه نامدار (به قول ملک الشعرا بهار) مطرح شد. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان تمامی عناصر ایدئولوژی شوونیستی شاهنشاهی و باستانگرایی را دربرداشت. او در نطق خود رضاخان را پادشاهی پاکزاد و ایران نژاد و وارث تاج و تخت کیان و ناجی ایران و احیاگر شاهنشاهی باستان و. . . معرفی کرد [مکی ج 4: 39 - 43].

 

ساختن چنین پشتوانه تاریخی، این نتیجه طبیعی را دربرداشت که او عامل و مظهر «وحدت ملی » و «حافظ ایران زمین » معرفی می شد و لذا تسلیم و تمکین دربرابر اوامرش به معنی تضمین استقلال و امنیت و استمرار هویت تاریخی و ملی تلقی می گردید. همچنین تلاش می شد تا این ایدئولوژی جایگزین ایمان اسلامی مردم ایران شود [رجبی: 61]. شوونیسم فرهنگی رضاشاهی با تجلیل و بزرگداشت فرهنگ و تمدن ایران باستان درواقع تحقیر فرهنگ و تمدن ایران اسلامی و انکار دستاوردهای آن را هدف قرار می داد و درواقع این امر بر اساس توجیه نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون تلاشی برای حذف ارزشهای جامعه سنتی قلمداد می شد که مهمترین آن ارزشهای مذهبی بود. این راستا این امر در دو بعد ایجابی و سلبی ادامه یافت و بر اساس آن برگزاری جنشهای متروک باستانی، حذف لغات عربی از زبان فارسی، تغییر شهرها و اماکن، حذف نامهای عربی ماههای سال در مکاتبات رسمی و تلاش برای تعویض تاریخ از شمسی به میلادی [کاتوزیان ]در دستور کار قرار گرفت و تمایلات نژادپرستانه ضد اسلام، ضد عرب و ضد روحانیت در اغلب ادبیات داستانی این دوره آشکارا به چشم می خورد[ رجبی: 68].

 

به دلیل اینکه وجه ایجابی ایدئولوژی نظریه پردازان مکتب مدرنیزاسیون، یعنی ترویج ملی گرایی افراطی، در این مقطع نتوانست از جمع محدود دیوان سالاری دولتی، افسران عالی رتبه ارتش و گروهی از روشنفکران فراتر رود و به صورت ایدئولوژی عموم یا اغلب مردم ایران درآید، رژیم تلاش اصلی خود را در وجه سلبی یعنی اسلام زدایی متمرکز کرد.

 

نگاه هواداران مدرنیزاسیون در این دوران به مذهب، مانند نگاهی بود که در غرب دوره رنسانس به کلیسا می شد. آنها معتقد بودند همانطور که غرب برای رسیدن به نوسازی، کلیسا و مذهب را به کناری نهاد در ایران نیز اسلام زدایی مقدمه هر نوع نوسازی و توسعه باید باشد.

 

در این راستا رضاخان که در ابتدای کار تلاش می کرد با استفاده از ظواهر مذهبی حاکمیت خود را تثبیت کند و در اعلامیه ها و بیانیه هایش خود را مجری احکام شرع قلمداد می کرد، پس از اینکه جای خود را مستحکم کرد، با تاثیرپذیری از اقدامات هواداران مدرنیزاسیون در افغانستان و ترکیه، اقدامات خود را جهت هدم و نابودی ارزشها و سنتهای اسلامی آغاز نمود. او در سال 1305 تدریس شرعیات و قرآن را در مدارس ممنوع کرد و اقامه نماز را نیز متوقف گرداند [هدایت 1363: 524]، همچنین با کمک داور (وزیر دادگستری) به پاکسازی روحانیون از قوه قضاییه پرداخت و قوانین عرفی را جایگزین قوانین شرع نمود. او پوشیدن لباس روحانی در دستگاه قضایی را ممنوع کرد [صدر 1364: 288]، روحانیون مخالف (مانند مدرس، شیخ محمد تقی بافقی . . . ) را به تبعید و یا حبس فرستاد و آنها را مفسد فی الارض نامید [مکی: 396] و قانون لباس متحدالشکل را در 1307 به تصویب مجلس فرمایشی خود رساند، که به موجب ماده اول آن کلیه مردان و کارکنان مرد دولت از آغاز سال 1308 موظف به پوشیدن لباس متحدالاشکل یعنی کت و شلوار و کلاه پهلوی (مانند اروپاییان) شدند و به موجب ماده دوم، مجتهدین دینی که از مراجع تقلید مسلم اجازه فتوا داشتند و پیشنمازان دارای محراب، مدرسین فقه و اصول و حکمت الهی و روحانیون دهات و طلاب حوزه ها، در صورتی از پوشش این لباس معاف بودند که از عهده امتحان وزارت معارف برآیند [مکی: 78]. پس از تصویب این قانون پاسبانها و ژاندارمها در سراسر کشور با خشونت و توهین به روحانیون درصدد اجرای دستور برآمدند، به طوری که گروهی از روحانیون لباس روحانیت را از ترس توهین و آزار ماموران از تن بیرون آوردند و گروه دیگر منزوی شدند. یورش به حوزه های علمیه، هتک حرمت روحانیون، تحقیر و اشاعه شایعه برای بدبین کردن اذهان عمومی نسبت به آنها از دیگر اقدامات این دوره بود [حوزه 1370 ش 43 - 44].

 

هنگامی که کشف حجاب در سال 1314 و برگزاری مراسمهای مختلف رقص و پایکوبی دختران دبیرستانی بی حجاب موجب عکس العمل برخی روحانیون از جمله شیخ عبدالکریم حائری (بنیانگذار حوزه علمیه قم) گردید، فروغی نخست وزیر وقت نگرانی او را «اراجیف و اکاذیب و شایعه » دانست و در پایان نسبت به مجازات شایعه پردازان به وی هشدار داد [رجبی: سند ش 6]. این اقدامات پیامدهای مختلفی را در میان اقشار مردم در پی داشت که یکی از آنها واقعه کشتار مسجد گوهرشاد در مشهد بود [واحد 1361].

 

برای تعمیم بی حجابی علاوه بر تبلیغات و جنجالهای زیاد در محافل و مجالس و مطبوعات که با درج عکسهایی از این مراسم همراه بود، شهربانی در ژاندارمری نیز در شهرها و روستاها مامور اجرای این دستور شدند. دختران دانش آموز با حجاب از ورود به مدارس و زنان محجبه از سوارشدن به اتوبوس و ورود به اماکن عمومی منع شدند و ماموران به محض مشاهده زن یا دختر با حجاب در معابر، او را تعقیب می کردند، چادر و روسری را از سرش می کشیدند و پاره می کردند و حتی آنها را تا داخل منزل دنبال کرده، به تفتیش صندوق لباس آنها می پرداختند [صدر: 305].

 

از سوی دیگر در ادامه سیاست اسلام زدایی، هرگونه مراسم تعزیه و زنجیرزنی عزاداری و سوگواری مذهبی و روضه خوانی از سال 1308 به بعد قدغن اعلام شد. این ممنوعیت که شامل عزاداری در روزهای تاسوعا و عاشورا نیز می شد. بزرگترین هانت به عواطف مذهبی مردم ایران محسوب می گشت. همچنین برای مجالس فاتحه معمولی نیز محدودیتهایی وضع شد [زریاب خویی 1374: 38]. در کنار این محدودیتها، زمینه و آزادی عمل برای نویسندگانی مانند کسروی که به گفته خود درصدد پیراستن اسلام از خرافه بود و در اصل اعتقادات رایج دینی مردم را از زیر سوال می بردند، فراهم آمد [رجبی: 86].

 

بر اثر این اقدامات تعداد روحانیون و مدارس آنان به شدت کاهش یافت، به طوری که تعداد مدارس دینی ایران که در سال 1304 بالغ بر 282 باب و طلبه های آن حدود 5984 نفر بودند، شانزده سال بعد یعنی در سال 1320 به 206 باب و 784 طلبه کاهش یافت و مدرسین آن نیز از 1000 نفر به 249 نفر رسیدند که در مجموع به 15 کاهش یافت [حوزه 1370 ش 43 - 44: 47 (25) ].

 

در کل بریدن فرهنگ جامعه از گذشته اسلامی به عنوان دوره انحطاط و بدبختی و زدودن همه مظاهر فرهنگی و اجتماعی آن و تلاش برای جایگزین کردن ارزشهای جدید، مهمترین ویژگی این دوره بود که این امر به دلیل اینکه با خشونت و اجبار همراه بود پیامدهای فاجعه باری را به دنبال داشت. به طوری که توده های مسلمان فشار شدید موجود را با تمام وجود درک کردند و در نهایت در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، اخراج رضاشاه را با برگزاری مراسم جشن و شادی استقبال کردند.

 

امام خمینی (س) که در سال 1301 یعنی دو سال بعد از کودتای 1299 رضاخان، در سن بیست سالگی از اراک عازم قم شد و در حوزه علمیه ای که با حضور آیت الله حائری در قم در حال شکل گیری بود به ادامه تحصیل پرداخت، در طول تحصیل در قم به شدت از اقدامات هواداران مدرنیزاسیون در دوران حاکمیت رضاخان متاثر بود. او بعدها از اینکه مردم و یا روحانیون (آنهایی که باید مردم را آگاه کنند) از مدرس در مقابل رضاخان پشتیبانی نکردند به عنوان یک اشتباه تاریخی ذکر کرد [خمینی 1369 ج 3: 34]. وی معتقد بود هدف رضاخان اصلاح نیست و از آغاز با اصلاح حوزه ها توسط رضاخان مخالف و بر این باور بود که «اینها می خواهند خوبها را از بدها جدا کنند تا بتوانند خوبها را از بین ببرند (نه بدها را) و همینطور هم شد» [در جستجوی راه از کلام امام: 406 - 407]. او معتقد بود که «رضاخان فهم صلاح و فساد را نداشت » [خمینی: 201] بلکه هدف او اجرای تفکر تفکیک دین از سیاست بود[ خمینی: 190]. او همواره از واقعه کشتار مسجد گوهرشاد و دستگیری علما در زمان رضاخان با تاثر یاد می کرد[ در جستجوی راه از کلام امام: 188، 475، 567]. و معتقد بود همه این اقدامات برای جداکردن روحانیون از مردم و منصرف کردن آنها از دخالت در امور سیاسی بود. وی در مجموع معتقد است که رضاخان مملکت را به تباهی کشید [خمینی 1369 ج 13: 57].

 

امام خمینی (س) در کتاب کشف اسرار که در سال 1322 نگاشته شده است، به خوبی مبانی فکری شبه مدرنیزاسیون را در دوره رضاخان مورد نقد و بررسی قرار می دهد. وی معتقد است «هدف این تفکر در اصل گسترش نفوذ اروپاییان در جهان سوم است و از آنجا که آنها به خوبی دریافته اند که فرهنگ مذهبی و علمای مذهبی مهمترین مانع در راه نفوذ آنها به این کشور هستند، حذف مذهب و روحانیت را اولویت کاری خود قرار داده اند» . به نظر امام خمینی:

 

قبل از رضاخان آنها این هدف را نتوانسته اند از طرق معمولی و با آرامش دنبال کنند بنابر این با روی کارآوردن رضاخان و حمایت از وی و تحت فشار اجبار و سرنیزه این کار را عملی کردند و مردم را از طرفی با تبلیغات و کاریکاتورهای روزنامه ها و از طرفی با فشارهای سخت به روحانیون و خفه کردن آنها در تمام کشور از طرفی شایع کردن اسباب عشرت و ساز و نواز و سرگرم کردن مردم به کشف حجاب و کلاه لگنی و مجالس سینما و تآتر و بال و آن چیزهایی که می دانید و گول زدن آنها را به اینکه این گونه بازیها تمدن و تعالی کشور هستند و دینداران مانع از آن هستند سعی در دلسردی مردم از روحانیون و حذف دین از زندگی مردم داشتند» . به نظر امام «این ساده لوحی را که هرچه اسم تجدد روی آن باشد باید بدون سنجش » پذیرفت و ترساندن مردم از کلمه «ارتجاع » به طوری که هر قدر مفاسد یک موضوعی را دیدند برای آنکه به آنها کهنه پرست یا فناتیک گفته نشود چشم از مصالح کشور بپوشند و ننگ خیالی این کلمه موهوم را بر خود نخریدند از مبانی تفکر هواداران شبه مدرنیزاسیون بود که در اصل به منظور سلطه اروپا بر جهان سوم پی ریزی شد [خمینی: 330 - 332].

 

وی سپس در این کتاب اقدامات ضد دینی رضاخان را مطرح می کند و آنها را در جهت اهداف اجانب می داند [خمینی: 330 - 332] و در یک کلام معتقد است که مدرنیزاسیون در زمان رضاخان و رفرمهای او درمجموع «یک کلاه لگنی، یک کشف حجاب عفت سوز خانمان بهم زن، و چندین خیابان عریض و طویل با رفتن منابع ثروت و فضایل نصیب این کشور کرد» [خمینی: 339].

 

در یک رباعی که از امام به جای مانده است شاید بتوان اوج این نفرت را از اقدامات رضاخان بیرون کشید:

 

از جور رضاشاه کجا داد کنیم

 

زین دیو بر که ناله بنیاد کنیم

 

آن دم که نفس بود ره ناله ببست

 

اکنون نفسی نیست که فریاد کنیم

 

[خمینی 1374]

 

امام به دنبال خروج رضاخان از صحنه سیاسی کشور و با توجه به تجربه تلخ دوران رضاخان و سلطه تفکر مدرنیستی در کشور، از همان ابتدا نگرانی خود را از تداوم آن تفکر در کشور ابراز داشت. وی در کتاب کشف اسرار (1323) ضمن نامشروع دانستن حکومت رضاشاه و اعلام اینکه وی با زور سرنیزه به حکومت رسید و به جای دفاع از قانون و جان و مال و ناموس مردم، سلطنت را وسیله شهوترانی و غارتگری و بر باد دادن جان و مال و ناموس کشور قرارداد، معتقد است که هیچ تفاوتی بین دوره رضاخان و پس از او وجود ندارد. زیرا به زعم ایشان جز کناررفتن رضاخان از راس قدرت و محاکمه و برکناری تعداد انگشت شماری از مهره های کم اهمیت رژیم هیچگونه تغییر اساسی در ساختار و مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی گذشته به وجود نیامده است. از این رو خوانندگان کتاب را متوجه این ساختار دست نخورده و به جا مانده از دوره دیکتاتوری می کند و خواهان اقدامات اساسی در تغییر آن است. وی معتقد است اقدام اول، تصفیه وسیع همه عوامل رژیم در دستگاه اداری کشور است:

 

این زمامداران خائن یا بی خرد، این اجزای بزرگ و کوچک شهوت پرست قاچاق باید عوض شود تا کشور عوض شود وگرنه خواهید از این روزگارهای بدتری دید و این که اکنون دارید پیش آن بهشت است [خمینی کشف اسرار: 225].

 

وی در مجموع معتقد است بدون این تصفیه ها مردم به دستگاه دولت جدید اعتماد نخواهند داشت.

 

او همچنین بر این باور است که قوانین ظالمانه گذشته باید تغییر یابد، زیرا آن قوانین به دلیل آنکه مجلس و وکلاء واقعی نبوده و قوانین در جهت منافع شاه و دیگر نزدیکان و همفکرانش بوده است، از مشروعیت لازم برخوردار نیستند.

 

او اقدام سوم را اصلاح و پاکسازی ابزارها و مجاری فرهنگی می داند که در طول حکومت رضاخان و پس از او عامل ترویج فرهنگ مبتذل غربی و به گفته وی نشر بی عفتی در جامعه گردیده است. به نظر وی اصلاح نیروهای فرهنگ جامعه و روزنامه ها و مجلات از اهمیت بالایی برخوردارند، زیرا قلم آنان مسمومتر و بدتر از نوک سوزن آمپول احمدیها (جلاد رضاخان) هستند[خمینی: 283].

 

در خاتمه ضمن ابراز بی اعتمادی و کدورت ملت، وی دولت را عامل اصلی پریشانی و اوضاع کشور دانسته، معتقد است: «باید این کشور همه چیزش عوض شود تا روی اصلاح به خودش ببیند وگرنه فاتحه آن را باید خواند» [خمینی: 286 - 287].

 

امام در دستخطی که 15 اردیبهشت 1323 نگاشته است ضمن تحلیل اوضاع، بار دیگر از تداوم رضاخانی در کشور و هدم فرهنگ اسلامی توسط آنها ابراز نگرانی می کند و از مسلمین می خواهد تا «با قیام برای خدا علیه سلطه چند نفر کودک خیابانگرد (محمدرضا و همدستانش) به پاخیزند» [خمینی 1369 ج 1: 3 - 4]. وی معتقد بود «امروز هم همان امور خلاف دین و قانون در مملکت جاری است. . . و همان نقشه ها را که از مغز خشک رضاخان بی شرف تراوش کرده تعقیب می کنند و در میان توده پخش می کنند [خمینی 1369 ج 1: 25]. وی بعدها (در سال 57) از اینکه نتوانسته است از فرصت تاریخی اوایل سلطنت پهلوی دوم برای سرنگونی او اقدامی کند با تاسف یاد کرد [خمینی 1369 ج 1: 65].

 

بنابراین نگرانی از تکرار و یا تداوم اقدامات شبه مدرنیستهای دوره رضاخان در دوره پهلوی دوم یکی از عوامل مهم تاثیرگذار در برخورد بی اعتمادانه امام به اقدامات پهلوی دوم بود که در نهایت نیز ادامه سیاستهای گذشته توسط هواداران مکتب مدرنیزاسیون در دوره پهلوی دوم این نگرانی را تشدید کرد و امام را به منازعه با حکومت واداشت. وی بعدها کل دوران پنجاه ساله پدر و پسر را تداوم یک دوره تاریخی می دانست و معتقد بود که در این مقطع، این تفکر به تعمیق سلطه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی استعمار منجر شد و حذف مهمترین مانع سلطه غرب یعنی فرهنگ اسلامی و حذف اقشار روحانی به عنوان مهمترین اولویت هواداران این مکتب مطرح بوده است تا بتوانند با هدم تاریخ و فرهنگ اسلامی کشور، نفوذ و سلطه خود را برای غارت منابع کشور تداوم بخشند.

 

3- نگرانی امام از نقض قانون اساسی مشروطه و گسترش استبداد

امام در عین اینکه نظام ولایت فقیه را به عنوان یک نظام ایده آل مطرح می کند اما در عین حال در وهله اول نظامهای غیرولایتی را در برخی شرایط خاص نیز می پذیرد و در کتاب کشف اسرار می نویسد:

 

با آنکه جز سلطنت خدایی، همه سلطنتها برخلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایی همه قوانین باطل و بیهوده است ولی آنها (مجتهدین) همین بیهوده را هم تا نظام بهتری نشود تاسیس کرد محترم می شمارند و لغو نمی کنند [خمینی: 275].

 

وی از شاه می خواهد که به قانون اساسی عمل کند و حافظ استقلال کشور باشد [خمینی 1369 ج 1: 36]. البته ایشان قانون اساسی را قانون تمام و کاملی نمی دانست اما از آنجا که در اصل دوم متمم قانون اساسی تاکید شده بود که قوانین نباید مغایر شرع باشند به آن استدلال می کرد [خمینی 1369 ج 1: 17] و معتقد بود دولت باید حداقل بر اساس قانون اساسی که با زحمت علمای مشروطه تدوین شده بود عمل کند [خمینی 1369 ج 1: 260]. وی به دلیل اینکه در دوران رضاخان و محمدرضا شاه به این قانون عمل نشده و انتخابات مجلس مؤسسان و شورا بر اساس آن به عمل نیامده بود و نمایندگان حقیقی مردم نیز در صحنه نبودند و هیات نظارت علما در مجلس حضور نداشته است، سلسله پهلوی را غیرقانونی و تصمیمات آن را نیز غیرقانونی می دانست و معتقد بود مشروطیت در کشور به فعلیت درنیامده است [در جستجوی راه از کلام امام: 151] و سلطنت نهادی خلاف قانون اساسی است.

 

وی ضمن غیرقانونی خواندن همه نهادهای موجود (سلطنت، مجلس، دولت و. . . ) می افزاید: «ما شاه مشروطه نداریم زیرا مشروطه از آن روز اول به آن عمل نشد» [خمینی 1369 ج 2: 285]. وی بر این اساس معتقد است ما از اول از زمان رضاشاه تا حالا شاه و نماینده مردم (وکیل ملت) نداشتیم زیرا شاه و وکیلی که خلاف قانون اساسی است شاه و وکیل نیستند [خمینی 1369 ج 2: 284]. وی معتقد است به دلیل همین عدم مشروعیت اصلاحاتی که بعدها توسط این دولت و نمایندگان بر قانون اساسی وارد شد مشروع نیست و بنابراین امام بر عمل به قانون اساسی و متمم آن و اصلاح تغییراتی که در آن داده شده است تاکید دارد [خمینی 1369 ج 2: 74] و معتقد است که این قانون هرچند به منظور تقلیل ظلم استبداد قاجار وضع شد اما می تواند مورد استناد قرار گیرد [خمینی 1369 ج 3: 94]. وی در جای دیگر می گوید:

 

از اول که شاه روی کار آمده است و سلسله پهلوی به سلطنت رسیده اند قانونی نبوده است و برخلاف نص قانون اساسی بوده است و تاکنون هرچه کرده اند خیانت و جنایت بوده است. بنابراین آنها باید بروند [خمینی 1369 ج 22: 143].

 

این نگرش به حاکمیت، از همان ابتدا امام را به هر نوع اقدامی از سوی ولت حساس می کرد، به طوری که مواضع امام در خصوص اقدامات شاه نشان می دهد که این نوع حساسیت یکی از دلایل مهم برخورد امام با آن رژیم بوده است و همواره خطر فرارفتن دولت غیرمشروع از قانون و ظهور دیکتاتوری را گوشزد می کرد که تبلور این اقدامات را در برخورد وی با تغییر قانون انتخابات در قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی و همچنین برخورد با اعلام رفراندم برای تصویب اصول انقلاب سفید می توان دید. در موارد مذکور تاکید اصلی علما و امام عمدتا بر غیرقانونی بودن این مصوبات است و این اقدام را مقدمه ای برای انجام امور غیرقانونی دیگر می دانستند. اصولا امام و مراجع معتقد بودند که «از آنجا که اصل دوم متمم قانون اساسی، قانون خلاف قرآن را از قانونیت انداخته است » [خمینی 1369 ج 22: 45 ] حفظ و تاکید بر عمل به قانون اساسی مهمترین سنگر جهت دفاع از تعدی به احکام اسلام در مقابل حاکم نامشروع است. هر چند که آنان با استدلال به اصل پنجم متمم قانون اساسی (یعنی لزوم وجود پنج مجتهد ناظر) برای خود حق نظارت بر قانون را قائل و معتقد بودند که تشخیص اینکه قوانین مخالف و یا موافق اسلام هستند به نص قانون اساسی «محول به علمای اعلام و مراجع فتواست » [خمینی 1369 ج 22: 38]. و این امر در حقیقت به همان مبانی فکری و نظری علمای شیعه یعنی مخالفت با حاکم نامشروع بازگشت داشت.

 

علما در قبال انقلاب سفید، عمدتا بر مخالف بودن رفراندم با قانون اساسی تاکید داشتند و کمتر به مخالفت با اصل اصلاحات اشاره ای دارند. آنها اصولا پیامدهای اصلاحات شاه را مورد نقد قرار داده، نتایج آن را نوعی افساد دانستند که اعث سلطه بیگانگان بر اقتصاد و فرهنگ کشور شده است. همچنین در مساله مشارکت زنان عمدتا به پیامدهای نامطلوب آن اشاره کرده و اصل مساله مشارکت را در قالب قانون اساسی مورد انتقاد قرار داده اند. آنان در خصوص اصلاحات ارضی سکوت کردند و بعدها آن را به دلیل هدم کشاورزی کشور مورد حمله قرار دادند. عمده انتقادات ایشان در طی آن سالها بر نقض قانون اساسی و انجام اصلاحات «تحت فشار سرنیزه » [خمینی 1369 ج 22: 38] است که آنان معتقدند به دلیل اینکه طرح اصلاحات طرحی بومی و موافق با مصالح کشور نیست و از سوی خارج دیکته شده است و «شاه مامور است آن را اجرا کند» بنابراین به ناچار با فشار سرنیزه نقض قانون اساسی به اجرای آن اقدام می کنند.

 

جمع بندی مواضع امام

در این مقاله ضمن بررسی نحوه برخورد امام با اصلاحات پیشنهادی پهلوی دوم; از جمله اصلاحات ارضی، مشارکت سیاسی زنان و اقلیتها، اصلاحات اجتماعی در قالب برنامه انقلاب سفید، برنامه های عمرانی و اصلاحات فرهنگی و سیاسی پیشنهادی دولت و حزب رستاخیز، مشخص گردید که امام در عین اینکه بر اساس مبانی نظری عقل گرایانه خود حامی هر نوع اصلاحات واقعی در حوزه فرهنگ، سیاست و اقتصاد است اما عوامل اجرایی نوسازی در کشور را عمال استعمار می داند و اهداف اصلاحات را نیز اهدافی دیکته شده در جهت منافع استعمار در کشور تلقی می کند که «شاه مامور است آنها را انجام دهد. » بنابراین همواره با دیده تردید به اقدامات انجام شده می نگریست و این عوامل را ادامه همان عناصر وابسته ای می دانست که از زمان رضاخان کشور را تحت سلطه اجانب درآورده اند. بر این اساس امام خمینی (س) از ابتدا تلاش می کرد تا آنها را به عمل در چهارچوب قانون اساسی (که ی توانست حافظ شریعت نیز باشد) وادار کرده، از اقدامات خودسرانه و قانون ستیز آنها جلوگیری نماید. نمونه بارز آن مخالفت وی با تغییر قانون انتخابات و همچنین رفراندم انقلاب سفید بود که این اقدامات را عملی غیرقانونی می دانست. اصولا امام همواره در این ارتباط از استبداد، قانون ستیزی و عدم شارکت سیاسی و محدود کردن آزادیهای سیاسی اجتماعی بشدت انتقاد می کرد. اما بعد از کشتار 15 خرداد و برخورد خشن رژیم با مخالفان، امام استراتژی رادیکال تری را اتخاد کرد و معتقد بود که رژیم پهلوی اهدافی را دنبال می کند که در نهایت به سلطه کامل استعمار بر کشور و هدم فرهنگ اسلامی کشور منجر می شود.

 

با آشکار شدن نتایج شبه مدرنیزاسیون در کشور، انتقادات امام تشدید شد و عمدتا بر عملکرد نامطلوب اقتصادی و پیامدهای ناگوار الگوی توسعه اقتصادی کشور تاکید می کرد و آن را قدمهایی در راه وابستگی اقتصادی کشور دانسته، اقدامات فرهنگی هواداران مکتب مدرنیزاسیون را در اسلام زدایی و یا رواج قرائت خاص از اسلام مورد انتقاد قرار می داد. وی معتقد بود که رژیم با جلوگیری از آزادیهای سیاسی، در فکر حذف روحانیت به عنوان مهمترین مانع در راه اهداف استعماری خود است. او در این سخنان در عین اینکه از اصل اصلاحات حمایت می کند اما اقدامات شاه را «نوعی افساد» و «نه اصلاح » می داند که کشور را به سوی وابستگی و عقب ماندگی و استبداد سوق داد و ایران را به زائده ای برای سرمایه داری جهانی تبدیل کرد.

 

منابع

- اسناد انقلاب اسلامی (اطلاعیه ها، اعلامیه ها، بیانیه ها، تلگرافها و نامه های آیات عظام و مراجع تقلید) . (1374) . انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

 

- انورخامه ای. (1363) . از اشعاب تا کودتا. تهران: نشر هفته.

 

- بادامچیان، اسدالله. (1376) . میزگرد درآمدی به تاریخ انقلاب اسلامی. تهران: انتشارات فرامین.

 

- باقی، عبدالله. «خاطرات » . فصلنامه یاد. شماره 9.

 

- بهنود، مسعود. (1374) . از سید ضیاء تا بختیار. تهران: انتشارات جاویدان.

 

- بیل، جیمز. (1371) . عقاب و شیر. تهران: انتشارات کوبه.

 

- پهلوی، محمدرضا. (1346) . انقلاب سفید. تهران. کتابخانه سلطنتی پهلوی. چاپ دوم.

 

- - . (1371) . پاسخ به تاریخ. ترجمه حسین ابوترابی. تهران: نشر ترجم.

 

- حکیم، محمد. ایران داستان ناگفته.

 

- خاطرات و مبارزات شهید محلاتی. (1376) . تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

 

- خمینی، روح الله. (1374) . دیوان. تهران: نشر آثار امام. چاپ ششم.

 

- - . (1369) . صحیفه نور. تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.

 

- - . کشف اسرار. تهران: انتشارات پیام اسلام.

 

- در جستجوی راه از کلام امام. (بی تا) . تهران: امیرکبیر.

 

- رجبی، محمد حسن. (1369) . زندگی نامه سیاسی امام خمینی. تهران. انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی. چاپ اول.

 

- کاتوزیان، ناصر. اقتصاد سیاسی ایران.

 

- کدی، نیکی. (1375) . ریشه های انقلاب ایران. ترجمه عبدالرحیم گواهی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

 

- کوثر. (1373) . تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام.

 

- کیهان فرهنگی.

 

- گازیوروسکی، مارک. (1373) . دیپلماسی آمریکا و شاه. ترجمه جمشید زنگنه. تهران: نشر رسا.

 

- لمبتون. ا. ک. س. (1363) . مالک و زارع در ایران. ترجمه منوچهر امیری. تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.

 

- لهسایی زاده. عبدالعلی. (1369) . تحولات اجتماعی در روستاهای ایران. شیراز. انتشارات نوید. چاپ اول.

 

- مجله حوزه. دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم. ویژه حوزه های علوم دینی.

 

- مدنی، جلال الدین. (1361) . تاریخ سیاسی معاصر ایران. تهران: دفتر انتشارات اسلامی.

 

- مکی، حسین. تاریخ بیست ساله.

 

- ندای حق. (بی تا) . (بی نا) .

 

- واحد، سینا، (1361) . قیام گوهرشاد. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

 

- هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه. (1376) . خاطرات تصویرها اسنادگاه شمار. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب.

 

- هدایت، مهدیقلی. (1363) . خاطرات و خطرات. تهران: نشر زوار.

 

- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا. (1372) . انقلاب ایران به روایت بی بی سی. تهران: نشر طرح نو.

 

- - . (1375) . سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی. تهران: نشر البرز.

 

پی نوشت ها:

 

1) در قسمت اول این مقاله، که در شماره 9 فصلنامه متین درج شد، مواضع دیگر فقهای شیعه در خصوص الگوی مدرنیزاسیون در دوره پهلوی دوم مورد بررسی قرار گرفت.

 

2) عضو هیات علمی گروه اندیشه سیاسی در اسلام پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.

 

3) مصاحبه با چند تن از علمای قم.

 

4) مصاحبه با آیت الله سلطانی; خاطرات حجت الاسلام عبائی.

 

5) مصاحبه با آیت الله سلطانی.

 

6) مصاحبه جعفر سبحانی.

 

7) خاطرات حجت الاسلام بدلا.

 

8) به نقل از: [حکیم: 72].

 

9) به نقل از [یونایتد استیتس نیوز اند ورلدریپورت، 27 ژانویه 1969: 49].

 

10) مصاحبه با علی امینی.

 

11) به نقل از [نیویورک تایمز، 13 آوریل 1961: 1 - 2].

 

12) اصول مذکور شامل الغای رژیم ارباب رعیتی با تصویب اصلاحات ارضی ایران بر اساس لایحه اصلاحی قانون اصلاحات ارضی (19/10/1340)، تصویب لایحه قانونی ملی کردن جنگلهای سراسر کشور، تصویب لایحه فروش سهام کارخانجات دولتی، تصویب لایحه قانونی سهیم کردن کارگران در سود منافع و کارگاههای تولیدی و صنعتی - لایحه اصلاحی قانون انتخابات، لایحه ایجاد سپاه دانش به منظور تسهیل اجرای قانون تعلیمات عمومی و اجباری بود.

 

13) مصاحبه با حجت الاسلام حسین بدلا.

 

14) مصاحبه با علی دوانی.

 

15) مصاحبه حوزه با حسین بدلا.

 

16) در اصل دوم متمم بر نظارت پنج تن از مجتهدان بر مصوبات مجلس تاکید دارد.

 

17) به نقل از نطق امام خمینی.

 

18) اطلاعیه های متعدد علما در این مقطع در سه جلد کتاب تحت عنوان «اسناد انقلاب اسلامی » به وسیله مرکز اسناد انقلاب اسلامی تدوین و گردآوری شده است که می توان به آنها رجوع کرد.

 

19) به نقل از سند Fo/ 371 /E 5557/3326/3 A

 

همچنین سند Indian Office, L/P 85/12/552 .TXT. 5301 , Sept. 1941.

 

20) به نقل از سند: وزارت خارجه به بولارد (تهران) سپتامبر 1941، شهریور 1320.

 

Fo 371 /E 5678/3326 / 3 A, and E 572 A/ 3326 / 3 A

 

و بولارد (تهران) به وزارت خارجه 16 سپتامبر 1941 / 25 شهریور 1320

 

Fo 371 / E 5753 / 3 A .

 

21) به نقل از: بولارد به وزارت خارجه بریتانیا 22 سپتامبر 1914 . FO 371 /EP/ 27158/1941

 

22) به نقل از: بولارد به ایدن، 10 آوریل، 1942، . FP 371 /EP/ 31385

 

23) Bedamn

 

24) به نقل از:

 

U.S.NNational Security Council, U.S.Polity Toward Iran, NSC-( 175 , Decomber 21 , 1953).

 

25) مصاحبه با آیت الله سلطانی.

 

کلمات کلیدی
اسلام  |  امام  |  روحانی  |  شاه  |  دولت  |  استعمار  |  رضاخان  |  آمریکا  |  اصلاحات  |  مدرنیزاسیون  | 
لینک کوتاه :