گنجینه معارف

روضه حضرت علی اکبر(س)

منبع : مجموعه آثار ج 17 , مطهری، مرتضی , 225 , , , تعداد بازدید : 7402     تاریخ درج : 1385/04/31    

ما بچه هایمان را دوست داریم.آیا حسین بن علی علیه السلام بچه های خود را دوست نداشت؟!مسلما او بیشتر دوست داشت.ابراهیم خلیل این طور نبود که کمتر از ما اسماعیلش را دوست داشته باشد،خیلی بیشتر دوست داشت به این دلیل که از ما انسانتر بود و این عواطف،عواطف انسانی است.او انسانتر از ما بود و قهرا عواطف انسانی او هم بیشتر بود.حسین بن علی علیه السلام هم بیشتر از ما فرزندان خود را دوست می داشت اما در عین حال او خدا را از همه کس و همه چیز بیشتر دوست می داشت،در مقابل خداوند و در راه خدا هیچ کس را به حساب نمی آورد.

نوشته اند ایامی که ابا عبد الله علیه السلام به طرف کربلا می آمد،همه خانواده اش همراهش بودند.واقعا برای ما قابل تصور نیست.وقتی انسان مسافرتی می رود و بچه کوچکی همراه دارد،یک مسؤولیت طبیعی در مقابل او احساس می کند و دائما نگران است که چطور می شود؟نوشته اند همین طور که حرکت می کردند،ابا عبد الله علیه السلام خوابشان گرفت و همان طور سواره سر روی قاشه اسب(به اصطلاح خراسانیها)[یا]قربوس زین گذاشت.طولی نکشید که سر را بلند کرد و فرمود:«انا لله و انا الیه راجعون » (1).تا این جمله را گفت و به اصطلاح کلمه «استرجاع »را به زبان آورد،همه به یکدیگر گفتند این جمله برای چه بود؟آیا خبر تازه ای است؟فرزند عزیزش، همان کسی که ابا عبد الله علیه السلام او را بسیار دوست می داشت و این را اظهار می کرد،و علاوه بر همه مشخصاتی که فرزند را برای پدر محبوب می کند،خصوصیتی باعث محبوبیت بیشتر او می شد و آن شباهت کاملی بود که به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله داشت-حال چقدر انسان ناراحت می شود که چنین فرزندی در معرض خطر قرار گیرد!-یعنی علی اکبر جلو می آید و عرض می کند:«یا ابتا لم استرجعت؟»چرا«انا لله و انا الیه راجعون »گفتی؟فرمود:در عالم خواب صدای هاتفی به گوشم رسید که گفت:«القوم یسیرون و الموت تسیر بهم »این قافله دارد حرکت می کند ولی مرگ است که این قافله را حرکت می دهد.این طور از صدای هاتف فهمیدم که سرنوشت ما مرگ است،ما داریم به سوی سرنوشت قطعی مرگ می رویم.[علی اکبر سخنی می گوید]درست نظیر همان حرفی که اسماعیل علیه السلام به ابراهیم علیه السلام می گوید (2).گفت: پدرجان!«اولسنا علی الحق؟»مگر نه این است که ما بر حقیم؟چرا فرزند عزیزم.وقتی مطلب از این قرار است،ما به سوی هر سرنوشتی که می رویم برویم،به سوی سرنوشت مرگ یا حیات تفاوتی نمی کند.اساس این است که ما روی جاده حق قدم می زنیم یا نمی زنیم.ابا عبد الله علیه السلام به وجد آمد،مسرور شد و شکفت.این امر را انسان از این دعایش می فهمد که فرمود:من قادر نیستم پاداشی را که شایسته پسری چون تو باشد بدهم.از خدا می خواهم:خدایا!تو آن پاداشی را که شایسته این فرزند ست به جای من بده(جزاک الله عنی خیر الجزاء).

به چنین فرزندی،چقدر پدر می خواهد در موقع مناسبی خدمتی بکند،پاداشی بدهد؟حالا در نظر بیاورید بعد از ظهر عاشوراست.همین جوان در جلوی همین پدر به میدان رفته است و شهامتها و شجاعتها کرده است،مردها افکنده است،ضربتها زده و ضربتها خورده است. در حالی که دهانش خشک و زبانش مثل چوب خشک شده است،از میدان بر می گردد.در چنین شرایطی-و من نمی دانم،شاید آن جمله ای که آن روز پدر به او گفت یادش بود-می آید از پدر تمنایی می کند:«یا ابه!العطش قد قتلنی و ثقل الحدید اجهدنی فهل الی شربة من الماء سبیل؟»پدرجان!عطش و تشنگی دارد مرا می کشد،سنگینی این اسلحه مرا سخت به زحمت انداخته است،آیا ممکن است شربت آبی به حلق من برسد تا نیرو بگیرم و برگردم و جهاد کنم؟جوابی که حسین علیه السلام به چنین فرزند رشیدی می دهد این است:فرزند عزیزم!امیدوارم هر چه!227 زودتر به فیض شهادت نایل شوی و از دست جدت سیراب گردی.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

پی نوشت ها:

1) بقره/156.

2) وقتی ابراهیم علیه السلام به اسماعیل علیه السلام می گوید:فرزندم!مکرر در عالم رؤیا می بینم و این طور می فهمم که دیگر رؤیای عادی نیست بلکه یک وحی است و من از طرف خدا مامورم سر تو را ببرم(ابراهیم به فلسفه این مطلب آگاه نیست ولی یقین کرده است که امر خداست)،این فرزند چه می گوید؟آیا مثلا گفت:بابا!خواب است،اگر خواب مردن کسی را ببینید عمرش زیاد می شود،ان شاء الله عمر من زیاد می شود؟نه،گفت: یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین (صافات/102)پدر!همینکه این مطلب از ناحیه خدا رسیده و وحی و امر خداست کافی است، دیگر سؤال ندارد.وقتی ابراهیم می خواهد سر اسماعیل را ببرد،به او وحی می شود. فلما اسلما و تله للجبین.و نادیناه ان یا ابراهیم.قد صدقت الرؤیا (صافات/103-105)ابراهیم!ما نمی خواستیم که سر فرزندت را ببری.هدف ما آن نبود.در آن کار فایده ای نبود.هدف این بود که معلوم شود شما پدر و پسر در مقابل امر خدا چقدر تسلیم هستید،تا کجا حاضرید امر خدا را اطاعت کنید.این تسلیم و اطاعت را هر دو نشان دادید:پدر تا سر حد قربانی دادن،و پسر تا سر حد قربانی شدن.ما بیشتر از این نمی خواستیم.سر فرزندت را نبر.

کلمات کلیدی
خدا  |  انسان  |  ابراهیم  |  ابا عبد الله‌علیه السلام  |  فرزندم  |  عواطف  |  اسماعیل  | 
لینک کوتاه :